Views: 6
مقدمه
نقل و نگارش تاریخ و منابع تاریخی، همواره با آسیب فراموشی ها، کاستی ها، افزایش ها، دروغ ها، جعل ها، سهل انگاری ها و خوش باوری ها همراه بوده است. تاریخ دین و تواریخ دینی نیز از این آسیب برکنار نبوده اند. در این میان تاریخ اسلام و بسیاری از متون اسلامی – گرچه بسیار کمتر اما – همچون تاریخ و متون ادیان و مذاهب دیگر با امور غیر واقعی آمیخته است و این برساخته ها در زمان خود و به ویژه در نسل های بعد به عنوان حقایقی مسلم و واقعیت هایی انکار ناپذیر پذیرفته شده و به نسل های بعد انتقال یافته اند. نخستین روزنه ای که از وحی به روی رسول خدا (ص) باز شد، این بود که رؤیای صادق می دید و آنچه در خواب می دید، چوم صبح روشن در خارج واقعی می شد. سپس علاقه به خلوت و تنهایی در دلش انداخته شد و به غار حراء می رفت و برای اینکه مدتی در آنجا به شب زنده داری وعبادت بپردازد خود را آماده می ساخت و آب و غذا تهیه می کرد. سپس به سوی خدیجه باز می گشت وباز خود را برای برنامه ای مشابه آن آماده می ساخت. تا آن که به ناگهان حق در غار حراء برایش آشکار شد و فرشته در آنجا به نزدش آمد و به او گفت: « بخوان !»آن گروه از عالمان و مبلغان دینی و دست اندرکاران هنر و ادبیات که تخصص یا همت یا مجال تحقیق در مستندات دینی نداشته اند نیز، به نقل گذشتگان اعتماد و اطمینان کرده اند؛ آن ها را درست پنداشته اند، به نقل و بازنویسی آن ها پرداخته اند و در قالب و عنوان علم، ادبیات و هنر به آیندگان سپرده اند. ناگفته پیداست که تکرار و تکثیر یک امر ناراست و نادرست از سوی طیفی گسترده از اهالی فرهنگ در طی عصرها و نسل ها، تا چه حد می تواند راه تردید در آن را بر ذهن ها ببندد و کار تشکیک در آن یا ردِ آن را بر پژوهشگران و – به تعبیر قرآن – « راسخان در علم»، دشوار سازد. گاه نیز به مواردی برمی خوریم که عالمان گذشته به افشاگری درباره ی آن ها پرداخته و غیر واقعی بودن شان را برملا کرده اند، اما ندانستن یا نخواستن مانع شده است که روشنگری آن ها ارج نهاده و اعتنای شایسته به کوشش آن ها و تلاش در خور برای گسترش پژوهش آن ها شود. حتی گاه این بیدارگری به بهای آسیب های جسمی، جانی، مالی و آبرویی مدافعان مرزهای «دین خالص» تمام شده است؛ دینی که قرآن، تنها آن را متعلق به خداوند می داند (سوره ی زُمَر ( ۳۹)، آیه ی ۳).
در این نوشتار، با تکیه به مستندات عقلی و نقلی و پژوهش هایی از عالمان گذشته به گونه ای فشرده خواهیم گفت که روایت مربوط به آغاز وحی بر پیامبر اسلام (ص) در غار حرا، برساخته های مشهور است ؛ به لحاظ سند مخدوش است ؛ به لحاظ متن با موازین قرآنی، روایی و عقلی سازگاری ندارد و برخی از مفسران و مورخان اهل تحقیق نیز به این واقعیت اشاره کرده اند. با این حال، کمتر اثری برای کودکان، نوجوانان و حتی بزرگسالان درباره ی زندگانی پیامبر اسلام (ص) می توان دید که این برساخته را به گونه ای نقل یا بازنویسی نکرده باشد. هدف از این نگارش، آن است که چشم دست اندر کاران خلق آثار دینی به ویژه برای کودکان و نوجوانان را در این مورد بیشتر بگشاید، زحمت پژوهش آن ها را برای جستن واقعیت کمتر کند ومعیاری برای نقد مستندات روایت های دینی به منظور نگارش، بازنگاری یا بازآفرینی پیش روی آن ها بگذارد.
نخست به نقل متن روایت از کهن ترین منبع و سپس به نقد سندی و متنی آن خواهیم پرداخت. در پایان نیز اشاره ای به واقعیت بعثت پیامبران خواهیم داشت.
