Views: 12
سلمان یکی از مشهور اصحاب و نزدیکترین صحابی پیامبر خدا و یاران حضرت علی علیه السلام است که در وصف مقام او همین بس که پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم درضمن خطبه ای در مورد او فرمودند: سلمانُ منّا اهل البیت.(۱)نام اولیه ی سلمان روزبه، و کنیه ی او ابوعبدالله ابوالحسن یا ابواسحاق بوده. زمان دقیقی از تاریخ ولادتش در دسترس نیست. وی در منطقه ای به نام جی از دهات اصفهان متولد شد، پدرش فردی به نام خشنودان، زرتشتی مذهب و از دهقانان بود، شغل و حرفه ی خود سلمان نیز حصیربافی بود، او حدود ۳۰۰ سال عمر کرد و در شهر مدائن در نزدیکی بغداد نیز به خاک سپرده شد.عشق و محبت وافر سلمان به خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که به وضوح در روایات دیده می شود گویای معرفت و ایمان خالصانه ی این صحابه ی بزرگوار است. او دارای درجه ی دهم ایمان و کسی بوده که هوای امیرالمؤمنین را بر هوای نفس خود ترجیح می داده است.از این رو آشنایی با شخصیت ویژه و برجسته ی سلمان بعنوان یکی از رهیافتگان حریم قرب و کسانی که توانسته بود مورد عنایت خاص پیامبر صلی الله علیه و آله و به خصوص دخت گرامی ایشان حضرت فاطمه ی زهرا سلام ا… قرار بگیرد، می تواند دریچه ای باشد به آشنایی بیشتر با آن یگانگان روزگار و انوار مقدسه اهل بیت علیهم السلام.پیش از این درباره ی صحابی مشهور پیامبر از جمله سلمان محمدی، در خلال تواریخ و روایات به اختصار سخن گفته شده اما نوشته ای مبسوط و منسجم که از شخصیت و روح بزرگ این صحابه ی گرامی پرده برداری کند یافت نشده. در این نوشته سعی شده به سوالاتی از این دست پاسخ گفته شود: دیدگاه تاریخ راجع به شخصیت سلمان چگونه است؟ دیدگاه روایات راجع به حضرت سلمان چیست؟ باشد که گوشه ای از شخصیت این بزرگوار نمایانده شود به این امید که الگویی فرا راه پویندگان راه اهل بیت علیهم السلام باشد.
سلمان از دیدگاه تاریخ
سلمان به تحقیق یکی از چهره های درخشان و ماندگار تاریخ ایران و اسلام است. وی از مشهورترین اصحاب پیامبر و استوارترین یاران علی بن ابیطالب (ع) و نخستین صحابی ایرانی است. سلمان در اواخر حیات امپراطوری ساسانی، در کانون خانواده ای ثروتمند، صاحب نفوذو زردشتی چشم به جهان گشود. و پدرش نام او را روزبه گذاشت و چون یگانه پسرش را بسیار عزیز می داشته در تربیت ومراقبت او سخت کوشید. سلمان حقیقت خواه بود و در پی دستیابی به حق وحقیقت و آیین جاودان الهی بسی رنج برد تا در نهایت به آرزوی خود رسید و از دستان پیامبر اکرم (ص) آب حیات نوشید و نام خویش را در ایوان بلند تاریخ جاودانه ساخت. سلمان اول زردشتی بود و چون از آداب و سنن این دین دیگر خسته شده بود با دین مسیحیت آشنا شد و چون آن را بهتر و کاملتر دید به دین مسیحیت گردید(۲) و به سوی شام فرار کرد و در محضر راهب کلیسای شام رفت و چندین سال با آگاهی کامل در خدمت راهب تعالیم مسیحیت را آموخت و در شناخت و درک اصول این مذهب به حد کمال رسید. و بعد از آشنایی با راهبان مسیحیت روزبه از ظهور قریب الوقوع پیامبر اسلام (ص) در حجاز به واسطه آخرین راهب که وی را تعلیم می داد با خبر شد و راهب به وی وصیت کرد که به سوی حجاز برود و پس از بعثت رسول خدا سر ارادت و اطاعت به پیشگاه او فرود آورد ابن عباس از قول سلمان نقل می کند که روزبه با اشتیاق فراوان با کاروانی که آهنگ حجاز کرده بود مشتاقانه به زیات پیامبر آمد ولی در بین راه کاروانیان او را به عنوان برده به یکی از یهودیان فروختند بدینسان روزگار بردگی روزبه آغاز شد (۳).
تشرف سلمان به اسلام
سلمان محمدی معروف به سلمان فارسی ( رضوان الله علیه )در جستجوی حق از موطن خود هجرت کرد و رنج ها و سختی های بسیار در این راه تحمل کرد تا آنجا که در این راه به بردگی مبتلا گردید.مدتی بعد مردی یهودی او را به یک یهودی دیگر از قبیله بنی قریظه فروخت و روزبه در حالی که قید بردگی برگردن داشت وارد مدینه شد و این اتفاق مصادف بود با ورود پیامبر به یثرب ابن عباس روزگار اشتیاق روزبه را برای دیدار حضرت رسول(ص) از زبان خود او این چنین نقل می کند:
زیادی شوق پیامبر بر دل من غالب شد و شب و روز در آتش اشتیاق وی می سوختم لکن به قید بندگی گرفتار بودم و نمی توانستم به دیدن او به مکه بروم ولی چون مدتی گذشت پیامبر به مدینه هجرت کرد و در قبا فرود آمد من آن روز اتفاق در بنی قریضه بر سر درخت خرما بودم و آنکس که مرا خریده بود در زیر درخت نشسته بود یکی آمد و به وی گفت امروز شخصی از مکه آمده و در قبا نزول کرده و مردم مدینه به دور وی جمع شده اند و ادعا دارد که وی پیغمبر خداست سلمان می گوید بر سر درخت چون این مطلب شنیدم نزدیک بود از فرط شادی از درخت بیفتم زود از درخت پایین آمدم ولی آن روز نشد چون خورشید غروب کرد و شب شد مقداری خرما در انبانی گذاشتم و شتابان به سوی خانه ابوایوب انصاری که خانه موقت پیامبر بود رفتم چهره پیامبر، رفتار ساده وی کلمات و سخنان وی، جملگی قلب مرا مجذوب خودکرد و فهمیدم که کعبه مقصود من همین آقا است و محمد(ص) راکه اینک در مقابلش قرار داشت با نشانه هایی که راهب به او داده بود آزمایش کند پس به همین قصد انبان خرما را در مقابل پیامبر گشود و از او خواست تا از صدقه او تناول کند پیامبر خرما را در مقابل اصحاب گذاشتند و خود از آن نخوردند نخستین نشانه بدست آمد چون سلمان آموخته بود که پیامبر آخرالزمان از صدقه نمی خورد سلمان آن شب به منزل ارباب یهودی خویش برگشت در دومین دیدار ظرف دیگری از خرما اما به نیت هدیه به محضر پیامبر برد. پیامبر آن خرما را تناول کرد و به علی(ع) نیز دادند و ایشان نیز تناول فرمودند دلهره ی سلمان کاهش یافت چون می دانست پیامبر از صدقه نمی خورد ولی هدیه را قبول می کند اکنون او بر آن بود که آخرین نشانه، یعنی علامت پیامبری را به شانه رسول خدا ببیند تا بالاخره پیامبر شانه خود را عریان کرد و مهر نبوت را به سلمان نشان داد در آن لحظه در مقابل پیشوای عقل و جانش زانوی تسلیم محض به زمین نهاد و شهادتین به زبان جاری کرد.
