حسینیه بنی فاطمه اصفهان حسینیه بنی فاطمه اصفهان
نوشته های مشابه
بازدیدها: 52
پرونده ات را که گشودم تو را دیدم که مردانه در میان عکس هایت ایستاده بودی و من غرق در نگاهت به آن می اندیشیدم که چگونه می شود بلندای همت و استواری قامت و جوانمردی وجودت را به کاغذ نشاند.
نام و نشانت مرا مجذوب خود کرده بود؛ محسن منتظر الحجت ، فرزند عبدالمهدی. از نامت گرفته تا عملت همه بوی انتظار می آمد. انتظار حجتی که عدالت را در گستره ی زمین بپروراند و پدر می گفت که انتظار تو ریشه در شور عاشورایی داشت. هر جا محفلی به نام حسین(علیه السلام) برپا می شد تو خود را به آن جا می رساندی و مشتاقانه خدمت می کردی. هفده سال بیشتر نداشتی اما خوب مفهوم انتظار را فهمیده بودی. ماندن در شهر دیگر بر تو حرام بود. برای زمینه سازی ظهور مولایت راهی جبهه ها شدی و قبل از رفتن چون پایبند به صله ی رحم بودی به دیدار همه ی آشنایان شتافتی و با همه وداع کردی. شلمچه میعادگاه تو شد و آبان ماه سال 1361 زمان شهادتت.
مجروح شدی، تو را برای درمان به عقب منتقل کردند. در راه آمبولانس هدف گلوله ی توپ دشمن قرار گرفت و تو و همرزمانت در آتش سوختید و جان دادید. دیگر حتی بدن مطهرت هم قابل شناسایی نبود. پلاکت اما نشانی شد تا پیکرت را بشناسیم اما کدام نشان وجود پرگوهرت را به ما خواهد نشاند.