۱. اصل روایت
روایت مربوط به نخستین وحی قرآنی بر پیامبر اسلام (ص) در غار حِرا که در ضمن آن جبرئیل از پیامبر می خواهد که بخواند و آن حضرت می گوید خواندن نمی داند و ماجراهای قبل و بعد آن، در هیچ یک از کتاب های کهن شیعه نیامده است. اصل و کهن ترین مأخذ آن در کتاب «مسند احمد» اثر امام احمد بن حنبل ( ۱۶۴- ۲۴۱ هـ. ق) پیشوای مذهب حنبلی در میان اهل سنت است. این اثر یکی از هشت کتاب جامع و اولیه ی حدیث برای اهل سنت به شمار می آید، از آثار مرجع آنان است و به «مسند الامام احمد بن حنبل» شهرت دارد. ترجمه ی متن روایت مورد نظر را که اصل آن در این کتاب آمده است، در زیر می خوانید:
روایت کرد برای ما عبدالله [و گفت:] روایت کرد برای من پدرم [سلیمان بن داوود المنقری، و او گفت: ] روایت کرد برای ما عبدالرزاق [بن هَمّام الیمانی، و او گفت: ] روایت کرد برای ما مُعَمَّر [بن راشد] از [ابن شهاب] زُهری و حدیثی را گفت و سپس گفت که زُهری به نقل از عُروَه [بن زُبَیر] از عایشه خبر داد که گفت:
نخستین روزنه ای که از وحی به روی رسول خدا (ص) باز شد، این بود که رؤیای صادق می دید و آنچه در خواب می دید، چوم صبح روشن در خارج واقعی می شد. سپس علاقه به خلوت و تنهایی در دلش انداخته شد و به غار حراء می رفت و برای اینکه مدتی در آنجا به شب زنده داری وعبادت بپردازد خود را آماده می ساخت و آب و غذا تهیه می کرد. سپس به سوی خدیجه باز می گشت وباز خود را برای برنامه ای مشابه آن آماده می ساخت. تا آن که به ناگهان حق در غار حراء برایش آشکار شد و فرشته در آنجا به نزدش آمد و به او گفت: « بخوان !»
بیشتر بخوانید: درباره بعثت یا رسالت رسول اکرم(ص)چند آیه وجود دارد؟
رسول خدا (ص) پاسخ داد: « من خواندن نمی دانم.»
رسول خدا (ص) فرمود: آن فرشته مرا گرفت و فشاری بر من وارد آورد که تاب و توانم از دست رفت. آنگاه رهایم کرد و دوباره گفت : «بخوان!»
گفتم: « خواندن نمی دانم».
باز مرا گرفت و فشاری بر من آورد که طاقتم از دست رفت. این بار هم مرا رها کرد و گفت: « بخوان!»
گفتم : «خواندن نمی دانم.»
بار سوم مرا گرفت وهمان فشار را آورد چنانکه توانم از دست رفت. این بار مرا رها کر و گفت: « بخوان به نام پروردگارت که آفرید…» تا «…آنچه را انسان نمی دانست به او آموخت.» [(سوره ی عَلَق (۹۶)، آیات ۱- ۵)]
پس رسول خدا (ص) همراه با این آیات بازگشت در حالی که قلبش به شدت می تپید تا به خانه خدیجه وارد شد و گفت: «مرا بپیچید! مرا بپیچید!»
او را در رواندازی پیچیدند تا آن حالت ترس و اضطرابش آرام گرفت. آن گاه به خدیجه رو کرد وگفت: « [دیجه ! چه برای من پیش آمده است؟» و داستان را برای او بازگفت و درآخر گفت : « بر جان خود می ترسم.»
خدیجه گفت: « هرگز! مژده باد تو را، خداوند تو را خوار نمی کند چرا که تو صله ی رحم می کنی و راستگو هستی وبار دیگران را به دوش می کشی و مهمان نواز و یاور مبتلایانی».
آن گاه خدیجه آن حضرت را نزد ورقه بن نَوفَل بن اَسَد بن عَبدالعُزّی بن قُصَیّ برد. او پسر عموی خدیجه بود که در جاهلیت به مسیحیت گرویده بود، نوشتن به عربی می دانست و بخشی از انجیل را به عربی نوشته بود او مردی سالخورده و نابینا بود. خدیجه به او گفت: « ای پسر عمو! سخنان برادر زاده ات را بشنو.»