سلمان و پیشنهاد حفر خندق
در سال پنجم هجری در آستانه ی آزادی سلمان از بند بردگی، با تلاش بزرگانی از یهودیان مدینه در مکه، قریش و قبایل متعدد بدوی حجاز، در قالب سپاهی بزرگ که احزاب نام گرفت، رهسپار مدینه شدند تا با اتفاق، ریشه ی مسلمانان را در مدینه بخشکانند. شرایط نظامی وحتی روحی بسیار خطرناک بود. منافقان در تضعیف روحیه ی مسلمین می کوشیدند و توانایی های نظامی مسلمانان در مقایسه با دشمن بسیار اندک بود. خاطره ی شکست در احد نیز بعضی از مسلمانان را از شکست مجدد نگران می کرد. در این شرایط، سلمان که برای نخستین بار بود همراه مسلمانان در جنگ شرکت می کرد، به پیامبر پیشنهاد حفر خندق را داد. او این شیوه ی دفاعی را در ایران دیده و از منافع آن آگاه بود. پیشنهاد سلمان مورد تصویب حضرت رسول و تمام مسلمین قرار گرفت و بی درنگ دستور حفر آن صادر شد(۴).
سلمان از اهل بیت پیامبر(ص)
در هنگام بنای مسجد مدینه، تعدادی از مسلمانان راحت طلب ترجیح می دادند به جای آنکه در کنار رسول خدا و سایر مسلمانان تمام تلاش خود را برای بنای مسجد به کارگیرند، ساعاتی را در زیر سایه ی نخلها استراحت کنند. چون حفر خندق آغاز شد، همانها همچنان در کار سستی می کردند و بیشتر به استراحت می پرداختند. پیامبر(ص)، علی(ع)، عمار، مقداد و دیگران که در بنیاد مسجد نیز دوشادوش حضرت رسول تلاش کرده بودند، اینجا نیز سخت مشغول حفر خندق بودند. سلمان نیز به همین جمع صمیمی پیوست. مساحتی که برای کار به سلمان واگذار شد پنج ذرغ در پنج ذرع بود. سلمان با تمام توان زمین را می کند و بنا به نوشته ی تاریخ نگاران و از جمله واقدی، به اندازه ی ده مرد تلاش می کرد. مشاهده ی درایت سلمان و پیشنهاد او در حفر خندق و نیز تلاش و کار صمیمانه ی او، مسلمانان را هر چه بیشتر متوجه وی کرد. در این حال هر کدام از مهاجرین و انصار درنسبت دادن او به خویش به گفتگو و تفاخر پرداختند. پیامبر چون چنین دید، برای نشان دادن شدت علاقه ی خود به این صحابی ایرانی و نیز برای تعیین جایگاه رفیع وی در نزد برخی از مسلمین که به او چشم بنده ای آزاد شده می نگریستند، فرمود: سلمان نه وابسته به مهاجرین است و نه انصار، سلمان از اهل بیت من است.کندن قسمتی از زمین که به سلمان واگذار شده بود، به سرعت پیش می رفت و مسلمانان از آن همه تلاش سلمان در شگفت بودند. تلاش بی وقفه ی سلمان بالاخره او را از پا افکند و یا به قولی، قیس بن صعصه اورا چشم زد. ناگهان به پیامبر خبر دادند که سلمان بیهوش و نقش زمین شده است. حضرت رسول شتابان بالای سر این مومن راستین آمد و چون او را در حال بیهوشی دید، فرمود: «وی را وضو و غسل دهید و آب آن را جمع کرده و در پشت سرش خالی کنید.»چنین کردند و سلمان به سرعت به هوش آمد و همچنان با عشق و علاقه به حفر خندق ادامه داد.ساعتی بعد، کلنگ سلمان به سنگی بزرگ و سخت رسید. در همین حال حضرت رسول کنار سلمان رسید. پس کلنگ را از سلمان گرفت و سه بار بر آن سنگ ضربه زد. در هر سه بار برقی از سنگ می جهید و قسمتی از آن می شکست. سلمان که شاهد جهش آن برقها بود، علت را از رسول خدا پرسید. پیامبر پاسخ داد:
«ای سلمان، مگر آن برقها را دیدی؟»سلمان گفت: «آری ای رسول خدا» پیامبر فرمود: « در نخستین ضربه، کاخهای شام در مقابلم ظاهر شدند. در ضربه ی دوم، کاخهای یمن را دیدم. در ضربه ی سوم نیز کاخ سپید خسرو در مدائن را دیدم.»سلمان گفته است که : «آن گاه پیامبر مشخصات کاخ ساسانی و قصر مدائن را توضیح دادند. آن توضیحات همان گونه بود که من دیده بودم و می دانستم. پس گفتم: ای رسول خدا، شما درست می گویید، گواهی می دهم که شما پیامبر الهی هستید» رسول اکرم پس از سخنان من گفت: «ای سلمان، این برقها علامت فتوحاتی است که پس از رحلت من برای شما پیش خواهد آمد. ای سلمان شام فتح خواهد شد وهرقل به دورترین نقطه ی کشورش خواهد گریخت و شما بر شام مسلط خواهید شد. هیچ کس را یارای ستیز با شما نخواهد بود. یمن را هم خواهید گشود و خاور هم به تصرف شما درخواهد آمد. خسرو نیز پس از فتح ایران به دست شما کشته خواهد شد.»سلمان گفته است که من تمام این حوادث را شاهد بودم و همه ی آنچه رسول خدا گفته بود به وقوع پیوست تا زمانی که احزاب به مدینه نرسیده بودند و کثرت تعداد ایشان معلوم نشده بود هنوز اهمیت پیشنهاد حفر خندق برای تمام مسلمین کاملاً آشکار نبود. اما وقتی همین خندق توانست مدینه را از یک خطر حتمی و جدی نجات دهد مسلمین به درایت سلمان و اهمیت پیشنهاد دفاعی او وقوف یافتند و آنان که به وی حسد نمی ورزیدند بیشتر به اکرام و اعزازش پرداختند. سلمان به علت فقدان سرمایه ی مالی غالباً در خانه ی برادر دینی خود ابودرداء به سر می برد. وچون نمی خواست مزاحمتی برای خانواده ی او فراهم آورد به جمع اصحاب صفه پیوست. و شبها در مسجد مدینه به سر برد. با بروز گرایشهای دنیا طلبانه در میان برخی از مسلمانان و روی آوردن به افتخارات پوچ جاهلی وقتی این جماعت شدت احترام رسول خدا را به سلمان دیدند و دریافتند که وی به مرور در میان مسلمانان راستین و مومنان خالص احترامی فزون تری پیدا کرده است به تدریج اینجا و آنجا در هر فرصت به تمسخر سلمان به خاطر سوابق بردگی او پرداختند و از این طریق به گمان خود کوشیدند سلمان را تحقیر کنند گاه از سلمان درباره ی حسب و نسب او می پرسیدند و می خواستند سلمان را به عکس العمل وادارند و هنگام سکوت وی در عدم افتخار به حسب و نسب خویش او را آزار دهند سلمان هرگاه با چنین شرایطی روبرو می شد خود را سلمان پسر اسلام می خواند و اجازه نمی داد بازار و تفاخر طلبی های جاهلی دوباره رونق پیدا کند. او حسب و نسب خود را در پیوند به اسلام و نه اشرافیت ساسانی می یافت. و به همین جهت می گفت حسب و نسب من اسلام است . گاه نیز خود را پسر بنده خدا معرفی می کرد و جز این توصیف برای بیان خود سخنی بر زبان نمی آورد.