ورقه گفت: « ای برادرزاده ! چه می بینی؟»
رسول خدا (ص) او را از آنچه دیده بود، آگاه ساخت. ورقه گفت: « این همان ناموسی است که خدا بر موسی (ع) نازل کرد کاش من شاخه ای در آن درخت بودم و زنده می ماندم تا آن روز که قوم تو از مکه بیرونت می کنند.»
رسول خدا (ص) پرسید: « آیا آن ها مرا بیرون خواهند کرد؟»
گفت: آری؛ هیچ کس مانند آنچه تو آورده ای، نیاورده، مگر آنکه با او دشمنی کرده اند و اگر آن دوران تو به من وفا کند، صمیمانه یاری ات خواهم کرد.»
مُسنَد الامام احمد بن حنبل، ج ۶، صص ۲۳۲ – ۲۳۳.
در ادامه ی این روایت آمده است که چیزی نگذشت که ورقه درگذشت و وحی برای مدتی طولانی قطع شد. این، اندوه شدید رسول خدا (ص) را برانگیخت به گونه ای که او چند بار از کوه بالا رفت تا خود را به پایین پرتاب کند و بکشد، اما هر بار جبرئیل می آمد وبه او می گفت که تو بی تردید فرستاده ی خدایی و آن حضرت آرامش می یافت.
این روایت عیناً یا با تغییراتی در متن و سند در دیگر آثار مرجع اهل سنت وارد شده و سپس به کتاب های شیعی راه یافته است. در کتاب های تفسیری نیز به عنوان شأن نزول آیات نخست سوره ی علق می آید.
۲. سند روایت و برخی از مشکلات آن
سند یک روایت، خبر یا حدیث، سلسله ی راویان یا زنجیره ی راویان آن است. برای درستی یک روایت، دو شرط اساسی لازم است:
۱. حلقه های زنجیره ی راویان آن باید به یکدیگر پیوسته باشند؛ یعنی هر راوی، یا ماجرای مورد نقل را دیده یا شنیده باشد، یا روایت را بی واسطه از نفر قبل از خود شنیده باشد.
۲. همه ی راویان باید مورد اعتماد باشند و در راستگویی و دقت آن ها در نقل حدیث تردید نباشد.
دانشی به نام «علم رجال»، عهده دار این شناخت درباره ی سند روایات است. برای نقد سند این روایت، به شناخت سه راوی آخر سند به نقل از کتاب های علم رجال و کتاب هایی دیگر که به آن ها اشاره خواهد شد، بسنده می کنیم. این سه راوی در اغلب سندهایی دیگر که برای این روایت نقل شده است، مشترک اند:
۲- ۱. ابن شهاب زُهری:
نام کامل او محمد بن مسلم بن عبیدالله بن عبدالله بن حارث بن شهاب بن زهره بن کلاب است. چنانکه نوشته اند، از کارگزاران بنی امیه بود. پس از آنکه شخصی را در زیر شکنجه کشت، از مردم و خانواده ی خود دوری گزید و نُه سال در غاری منزوی شد تا آنکه در مکه با امام سجاد (ع) دیدار کرد. آن حضرت به او گفتند که ناامیدی از رحمت خداوند بدتر از گناهی است که کرده است. توصیه کردند که دیه ی آن شخص را به بازماندگانش بپردازد. و به سوی خانواده و علوم دینی خود بازگردد. با اینکه از عالمان اهل سنت به شمار می رود، به امام سجاد (ع) علاقه مند بود و آن حضرت را برترین انسان ها می دانست. روایاتی از او به نقل یا درباره ی امام چهارم شیعیان در آثار شیعی موجود است. از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) نیز روایاتی دارد ( الخویی، ج ۱۷، صص ۱۹۰- ۱۹۳؛ ج۱۸، صص ۲۶۹- ۲۷۱ و ج ۲۴، صص ۱۱۴- ۱۱۵).
سید هاشم رسولی محلاتی، در مجلد دوم «درس هایی از تاریخ تحلیلی اسلام» در نقد سند روایت غار حرا می نویسد:
«این حدیث از زُهری، از عروه بن زبیر از عایشه نقل شده… و زهری همان کسی است که در تثبیت حکومت مروانیان و ستمگران نقش داشته و نویسنده ی هشام بن عبدالملک و معلم فرزندان او بوده…اگر چه گفته اند که در آخر عمر توبه کرده و جزو اصحاب امام چهارم (ع) درآمده، اما آیا این حدیث را قبل از توبه نقل کرده یا بعد از آن؟ نمی دانیم… و گذشته از این، سماع او [یعنی شنیدن او حدیث را] از عروه بن زبیر هم به اثبات نرسیده، چنان چه ابن حَجَر [از عالمان اهل سنت ] در [کتابش] تهذیب التهدیب گفته…..(تهذیب التهذیب، ج۹، ص ۴۵۰)» ( رسولی محلاتی، ص ۲۰۴).