فعلاً به همین مقدار بسنده می کنیم چون اگر بخواهیم به تاریخ زندگی سلمان بپردازیم از موضوع اصلی بحث که روایات در شان سلمان است دور می شویم و اجمالاً از ایشان به اندازه سخن می گوییم.(۵)
وفات سلمان
وفات او به سال ۳۴ یا ۳۵ یا ۳۶ ﻫ . ق اتفاق افتاده است. چرا که بعد از خلافت علی (ع) از او چیزی در دسترس نیست. در مدت عمر وی مابین محدثین اختلاف است بعضی گفته اند ۳۵۰ سال، بعضی گفته اند زیاده از ۴۰۰ سال ولی معلوم است که عمری طولانی داشته. قبر سلمان در مدائن در نزدیکی بغداد است و به نام سلمان پاک شهرت دارد و در کنارش قبر حذیفه بن یمان نیز واقع شده. وقت کم بود که بخواهیم به همه ی زندگی سلمان بپردازیم و یا بخواهیم آیات و روایات در مورد این صحابه ی بزرگ رسول خدا را بیان کنیم و بگوییم که بعد از وفات رسول خدا و جریان نصب خلافت سلمان یکی از بارزترین و ماندگارترین افراد با مومنی بود که ثابت قدم ماند وبا خلیفه ی اول بیعت نکردو در تاریخ اولین کسی که مخالفت کرد سلمان نامیده شده و جمله ی فارسی گونه او در جمع عرب بعد از غصب خلافت معروف است که فرمود شد آنچه نباید می شد.
و وفات او که در مدائن اتفاق افتاد و در روایات متعددی آمده که آقا امیر مومنان در عالم رویا جناب پیغمبر را دید و از وفات سلمان آگاه شد و به صورت طی الارض به مدائن رفتند و نماز میت به بدن سلمان خواند و بدن سلمان را دفن کردند و در خبر آمده که در هنگام دفن سلمان به آقا علی (ع) تبسم نمود. و در آخرین لحظه ای که علی (ع) با سلمان وداع می کرد، هدیه ی بزرگ خویش را به صورت این دو بیت شعر زیر، که بسی پرمفهوم و زیبا است تقدیم داشت و بر کفن سلمان نوشت:
وفدت علی الکریم بغیر زاد
من الحسنات و القلب السلیم
و حمل الزاد اقبح کل شیءٍ
اذا کان الوفود علی الکریم
بدون رهتوشه ای از حسنات و قلب سلیم، بر خدای کریم وارد شدم و … هنگامی که ورود بر کریم باشد برداشتن توشه ی راه زشت ترین چیزهاست. اینگونه حیات پربار سلمان محمدی پایان می پذیرد و به سوی پروردگار خویش باز می گردد. این بخش را با روایتی از حضرت امام موسی ابن جعفر(علیه السلام) به پایان می رسانیم که حضرت فرمودند: در روز قیامت منادی از جانب رب العزه ندا می کند که کجایند حواریون و مخلصان محمد ابن عبدالله (ص). که به طریق آن و پیمان آن حضرت را نشکستند آنگاه در میان تمامی اهل قیامت سلمان و ابوذر و مقداد برمی خیزند و می فرمایند ما هستیم کسانی که بر عهد و پیمان خود با سید و سرور خودمان وفادار ماندیم.(۶)
سلمان از دیدگاه روایات
عن النبی(صلی الله علیه واله) قال: اِن الله تعالی أمرنی بحب اربعه، فقلنا : یا رسول الله من هم؟ سمهم لنا ، فقال: علی (علیه السلام) منهم ، و سلمان و ابوذر و المقداد، امرنی بحبهم، و اخبرنی انه یحبهم(۷). حضرت رسول اکرم فرمودند: خدا مرا امر کرده به دوست داشتن چهار نفر، سوال شد یا رسول الله آن چهار نفر چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: اولین آنها، علی (علیه السلام) است و سلمان و ابوذر و مقداد، و خداوند مرا امر کرد که آنها را دوست داشته باشم و حضرت حق به من فرموده است که من هم آنها را دوست می دارم.و قال امیرالمومنین (علیه السلام): خصنی ا… تعالی من العلوم باولها و آخرها و ظاهرها و باطنها و سرها و علانیتها … اختصاص فان الله تبارک و تعالی قد امرنی أن اُطلعه علی علم البلایا و المنایا و الانساب و فصل الخطاب(۸).و در حدیثی دیگر از حضرت مولا امیرالمومنین(ع) نقل شده است که: خداوند مرا مخصوص کرده است به اول و آخر و ظاهر و باطن و سر و آشکارای علم… و خداوند تبارک و تعالی مرا امر کرد که سلمان را مطلع کنم از علم بلایا و منایا و علم انصار و فصل الخطاب. و درروایتی دیگر از وجود نازنین حضرت صادق(ع) باز در مورد شخصیت حضرت سلمان روایتی نقل شده است که:فی أن سلمان علم الاسم الاعظم و أنه کان محدثا و کان من المتوسمین و أنه یبعث ا… الیه ملکا ینقر فی اذنیه یقول: کیت و کیت( ۹) .سلمان اسم اعظم را می دانست و محدث بود و از متوسمین و خداوند ملکی را مبعوث کرده بود که در گوش وی تمامی قضایا را به او تعلیم دهد. و یکی دیگر از امتیازات و خصوصیات سلمان این است که محدث بوده یعنی با فرشتگان تماس داشته و فرشتگان برایش حدیث می گفتند و علومی به او می آموختند با این که در بعضی از روایات نیز محدث بودن را چنین معنی کرده اند که امام برایش حدیث می گفته است که شاید هر دو معنی صحیح باشد.قال الصادق (علیه السلام): وضع رسول صلی ا… علیه و آله یده علی کتف سلمان و قال لوکان الدین فی الثریا لنالته رجال من هولاء( ۱۰) حضرت سرور کائنات حضرت محمد مصطفی(ص) بر شانه ی سلمان دست می زدند و می فرمودند: اگر دین در ثریا بود سلمان و مردانی از سرزمین او به آن (به دین) دست می یافتند.در امالی شیخ طوسی «ره» عن منصور بن برزج قال: قلت لابی عبدالله ما اکثر ما اسمع منک سیدی ذکر سلمان الفارسی؟ قال: لا تقل سلمان فارسی و لکن قل سلمان المحمدی، اتدری ما کثره ذکری له؟ قلت لا: لثلاث خصال
احداها: یناره هوی امیرالمومنین(ع) علی هوی نفسه
و الثانیه: عبدالفقراء و اختیاره ایاهم علی اهل الثروه والعدو
و الثالثه: و عبدللعلم و العلما ان سلمان کان عبدا صالحا حنیفا مسلما و ما کان من المشرکین( ۱۱)
در امالی شیخ طوسی از وجود نازنین حضرت صادق(علیه السلام) شخصی سوال کرد: یابن رسول الله شما چقدر از سلمان فارسی سخن می گویید حضرت فرمودند نگویید سلمان فارسی، بلکه بگویید سلمان محمدی (ص) حضرت فرمودند: می دانید چرا از او زیاد یاد می کنیم جواب داد نه یابن رسول الله حضرت فرمودند به خاطر اینکه که در سلمان سه خصلت وجود داشت:
۱.سلمان هوای امیرالمومنین را بر هوای نفس خودش ترجیح می داد.