بنابراین اعتماد به همه ی نقل های زهری به دور از احتیاط است.
۲ -۲. عُروَه بن زُبَیر: به عنوان توضیحی مختصر و مفید درباره ی این شخصیت، گزیده ی نقلی از سید هاشم رسولی محلاتی در مجلد دوم «درس هایی ازتاریخ تحلیلی اسلام» را می آوریم:
«عروه بن زبیر- برادر عبدالله بن زبیر و خواهرزاده ی عایشه – نیز همان کسی است که برای تثبیت همان حکومت غاصبانه و موقت برادرش عبدالله بن زبیر در مکه و مدینه از انتساب هر دروغ و تهمتی نسبت به بنی هاشم باک نداشت، تا آنجایی که ابن ابی الحدید [ که از عالمان اهل سنت است ] از استادش اسکافی نقل می کند که، عروه بن زبیر، از کسانی بود که از معاویه پول می گرفت ودر مذمت علی (ع) حدیث جعل می کرد، و سپس از این نمونه حدیث های جعلی که به وسیله ی کیسه های پول معاویه شرف صدور واجلال نزول فرموده بود! حدیث زیر را – طبق همین سندی که اینجاست [یعنی سند روایت غار حرا] – نقل می کند که زهری از عروه بن زبیر از عایشه نقل کرده که گوید:
…”من نزد رسول خدا (ص) بودم که عباس و علی از در آمدند و رسول خدا (ص) فرمود: ای عایشه این دو نفر بیگانه از کیش من و یا بر غیر دین و آیین من از دنیا بیرون می روند ومی میرند” (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۴، ص ۶۳).
و در دشمنی با علی (ع) در حدی بود که هرگاه نام آن حضرت نزد او برده می شد، آن بزرگوار را دشنام داده و دست های خود را به عنوان اظهار تأسف به هم می زد و می گفت: آیا علی پاسخ آن همه خون مسلمانان را که ریخت، چه می دهد؟ ( قاموس الرجال، ج ۶، ص ۳۰۰)» ( رسولی محلاتی، ص ۲۰۴- ۲۰۵).
ملاحظه می شود که این شخص، با این همه مزدوری برای جعل حدیث و دشمنی با خاندان پیامبر (ص)، ممکن است این حدیث را نیز جعل کرده و آن را به عایشه (خاله اش ) نسبت داده باشد. بنابراین، به نقل او اعتمادی نیست. هیچ یک از عالمان شیعه نیز به روایتی از او استناد نکرده اند.
۲- ۳. عایشه (ام المؤمنین). همسر رسول خدا (ص)، همچون همسران دیگر آن حضرت، به تصریح قرآن «مادر مؤمنان» است، اما در این نقل وی چندین اشکال سندی وجود دارد که به برخی از آن ها اشاره می شود:
اول: عایشه دست کم چهار یا پنج سال پس از بعثت پیامبر اکرم (ص) به دنیا آمده است. چگونه او می تواند راوی بی واسطه ی ماجرای بعثت باشد؟ دقت کنید که او نمی گوید این ماجرا را به نقل از کسی دیگر یا پس از ازدواج با رسول خدا (ص) از آن حضرت شنیده است، بلکه به گونه ای نقل می کند که انگار به عنوان دانای کل، ( به اصطلاح داستان نویسان ) در سراسر این ماجرا حضور داشته است. گویی این نقل نه یک نقل که یک اظهار نظر و برداشت شخصی او از ماجرای بعثت بوده است.
دوم: ممکن است عایشه این روایت را به واسطه ی کسانی دیگر نقل کرده باشد، اما راویان بعدی که آن را از عایشه نقل کرده اند یا خود، عایشه، نام آن ها را حذف کرده باشند. به چنین روایاتی که بخشی از سند آن ها افتاده، ناگفته یا حذف شده باشد، «مُرسَل» (به معنی : وانهاده و رها شده) می گویند این موضوع، از نظر عالمان شیعه مایه ی ضعف روایت است؛ چراکه شما شناختی نسبت به افرادی که نام آنها در سند نیامده است نمی توانید داشته باشید.
سوم: اغلب اهل سنت، سخن و نقل همه ی صحابه و کسانی که پیامبر اسلام (ص) را دیده یا صدای او را شنیده باشند، حجت می دانند، گرچه نقل آن ها مُرسَل باشد. این عقیده ی آن ها شامل همسران پیامبر نیز می شود. برای همه ی روایات کتاب های مرجع خود نیز قایل به قابلیت استناد هستند. اما این باور با عقل و قرآن و نقل های معتبر شیعه و سنی سازگار نیست. وانگهی چگونه می شود که انسان هایی که رسول خدا (ص) را دیده یا صدای او را شنیده بودند و به تصریح قرآن در میان آن ها مؤمن، کافر، کافر مؤمن نما (منافق)، راستگو، دروغ گو، عادل، فاسق، کامل و ناقص وجود داشت و در حیات رسول خدا (ص) حدیث جعلی درباره ی او و به نقل از او می ساختند، به محض وفات آن حضرت، همه به یکباره مؤمن، راستگو، عادل، کامل و فراتر از همه، حجت برای اسلام شوند؟ گویی – العیاذبالله – وجود پیامبر اسلام (ص) در میان آنان علت کفر، نفاق، دروغ، فسق ونقص بخشی از مردم بوده است. (اقتباس از سخن سید عبدالحسین شرف الدین در نقد متن این روایت در: النصُّ وَالاِجتهاد، ص ۴۲۳).
به همین دلایل و بسیاری دلایل دیگر، عالمان شیعه هیچ یک از این موارد مرتبط با حجیت سخن همه ی صحابه یا همه ی مندرجات کتاب های حدیثی را قبول ندارند. برخی از عالمان بزرگ اهل سنت نیز همین نظر را دارند.
چهارم: برخی از عالمان اهل سنت که روایت مرسل صحابه را حجت نمی دانند، این روایت خاص (یعنی روایت غار حرا به نقل از عایشه) را به عنوان مثالی برای مورد غیر قابل استناد و به دور از حجیت ذکر کرده اند. به عنوان نمونه، نَوَوی – از عالمان بزرگ اهل سنت -این موضوع را از امام ابواسحاق اسفراینی – از دیگر عالمان بزرگ اهل سنت – نقل می کند که ترجمه ی آن را در زیر می آوریم:
«و اما درباره ی روایت مرسل صحابی مانند سخن عایشه – رضی الله عنها: ” نخستین روزنه ای که از وحی به روی رسول خدا (ص) باز شد، این بود که رویای صادق می دید،… “امام ابواسحاق اسفراینی گفته است که حجیت نیست و نمی توان به آن استناد کرد.» (رسول محلاتی، ۲۰۶ به نقل از : شرح صحیح مسلم، حاشیه ی ارشاد الساری، چاپ مصر، ج ۱، ص ۴۴).
«وحی»، در جامع ترین و فشرده ترین معنی خود، یعنی: ارتباط غیر کلامی به ارتباطات غیر کلامی انسان ها و موجودات با یکدیگر، از جمله ایما و اشاره نیز در زبان عرب و زبان قرآن، وحی گفته می شود. این گونه ارتباط را خداوند با آفریدگانش دارد و از طریق مرکزی در اعماق وجود پدیده ها با آن ها ارتباط برقرار می کند، آن ها را راهنمایی می کند و به آن ها می گوید چه کنند یا چه بگویند. نوعی شعور و آگاهی است.ملاحظه می شود که حتی به فرض راستگویی عروه بن زبیر، که این حدیث را از عایشه شنیده باشد نیز نمی توان به آن استناد کرد.
بررسی سندی، ما را تا به اینجا به این نتیجه می رساند که صحبت از احتمال وقوع ماجرای این روایت، در بهترین حالت، هم ارز صحبت از احتمال عدم وقوع آن است.