۲.فقرا را دوست می داشت و هیچ گاه آنان را بر ثروتمندان ترجیح نداد.
۳.علم و علما را دوست می داشت و سلمان عبد صالح خدا و تسلیم شده ی امر خدا بود و هیچ گاه به خدا شرک نورزید.عن ابی عبدا… (ع) قال: ذکر التقیه یوما عند علی بن الحسین (ع) فقال: و ا… لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لقتله، و لقد اخی رسول ا… (ص) فما ضنکم سائر الخق! ان علم العلماء صعب مستعصب، لا یحتمله الا نبی مرسل او ملک مقرب، او عبد امتحن ا… قلبه للایمان، فقال» و انما صار سلمان من العلماء لانه امرومنا اهل البیت، فلذلک نسبته الی العلماء(۱۲) .حضرت صادق(علیه السلام) فرمودند: که روزی در محضر حضرت سجاد(علیه اسلام) صحبت از تقیه شد. حضرت سجاد فرمودند: به خدا قسم اگر اباذر می دانست که در قلب سلمان چه می گذرد او را می کشت. این در حالی بود که خود پیغمبر اکرم(ص) در میان سلمان و اباذر عقد اخوت خوانده بود. بعد حضرت فرمودند: همانا علم علما بسیار سخت است که حتی هیچ نبی مرسلی و هیچ ملک مقربی نمی تواند آن را حمل کند مگر عبدی که خداوند قلب او را برای ایمان امتحان کرده باشد و سلمان از علما بود زیرا که از ما اهل بیت بود به خاطر همین نسبت او از علما بود. و در روایتی دیگر حضرت فرمودند: ایمان ده درجه دارد سلمان در آخرین درجه ی ایمان یعنی درجه ی دهم قرار گرفته است و اباذر در درجه ی نهم و مقداد در درجه ی هشتم. البته آنچه در قلب سلمان بود که اگر ابوذر که خود در درجه ی ۹ ایمان قرار دارد آن را می دانست او را می کشت از توحید و نبوت و ولایت بوده که اگر معرفت سلمان برای ابوذر ظاهر می شد چون ابوذر نمی توانست و طاقت و تحمل حمل آن معارف را نداشت او را می کشت و او را مرتد می شمرد و یا او را ساحر می خواند. البته به استفاده از روایات دیگر اینچنین نیز استفاده می شود که آنچه که در قلب سلمان بوده و آن را تقیهً مخفی می کرده علمی بود که پیش سلمان بوده و در میان یاران وحی به رسول خدا در علم و دانش کسی به رتبه سلمان نرسید.سلمان در تمامی عمرش در مقام تحصیل علم بوده است و به همین منظور سالهای متمادی خدمت رجال بزرگ مسیحیت را اختیار نمود و پس از آن که مسلمان شد نیز اوقات خاصی با پیامبر خلوت می کرد و از آن حضرت کسب فیض می نمود و به این جهت است که در روایات اورا عالم به علوم پیشینیان و آیندگان معرفی کرده اند در روایتی از امیرمومنان (ع) که در آن احوال یاران رسول خدا را بیان می کند چون به نام سلمان می رسد چنین می فرمایند:بخ بخ سلمانٌ منا اهل البیت و من لکم مثل لقمان الحکیم علم، علم لاول و الاخر و هو بحر لاینفد( ۱۳)
به به سلمان از ما اهل بیت است شما کجا مانند سلمان را می یابید که او همانند لقمان حکیم است که علم اول و آخر را می داند و دریایی است که پایان ندارد. در میان یاران و صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله در علم ودانش کسی به مرتبه سلمان نرسید؛ زیرا علاوه بر آن که سلمان دویست و پنجاه یا سیصد و پنجاه سال عمر کرد، و در تمام این مدت در مقام تحصیل دانش بوده است و به همین منظور سالهای متمادی خدمت رجال بزرگ مسیحیت را اختیار نمود. و پس از آن که مسلمان شد نیز در اوقات خاصی از پیامبر خلوت می کرد و از آن حضرت کسب فیض می نمود، به این جهت است که در روایات او را نمونه لقمان حکیم یاد کرده اند مخصوصاً امیرمومنان و ائمه علیهم السلام او را عالم به علوم پیشینیان و آیندگان معرفی نموده اند.همان طور که گفته شده مقام علمی سلمان در روایات همانند مقام علمی حضرت لقمان حکیم معرفی شده فلذا اول ما مختصری درباره لقمان گفتگو می کنیم تا با مقام علمی سلمان بیشتر آشنا شویم. با آشنایی به زندگی و خصوصیات لقمان حکیم شاید بیشتر بشود سلمان را شناخت هرچه که با لقمان و حکمت و علم او بیشتر آشنا شویم با سلمان نیز بیشتر آشنا خواهیم شد.