۳. متن روایت و برخی از مشکلات آن
مشکلات متنی این روایت بسی بیش از مشکلات سندی آن است. به برخی از آن ها در آثاری از عالمانی معاصر چون سید عبدالحسین شرف الدین، سید محسن امین، سید محمد حسین طباطبایی، مرتضی عسکری، سید هاشم رسول محلاتی و دیگران دیگر اشاره شده است. چند اشکال از اشکال های این روایت را در زیر می خوانید:
۳- ۱. این روایت می گوید که پیامبر اسلام (ص) در نبوت خود پس از بعثت، در قرآن پس از نزول آن بر وی ودر حقانیت فرشته ای که برای وی آشکار شده، شک داشته و میان وحی الهی با امور شیطانی و مشاهدات ناشی از جنون تفاوت نمی نهاده است. این خلاف گفته ی قرآن است که: « [ای پیامبر]بگو: من دلیلی محکم از پروردگارم دارم.» (سوره انعام (۶)، آیه ی ۵۷) و «[ای پیامبر] بگو: این راه من است. من با بصیرت به سوی خداوند فرا می خوانم. پیروانم نیز چین اند.» (سوره ی یوسف (۱۲)، آیه ی ۱۰۸).
۳- ۲. بر اساس این روایت، پیامبر اسلام (ص) برای رفع تردید در نبوت خویش نیاز به این داشته است که همسر و عموی همسرش او را مطمئن سازند. آن که به وحی الهی اطمینان ندارد، با چه دلیل محکم به سخن انسانی دیگر اطمینان می یابد؟ آیا بصیرت مسلمانان پیرو پیامبر اسلام (ص)، وابسته به بصیرت پیامبرشان و بصیرت او وابسته به سخن یک غیر مسلمان است؟ سخن ورقه بن نوفل به کدام دلیل بصیرت آفرین است؟
۳- ۳. در آیه ی ۱۶۳ سوره ی نساء (۴) آمده است که : « [ای پیامبر ] ما همان گونه به تو وحی کردیم که به نوح و انبیای پس از او وحی کردیم.» آیا پیامبران دیگر هم مورد آزار فرشته قرار گرفته اند، در پیامبری خود شک داشته اند و به کمک دیگری از نبوت و رسالت خویش اطمینان یافته اند؟
۳- ۴. در این روایت، خداوند و فرشته ی او دست به رفتاری ناشایست نسبت به پیامبر اسلام (ص) زده اند که همان فشار آوردن بی دلیل بر پیامبر (ص) تا سر حد مرگ است. این خلاف آیاتی است که می گوید خداوند بیش از توان و داشته های کسی به او تکلیف نمی کند. اگر بگوییم این کار را فرشته بدون اجازه ی خداوند انجام داده نیز، خلاف آیاتی از قرآن است که می گوید فرشتگان ذره ای از فرمان خداوند سرپیچی نمی کنند.
۳- ۵. از این روایت بر می آید که پیامبران اسلام (ص)، ناتوان از فهم مقصود فرشته و فرشته ناتوان از انتقال مقصود خود به پیامبر اسلام (ص) بوده است. فرشته می خواسته است که پیامبر (ص) آیاتی را همراه با او تکرار کند. و بخواند و پیامبر (ص) می پنداشته است که فرشته، او را – که به نقل این روایت سواد خواندن ندارد- به خواندن متنی فرمان می دهد. این حاکی از ناشایستگی فرشته در ابلاغ و ناشایستگی پیامبر (ص) در درک پیام و درنتیجه، خطای خداوند در انتخاب پیام برنده و پیام گیرنده است (!).
۳- ۷. در آیات ۹۷ سوره ی بقره (۲) و ۱۹۳- ۱۹۴ سوره ی شعراء (۲۶) خطاب به پیامبر اسلام (ص) آمده است که : « جبرئیل آیات قرآن را بر قلب تو فرود آورد.» و «قرآن را روح امین بر قلب تو فرود آورد.» از این آیات دریافت می شود که اولاً، نزول یکباره یا تدریجی قرآن، بر اعماق وجود ( به تعبیر قرآن : قلب) است نه بر گوش و چشم ؛ ثانیاً به دلیل نزول بر قلب، آرامش بخش و اطمینان آفرین است نه تردید بخش و تشویش آفرین.
بیشتر بخوانید: بعثت ، حرکت عظیم برای نجات انسانها
۳- ۷. موضوع اقدام های چند باره ی پیامبر اسلام (ص) به خودکشی نیز که در پایان این روایت ساختگی آمده، از چیزهایی است که می تواند دستمایه ی تحلیل های روانشناختی هواداران فروید و یونگ باشد تا زوایای ناشناخته ی روان بیمار و پریشان کسی را واکاوی کنند که مسلمانان معتقدند والاترین انسان، اسوه ی مسلمانی و الگوی اسلام – دین سلامت عقل و نفس و روح و روان است.
۳- ۸. در مقاله ی «شناخت انسان کامل: ضرورتی برای خلق و نقد متون و آثار دینی» گفتیم که حقیقت وجودی پیامبر اسلام (ص) در یک مرتبه ی پایین تر از ذات خداوند و در بالاترین مرتبه ی جهان آفرینش قرار دارد. بنابراین، مقام علمی و مرتبت وجودی این انسان کامل در سلسله مراتب آفرینش بالاتر از جبرئیل است و هر امری در جهان آفرینش بخواهد از سوی خداوند به فرشتگان – از جمله جبرئیل – ابلاغ شود، نخست از مسیر انسان کامل می گذرد. پس چیزی نیست که جبرئیل بداند و انسان کامل نداند. از این رو، تعریف و موقعیتی از وحی و نزول قرآن و جایگاه جبرئیل در این میان به دست باید داد که نه با حقایق.
در هر حال، این رفتارهای سخیف که روایت جعلی مربوط به رفتار فرشته با پیامبر اسلام (ص) از آن سخن می گوید: با واقعیت وجود انسان کامل و جایگاه او در سلسله مراتب آفرینش نیز سازگار نیست.
۳- ۹. اینکه پیامبر اسلام (ص) همچون دیگر پیامبران نزد کسی درس نخوانده است، به معنی بی سوادی و ناتوانی او از خواندن نیست، بلکه به معنی بی نیازی او از درس خواندن نزد کسی است. خلاف دستور اسلام است که کسی به کسب فضیلتی مانند آموختن علم و سواد فرمان بدهد، اما خود از این فضیلت محروم باشد و اقدام به کسب آن نکند. واژه ی «اُمّی» در قرآن، به معانی «ساکن مرکز، اهل ام القری (مکه)، درس نخوانده، بی سواد، فطری و اصلی » قابل معنی و تفسیر است. پژوهش و استدلال های عقلی، نقلی و زبانی می گویند آن مواردی از این واژه که درباره ی پیامبر اسلام (ص) به کار رفته است، دارای معانی دیگری جز بی سواد هستند ( چنانچه مجالی باشد درمقاله یا ضمن نوشتاری دیگر با ذکر شواهد قرآنی به این موضوع خواهیم پرداخت.)
۳- ۱۰. به خلاف مشهور که بر اساس مضمون روایت ساختگی غار حرا و روایات مشابه آن است، نخستین آیات نازل شده ی قرآن کریم، نه آیات نخست سوره ی علق که آیات سوره ی فاتحه الکتاب یا الحمد است، زیرا اولاً، این سوره جامع مفاهیم اسلامی و قرآنی است؛ ثانیاً، قرائت این سوره شرط صحت نماز – نخستین و مهمترین دستور اسلامی – است؛ ثالثاً روایاتی تقدم فاتحه الکتاب را تأیید می کنند و رابعاً، نام این سوره (فاتحه الکتاب= سرآغاز کتاب) شاهدی است بر تقدم آن نسبت به آیات و سوره های دیگر قرآن.
نتیجه ی بررسی متنی این روایت ما را به این یقین می رساند که محتوای آن برساخته ای بیش نیست که پذیرش آن مستلزم مخالفت هایی با قرآن و توهین هایی به ذات پاک خداوند، فرشته ی مقرب او و برترین آفریده ی او – پیامبر اسلام (ص) خواهد بود.
۴. واقعیت بعثت پیامبران
در آیه ی ۵۱ سوره ی شوری (۴۲) به سه روش به عنوان راه های سخن گفتن خداوند با انسان اشاره شده است : (۱) به طور مستقیم (وحی)، (۲) از طریق ایجاد صدا در یک شیء (۳) به واسطه ی ارتباط غیرکلامی فرشته ای با انسان.
«وحی»، در جامع ترین و فشرده ترین معنی خود، یعنی: ارتباط غیر کلامی به ارتباطات غیر کلامی انسان ها و موجودات با یکدیگر، از جمله ایما و اشاره نیز در زبان عرب و زبان قرآن، وحی گفته می شود. این گونه ارتباط را خداوند با آفریدگانش دارد و از طریق مرکزی در اعماق وجود پدیده ها با آن ها ارتباط برقرار می کند، آن ها را راهنمایی می کند و به آن ها می گوید چه کنند یا چه بگویند. نوعی شعور و آگاهی است. درحوزه ی ارتباط خداوند با جانداران، «غریزه» و در حوزه ی ارتباط با انسان های عادی، «الهام» (به دل افتادن) نامیده می شود.