علم وحکمت حضرت لقمان:
در مورد حضرت لقمان حکیم بیشتر مفسرین گفته اند غلامی سیاه بود لبهای کلفتی داشت و بینی بزرگ و ادبی تمام داشت و عبادت فراوان وسینه آبادان و دلی به نور حکمت روشن، بر مردمان مشفق و در میان مرد مصلح بود و بر مرگ فرزندان صابر و از طلب علم هیچ نیاسود و حکیم بود و کریم و رحیم و حلیم بود، و در عصر داود بود سی سال با داود در یک جای بود و پس از داود زنده بود تا عهد یونس بن متی و سبب آزادی او این بود که ولی نعمت او، او را آزمود تا بداند که عقل وی چند است وحکمت ودانش وی کجا رسیده گوسفندی به وی داد که قربانی کن و انچه از آن نیکوتر و خوشتر است برایم بیاور لقمان از آن گوسفند دل و زبان آورد، گوسفندی دیگر به وی داد که قربان کن وآنچه از آن بدتر است برایم پخته و بیاور لقمان همان دل و زبان را برای وی آورد خواجه گفت: این چه حکمت است که از هر دو یکی آوردی؟ گفت:«انهما اطیب شی ء اذا طابا و اخبث شی ء اذا خبثا»این دو اگر پاک باشند بهترین هستند و اگر پلید باشند پلیدترین اشیا هستند.
خواجه لقمان چون لقمان را شناخت
بنــده شد او را و بـــا او عشق باخت
رسول خدا فرمود: لقمان پیغمبر نبود و لیکن بنده متفکری بود دارای حسن یقین و خدا را دوست داشت و خدا نیز او را دوستداشت حکمت را به او بخشید( ۱۴ ) .حقا اقول لم یکن لقمان نبیا و لکن کان عبدا کثیر التفکر حسن الیقین احب الله فاحبه فمن علیه بحکمته … لقمان حکیم را گفتند: حکمت از که آموختی؟ گفت: از نابینایان که تا جائی را مطمئن نباشند پای ننهند و در تفسیر قمی بسند خود از حماد روایت کرده که گفت: از امام صادق علیه السلام از لقمان سراغ گرفتم، که چه کسی بود؟ و حکمتی که خداوند به او ارزانی داشت چگونه بود حضرت فرمودند آگاه باش که به خدا سوگند حکمت را به لقمان به خاطر حسب و دودمان ومال و فرزندان و یا درشتی جسم و زیبایی رخسار ندادند، و لیکن او مردی بود که در برابر امر خدا سخت نیرومندی به خرج می داد و به خاطر خدا از آنچه خدا راضی نبود دوری می کرد؛ و مردی ساکت و فقیر احوال بود؛ نظری تیز داشت؛ همواره می خواست تا از عبرتها غنی باشد و هرگز در روز نخوابی وهرگز کسی او را در حال بول و یا غائط و یا غسل ندید، بس که در خودپوشی مراقبت داشت و نظرش بلند و عمیق بود و مواظب حرکات وسکنات خویش بود، هرگز از دیدن یا شنیدن چیزی نخندید چون می ترسید گناه باشد؛ و هرگز خشمگین نشد و با کسی مزاح نکرد؛ و چون چیزی از منافع دنیا عایدش می شد اظهار شادمانی نمی کرد؛ و اگر از دست می داد اظهار اندوه نمی کرد؛ زنان بسیاری گرفت و خدا فرزندانی بسیار به او مرحمت نمود، و لیکن بیشتر آن فرزندان را از دست داد و بر مرگ احدی از آنان نگریست.لقمان هرگز از دو نفر که نزاع و یا کتک کاری داشتند عبور نکرد مگرآنکه بین آن دو را اصلاح کرد ؛ مگر وقتی که دوستدار یکدیگر شدند؛ و هرگز سخن نیکو از احدی نشنید، مگر آنکه تفسیرش را پرسید، و پرسید که این سخن را از که شنیده ای؟ لقمان بسیار با فقها و علما و حکما نشست و برخاست می کرد: و به دیدن قاضیان و پادشاهان و صاحبان منصب می رفت؟ قاضیان راتسلیت می گفت و برایشان نوحه سرایی می کرد، که خدا به چنین کاری مبتلایشان کرده؛ و برای سلاطین و ملوک اظهار دلسوزی و ترحم می نمود، که چگونه به ملک و سلطنت دل بسته و از خدای بی خبر شده اند؛ لقمان بسیار عبرت می گرفت و طریقه غلبه بر هوای نفس را از دیگران می پرسید، و یاد میگرفت و با آن طریقه همواره با هوای نفس در جنگ بود، و از شیطان احتراز می جست و قلب خود را با فکر،و نفس خویش را با عبرت مداوا می کرد؛ هرگز سفر نمی کرد مگر به جای که برایش اهمیت داشته باشد؟ به این جهات بوده خدا حکمتش بداد و عصمتش ارزانی داشت.خدای تعالی دستور داد که به طوایفی از فرشتگان که در نیمه روزی که مردم بخواب رفته بودند لقمان را ندا دهند ولی اشخاص ایشان را نبیند؛ که ای لقمان؛ آیا می خواهی خدا تو را خلیفه خود قرار بدهد در زمین تا فرمانروای مردم باشی؟ لقمان گفت: اگر خدا بر این شغل فرمانم بدهد که سمعا و طاعتا چون اگر او فرمانم داده و این کار را از من خواسته باشد خودش یاریم می کند و راه نجاتم می آموزد، و از خطا نگهم می دارد، ولی اگر مرا مخیر کند من عافیت را اختیار می کنم. ملائکه گفتند: ای لقمان چرا؟ گفت: برای اینکه داوری بین مردم در دشوارترین موقعیتها برای حفظ عصمت است. وفتنه و آزمایشش از هر جای دیگر سخت تر وبیشتر است وآدمی بیچاره می ماند و کسی هم کمکش نمی کند. ظلم از چهارسو احاطه اش می کند کارش به یکی از دو احتمال می انجامد؛ یا این است که داوری اش رای و نظریه اش مطابق حق واقع می شود که در این صورت جا دارد که سالم باشد، و احتمال آن هست، و یا این است که راه را عوضی می رود که در این صورت راه بهشت را عوضی می رودو هلاکتش قطعی است، و اگر آدمی دردنیا ذلیل و ضعیف باشد، از سوی دیگر کسی که دنیا را بر آخرت ترجیح دهد نه به دنیایش می رسد و نه به آخرت به هیچ کدام نمی رسد( ۱۵) .
ملائکه از حکمت او به شگفت آمدند خدای رحمان نیز منطق او را نیکو دانست پس همین که شام شد و در بستر خوابش آرمید خدا حکمت را بر او نازل کرد و او خود در خواب بود که خدا پرده و جامه ای از حکمت بر سراسر وجود او بپوشانید. لقمان از خواب بیدار شد در حالی که قاضی ترین مردم زمانش بود، و در بین مردم می آمد و به حکمت سخن میگفت و حکمت خود را بین مردم منتشر می ساخت.سپس امام صادق علیه السلام فرمود: بعد از آنکه فرمان خلافت به او داده شد، و او نپذیرفت، خدای عز و جل فرمود تا داود را به خلافت ندا دهند، داوود پذیرفت بدون شرطی که لقمان کرده بود. پس خدای عزو جل خلافت در زمین را به او داد، و چند مرتبه مبتلا به آزمایش شد و در هر دفعه پایش به طرف خطا لغزید و خدا اورا نگهداری کرده و از آن انحرافش درگذشت.لقمان بسیار به دیدن داود می رفت و او را اندرز می داد و مواعظ و حکمتها وعلوم بسیار در اختیارش می گذاشت و داود همواره به او می گفت: خوشا به حالت ای لقمان که حکمت به توداده شد و به بلای خلافت هم گرفتار نگشتی، و به داود خلافت داده شد و به حکم و فتنه گرفتار شد. آنگاه امام صادق علیه السلام در ذیل این آیه فرمودند: «و اذ قال لقمان لابتنه و هم یغظه: یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظم عظیم» ( ۱۶) لقمان پسرش (باثار) را وقتی اندرز می داد آنقدر کلماتش نافذ بود که فرزندش در نهایت درجه تاثیر قرار می گرفت. (آنوقت حضرت مقداری از اندرزهای لقمان را به فرزندش بیان فرمود. سفارش لقمان حکیم به فرزندش درباره تحصیل علم و ادب و حکمت بوده لقمان گفت: پسرم! اگر طفل صغیری را در کودکی ادب کنی تو را در بزرگی سود می رساند و تو از آن بهره مند شوی و معلوم است کسی که برای ادب ارزشی قائل است نسبت به آن اهتمام می ورزد، و کسی که به آن اهتمام بورزد، نخست راه به کار بستنش را می آموزد مواظب باش که به خاطر بدست آوردن دنیا و طلب غیر علم و ادب؛ دچار کسالت نشوی و اگر در امر دنیا شکست خوردی زینهار که در امر آخرت مغلوب نشوی. و بدان که اگر طلب علم از تو فوت شود در امر آخرت شکست خورده ای و در روزها و شبها و ساعتهایت بهره ای بگذار برای طلب علم برای اینکه عمر گرانمایه را هیچ چیز چون ترک علم ضایع نمی کند.
«یا بنی ان الله یحیی القلوب بنور الحکمه ی کما یحیی الارض بوابل السماء»( ۱۷)
لقمان حکیم می گوید:فرزندم! خداوند دلهای آدمیان را با نور علم زنده کند آنسان که زمین های مرده را با بارانهای پربرکت آسمان زنده می کند . آری، سرزمین دل انسان همچون باغستانی است که انواع نهالها و بذرهای گلها و گیاهان و درختان برومند در آن پاشیده شده است که اگر به موقع آبیاری شود محیطی پرطراوات و پرثمر بوجود خواهد آمد؛ تنها وسیله آبیاری این سرزمین قطرات زنده کننده باران علم و دانش است و به همین دلیل دلهای بی علم و دانش دلهایی است مرده و بی فروغ وبی ثمر، همیشه و در هر حال جان خود را با دانش زنده نگه دار.حال برمی گردیم به سراغ قرآن کریم. در قرآن کریم سوره ای داریم به نام لقمان که سی و یکمین سوره ی قرآن است که ۳۴ آیه دارد آشنایی با این سوره آشنایی با لقمان است و و در نتیجه آشنایی با سلمان چرا که در روایات سلمان همانند لقمان مثال زده شده است در آیه ۱۲ این سوره بیان شده که ما به لقمان حکمت دادیم به سلمان نیز حکمت داده شد. «و لقد آتینا لقمان الحکمه » (لقمان/۱۲)ولی حال ببینیم حکمت چیست در لسان قرآن در آیه ۲۶۹ سوره بقره حکمت خیر کثیر معرفی شده. «یوتی الحکمه من یشاء و من یوت الحکمه فقد اوتی خیر کثیرا و ما یذکر الا اولی الالباب»(بقره / ۲۶۹)یعنی به سلمان هم خیر کثیر داده شده حال باز ببینیم خیر کثیر در قرآن به چه معنی است؟ خیر کثیر در قرآن کوثر معرفی شده پس وقتی که می گوییم به سلمان خیر کثیر داده شده طبق نظر همه ی مفسرین یکی از معانی کوثر وجود نازنین حضرت فاطمه زهرا (س) است یعنی به حضرت سلمان فاطمه داده شد یعنی اینکه چون سلمان محرم شد به اهل بیت عصمت و طهارت واز اهل بیت قرار گرفت توانست در خانه حضرت فاطمه (س) رفت و آمد کند که در مهج الدعوات آمده که روزی امیر المومنین به سلمان فرمودند : یا سلمان ائتت منزل فاطمه بنت رسول ا… (ص) فانها الیک مشتاقه ترید ان تتحک بتحفه قد اتحفت بها من الجنه …. و فیه تعلیم فاطمه (ص) لسلمان دعاء النور(۱۸) .روزی حضرت علی (علیه السلام) به سلمان فرمودند: سلمان به منزل فاطمه (س) برو چرا که فاطمه(س) مشتاق دیدار توست و فرموده است که سلمان را بگویید که نزد ما بیاید و ما مشتاق دیدار او هستیم و به فاطمه (س) بگو که به تو تحفه ای از تحفه های بهشتی که نزد وی است بدهد سلمان می گوید خدمت حضرت فاطمه (س) رفتم و به او مطلب را بیان کردم حضرت به من دعای نور را تعلیم دادند.
سخنان سلمان
۱)اگر مسلمانان با علی بیعت می کردند به سعادت و سیادت جهانی دست می یافتند و برکات زمینی و آسمان به سوی آنان روی می آورد(۱۹) .
۲) از شش چیز در شگفتم. سه چیز آنها موجب گریه و سه چیز مایه خنده است(۲۰).
سه چیز باعث گریه: فراق دوستان محمد (ص) و اصحابش، وحشت قبر و ایستادن در برابر خداوند است (در قیامت). مایه خنده دنیا طلب است از راه حرام که مرد به دنبال او می دود (و او به دنبال دنیا) و آنکه دهان را از خنده پر کرده اما نمی داند خدا از او راضی است یا نه.
۳) روایت شده از ابن عباس که وقتی جناب مسلمان را به خواب دید با جلالی اعلی وتاجی از یاقوت. پرسید: ای سلمان! بگو در بهشت بعد از ایمان به خدا و رسول چه عملی افضل است؟ فرمود: چیزی افضل تر از حب علی(ع) و اقتدای آن حضرت نیست(۲۱).
۴) هرگاه عزوجل هلاک بنده ای را بخواهد حیا را از او بگیرد و چون حیا را از او گرفت او به مردم خیانت کند و مردم به او و چون چنین کرد امانت به کلی از او برکنار رود و چون امانت از او رفت همواره خشن و سخت دل شود و چون سخت دل شود رشته ایمان از او بریده شود و چون رشته ایمان از او بریده شود او را جز شیطان ملعون نبینی(۲۲).
۵) اگر سجده برای خدا و همنشینی با افرادی که سخن پاک و زیبا دارند نبود هر آئینه آرزوی مرگ می کردند.(۲۳)
۶) بخیل به یکی از هفت بلایا مبتلا می شود(۲۴).
یا می میرد و مال او را برای وارث می نهند و او در غیر اطاعت خدا صرف می کند.یا ظالمی به خفت و خواری از او می گیرد، یا هوس به سرش می زند و همه مال را در راه رسیدن به آن می دهد، یا به فکر تجدید بنای خانه و تعمیر ویرانه می افتد و دارایی را از آنجا به باد میدهد یا به نکبتی دچار می شود. از قبیل غرق، آتش سوزی، دزدی و غیره، یابه دردی بی درمان مبتلا می شود و ثروت را در معالجه آن خرج می نماید و یا در محلی به خاک می سپارد و بعد فراموش می کند.
درجه علم و حکمت از دیدگاه روایات
قال رسول الله (ص) : “انما مثل العلماء فی الارض کمثل النجوم فی السماء یهتدی بها فی الظلمات البر و البحر”
رسول خدا(ص) فرمود: مثل علمای امت من در زمین مثل ستارگان است در آسمان که رهبری می شود به واسطه آنها در تاریکیها در خشکی و دریا و چون نور آنها از بین برود بزودی آنها که راهنمایی شده اند، گمراه خواهند شد.عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال امیرالمومنین: المومن العالم اعظم اجراً من الصائم القائم الغازی فی سبیل الله و اذا مات ثلم فی الاسلام ثلمه لایسدها شی ء الی یوم القیامه(۲۵). امیر المومنین – علیه السلام – فرموده است: مومن عالم اجرش از صائم قائم که در راه خدا جنگ و جهاد نماید بیشتر است، و اگر از دنیا برود در اسلام رخنه و شکستی واقع گردد که هیچ چیزی تا روز قیامت نمی تواند آن را جبران نماید.فاما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا علی هواه مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه(۲۶)آن که از فقهاء می باشد و در دین داری بینشی عمیق و استدلالی قوی دارد و خویشتن را دقیقا می یابد، و دینش را پاسداری می کند و پایبند آئین مقدس اسلام است، و بر هوای نفس و تمایلات نفسانی خویش مستولی است، و در برابر فرمان مولای خود (یعنی دستور خدا و رسول و ائمه – علیهم السلام) مطیع و منقاد است، عوام؛ یعنیف توده مردم اعم از دانشمند و غیر دانشمند باید از او تقلید نمایند و به فرمان او گردن نهند بدون چون و چرا و مناقشه.
حکمت
ٌیوتی الحکمهَ مَن یَشاءً و مَن یًوتَ الحکمهَ فقد اوتی خیراً کثیراً و ما یذَّکرُ الّااولوالاباب ( بقره / ۲۶۹ )
لقد مَنَّ الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولاً مِن انفسهم یتلوا علیهم آیاته ویُزکِّیهم و یعلم الکتاب و الحکمه و اِن کانوا مِن قبلُ لَفِی ضلالِ مبین ( آل عمران / ۱۶۴) قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: الحکما أشرفُ الناس اَنفُساً.(۲۷)پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم : حکیمان گرانمایه ترین ، شکیبا ترین ، با گذشت ترین و خوشخوترین مردمان هستند .رسول الله صلی اللهم علیه و آله و سلم :کاد الحکیمُ اَن یَکونَ نبیَّاً(۲۸).پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم : حکیم به پیامبری نزدیک است. امام علی (ع) : لَو اُلقِبَتِ الحکمهُ علی الجبال لَقَلقَلَتها(۲۹). امام علی (ع): اگر حکمت بر کوها افکنده شود آنها را به جنبش درآورد .امام علی (ع): الحکیم یَشفی السائلَ و یجودُ بالفضائلِ(۳۰).امام علی(ع): حکیم عطش پرسنده را فرو می نشاند .و اما کارهایی که برازنده ی حکیم نیست که در برخی روایات بیان شده:حکیم نیست کسی که از شوخی و خوش و بش کردن با غیر خویشاوندان و دوست پرهیز نکند .حکیم نیست کسی که نیاز خود را نزد شخص غیر کریم ببرد .از حکمت به دور است آن که با کسی که چاره ای از معاشرت با او نیست به خوبی معاشرت نکند تا آنکه خداوند او را از دست وی رهایی بخشد.خردمند نیست کسی که از سخن ناحق درباره خود ناراحت شود و حکیم نیست کسی که از مدح و ثنای نادان از خود خرسند گردد.
تفسیر حکمت
در تفسیر آیه ی ۲۶۹ بقره که در ابتدای این قسمت آورده شد از امام باقر (ع) نقل شده که فرمودند مراد از حکمت معرفت۱ است .همچنین حضرت در پاسخ به سوال ابو بصیر در مورد این آیه فرمودند :مراد از حکمت فرمانبری از خدا و شناخت امام ۲ و دوری کردن از گناهان کبیره که خداوند کیفر آتش برای آنها مقرر داشته می باشد .در حدیثی دیگرر فرمودند : همانا حکمت عبارت است از شناخت و فهم دین ؛ پس هر یک ا ز شما که در دین فقیه و فهیم باشد حکیم است . با نگاهی گذرا به زندگی حضرت سلمان رضوان دید تعالی علیه پر واضح است که او عارف به امام زمان خود و از کسانی بود که تا همیشه وفادار و از یاران نزدیک امام خود باقی ماند وبا فهم دقیق و عمیقی که در دین و مسائل آن داشت تمام اهتمام خود را بر اطاعت از خداوند و تبعیت ازپیامبر خدا و حضرت علی (ع)صرف داشت.امام کاظم (ع) نیز در بیان حکمت به هشام فرمودند : منظور از حکمت ، فهم و عقل است . در تفسیر آیه ۱۲ لقمان که خداوند فرمود: ” هر آینه به لقمان حکمت دادیم و گفتیم خدا را سپاس گوی زیرا هرکه سپاس گوید به سود خود سپاس گفته و هرکه ناسپاسی کند ، خد ابی نیاز و ستودنی است”. در روایاتی از حضرات معصومین (ع)آمده است که از لقمان سوال شد خلاصه حکمت تو چسیت ؟گفت: برای تحصیل آنچه مرا کفایت شده است خود را به زحمت نمی اندازم و آنچه را عهد دارش شده ام تباه نمی گردانم از آنچه می دانم نمی پرسم و برای آنچه به من مربوط نمی شود خود را به زحمت نمی اندازم . (۳۱) در کلمات گوهر بار دیگری از مولای متقیان حضرت علی (ع)در تفسیر حکمت آمده است(۳۲) نخستین گام حکمت وا نهادن لذتها است و آخرین گام آن دشمن داشتن هرآنچه فانی می شود . مرز حکمت روی گرداندن از سرای فانی و دلبستن به سرای جاویدان است .از حکمت است که با فرادست خود نستیزی و در برابر فرو دست ، خود را خوار نشماری و به کاری که در توان تو نیست نپردازی و زبانت با دلت و گفتارت با کردارت ناسازگار نباشد و درباره ی آنچه نمی دانی سخن نگویی و وقتی کاری به تو روی می آورد رهایش نکن و چون از تو روی گرداند دنبالش نرو ی .و از حکمت آدمی است خود شناسی او ، وسلمان فارسی که بدون هیچ بحثی در میان در میان اصحاب رسول (ص) ا ز برگزیده ترین است ، هنوز کسی را که چون او نزد حضرتش بهره مند شده باشد و به مقام و ارزش او رسیده باشد نمی شناسیم . و او کسی است که مانند موالیانش از این تفاسیر حکمت به نحو اعلا بهره مند بود.
راس حکمت
امام علی (ع) در این مورد می فرمایند : حفظ دین ثمره ی شناخت و راس حکمت . دوری از فریبکاری در راس حکمت است و اساس آن پایبندی به حق و فرمانبری از کسی است که بر حق باشد.(۳۳)در روایات شریفه ا ی به نقل از پیامبر گرامی اسلام(ص) نیز ترس از خدا و مدارا کردن و اطاعت از خداوند راس حکمت بیان شده .(۳۴)
آثار حکمت
حضرت علی (ع) در باب آثار حکمت می فرمایند هرچه حکمت نیرومند تر شود ، شهوات و خواهش های نفسانی ناتوان تر می شود و هرکه حکمت درونش جای گیرد عبرت شناس شود و هرکس حکمت یاری اش نکند چگونه می تواند بر مخالفت دشمنان شکیبایی ورزد و در حدیث دیگر از وجود مبارک امام صادق (ع) آمده است اندیشیدن .زیاد در حکمت ، خرد را بارور می سازد .(۳۵)
نتیجه گیری:
برای راهیابی انسان به منزل قرب اهل بیت علیهم السلام، اقتدا و الگوگیری از نیکومردانی چون سلمان محمدی که راه یافته اند، ضرورت دارد، از این رو است که خداوند در قرآن شریف فرموده است:قد کانت لکم اسوه حسنه فی ابراهیم و الذین معه … برای شما ذریه ی ابراهیم و اهل ایمانی که همراه او بودند الگوی نیکویی هستند.و سلمان محمدی هم همانطور که شناخته شد بی تردید جزو همان اهل ایمانی است که همراه و تابع محمد و آل محمد علیهم السلام (که ذریه ی ابراهیم اند) بوده است.آشنایی با زندگی و شخصیت سلمان محمدی به خوبی روشن می کند که آنچه مایه ی قرب و محبوبیت انسان در درگاه الهی است، به حسب و نسب افراد ارتباطی ندارد بلکه فهم و معرفت است که گوهر قرب حضرت حق را برای آدمیان به ارمغان می آورد. و راه حق و حقیقت و دستیابی به کمال یگانه راهی است که فراسوی همه ی انسانها بطور یکسان باز است، چه آنها که در مرکز اسلام قرار گرفته اند و چه آنها که فرسنگ ها دورتر از مرکزیت اسلام واقع شده اند و آنچه مهم است اینکه خالق مهربان ما، سرشتی حقیقت جو و پاک در نهاد همه ی انسانها کار گذاشته که در صورتی که غبار غفلت روی آن را نپوشاند در هر شرایطی قابلیت راهیابی به مراتبی از کمالات را دارا هستند.
پی نوشت ها :
۱. الاختصاص ،ص ۳۴۱
۲. ابن اسحاق، سیره النبی، ج۱، ص ۱۴۰
۳. کتاب همراه سلمان فارسی ، ص ۵
۴. بررسی سیر زندگی و حکمت و حکومت سلمان فارسی ، ص ۱۴۳
۵. بررسی سیر زندگی و حکمت و حکومت سلمان فارسی ، ص ۱۴۳
۶. سلمان فارسی در ترازوی ادب و تحقیق ، ص ۷۵
۷. الخصال، ص ۲۵۳، ج۱
۸. الاختصاص، ص ۲۲۱
۹. الاختصاص، ص ۳۴۱
۱۰. سفینه البحار، ج ۲، ص ۷۰۷
۱۱. امالی شیخ طوسی، ص ۱۳۳
۱۲. اصول کافی، ج ۱، ص ۴۰۱، ح ۲
۱۳. سفینه البحار ، ج ۲، ص ۱۰۷
۱۴. سفینه البحار ، ج ۴ ، ص ۳۱
۱۵. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۹۸
۱۶. لقمان(۳۱)، آیه ۱۳
۱۷. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۶۲
۱۸. سفینه البحار، ج ۲، ص ۷۰۷
۱۹. همان، ص ۱۸۲
۲۰. همان
۲۱. همان
۲۲. توحید صدوق ، ص ۱۸۰
۲۳. همان
۲۴. توحید صدوق، به نقل سلمان فارسی، ص ۱۱۶
۲۵. اصول کافی ، ج ۱ ، ص ۱۰۶
۲۶. اصول کافی، ج ۱، ص ۱۴۰، ۶
۲۷. میزان الحکمه ، ج ۳ ، ح ۴۲۲۰،ص ۱۲۶۰
۲۸. همان ، ح ۴۲۲۲
۲۹. همان ، ح۴۲۳۰
۳۰. میزان الحکمه ، ج۳ ، ح ۴۲۳۶ ، ص ۱۲۶۵
۳۱. میزان الحکمه، ج۲ ، ح ۴۲۲۸
۳۲. میزان الحکمه ، ج ۲،ح ۴۲۲۶
۳۳. میزان الحکمه، ج ۲، ح ۴۲۲۰
۳۴. میزان الحکمه ، ج۳، ص ۱۲۶۵
۳۵. میزان الحجمه ، ج۳ ،ص۱۲۶۹
منابع و ماخذ
۱.قرآن کریم
۲.ابن الجوزی، جمال الدین ابی الفرج، صفوه الصفوه، بیروت، دارالکتب العلمیه ۱۹۸۹
۳.زرگری نژاد، غلامحسین، سلمان فارسی، تهران، مؤسسه ی کتاب همراه، ۱۳۷۵ ﻫ. ش.
۴.شیخ صدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه، کتاب الخصال، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۸۹، ﻫ.ق.
۵.شیخ طوسی، محمد بن جعفر، امالی، تحقیق مؤسسه بعثت، قم
۶.قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، ۴ جلد، مشهد، مؤسسه طبع ونشر آستان قدس رضوی ۱۴۲۰ ﻫ. ق.
۷.قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم، تفسیر قمی، نجف، منشورات مکتبه الهدی
۸.کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ۶جلد، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۸ ق
۹.شیخ مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الاختصاص، نجف، مطبعه ی حیدریه
۱۰.ابن اسحاق ، سیره النبی (ص) ، محمد محی الدین عبد الحمید ، مصر ، مکتبه محمد علی صبیح بی تا
۱۱.شیخ صدوق، محمد ابن علی ، التوحید ، قم ، جامعه مدرسین ، ۱۳۹۸ ق
۱۲.مهاجرانی، سید عطاء الله ، بررسی سیر زندگی و حکمت و حکومت ، تهران ، اطلاعات ۱۳۷۵
۱۳.مجیب مصری ، حسین ، سلمان فارسی در ترازوی ادب و تحقیق ، تهران، دفتر نشر ۱۳۷۳