«نبی» به معنی کسی است که به او آگاهی و خبر می رسد. نبی، انسانی دل آگاه است که در اعماق وجود (قلب) خود با خداوند ارتباط دارد و معارف، دانش ها و دستورها را از این طریق از خداوند می گیرد، طبیعی است که ارتباط این انسان با خداوند از طریق الهام، شعور، آگاهی و وحی باشد.
«بعثت» به معنی برانگیختن، برانگیخته شدن، فرستادن و فرستاده شدن است و «رسالت » و «ارسال» نیز، معنی فرستاده شدن و فرستادن دارند. پیامبر یا پیغامبر، ترجمه ی «رسول» در زبان عربی است. رسول یعنی فرستاده، پیک، نامه رسان، پیغام رسان، پیام رسان، پیام آور، پیغام آور، پیغام بر یا پیام بر. در اصطلاح ادیان الهی، رسول، فردی است نبی که از سوی خداوند برانگیخته می شود، مأموریت می یابد و به سوی مردم فرستاده می شود تا پیام های او را به مردم برساند. بعثت، مأموریتی برای مردم است.
«نزول» به معنی پایین آمدن و فرو فرستادن. «نزول بـ » یعنی پایین آوردن، فرود آوردن و فرو فرستادن. «انزال» یعنی، یکباره پایین آوردن، یکباره فرود آوردن و یکباره فرو فرستادن. «تنزیل» یعنی، به تدریج پایین آوردن، به تدریج فرود آمدن و به تدریج فرو فرستادن. نزول و واژه ها و مشتقاتی دیگر که معنی پایین آمدن و پایین آوردن را در خود دارند، در اصطلاح قرآن به معنی پایین آمدن یا پایین آوردن مفاهیم در قالب واژه ها و زبان و کلام اند. نزول قرآن به معنی تبدیل مفاهیم اولیه ی آن که نزد خداوند است و پایین آوردن سطح این مفاهیم به سطح سخنی در حد زبان عربی قابل فهم عرب زبانان معاصر پیامبر اسلام (ص) است. چون خداوند خود، این مفاهیم را به سطح سخن پایین می آورد و آن را به سخن تبدیل می کند، این سخن، سخن خداست. واسطه ی این تبدیل (نزول، انزال یا تنزیل) فرشته است که خدا در قرآن او را جبریل (= نیروی خدا )، روح الامین (= روح امین ) و روح القدس (= روح پاکی) می نامد. کار او در این عرصه، فرود آوردن این واژه ها به قلب (اعماق وجود) پیامبر (ص) است. مجموع این واژه ها، کتاب آسمانی را پدید می آورند که سخن، کلام و کتاب خداست.
برای فرود آمدن قرآن بر قلب پیامبر اسلام (ص)، دو نزول در قرآن تعریف شده است. نزول یکباره (انزال) و نزول تدریجی (تنزیل). نزول یکباره برای آگاهی از کل مفاهیم واژه های کتاب آسمانی و روشنگری برای مردم؛ ونزول تدریجی برای اعلام اینکه زمان رساندن کدام آیه یا آیات به مردم است. در قرآن با صراحت خطاب به پیامبر(ص) می گوید: «ما این پند نامه را یکباره بر تو نازل کردیم تا آن چه را به تدریج به سوی مردم نازل می شود، برای آن ها روشن سازی». (سوره ی نحل (۱۶)، آیه ی ۴۴) بنابراین، پیامبر اسلام (ص) از همه ی قرآن پیش از نزول تدریجی و ۲۳ ساله ی آیات و سوره های آن، آگاهی داشته است. خداوند در آیه ای از قرآن به آن حضرت می گوید، قرآن را پیش از آنکه وحی به او بشود که کدام بخش را به مردم برساند، نخواند. (سوره ی طه (۲۰)، آیه ی ۱۱۴).
بر پایه ی تعاریفی که داده شد، ملاحظه می شود که :
۱. مفاهیم وحی و نبوت جدا از مفاهیم بعثت و رسالت اند. ممکن است انسانی دارای وحی و نبوت باشد، اما بعثت و رسالتی نداشته باشد.
۲. بعثت و رسالت مفهومی جدا از نزول آیات کتاب آسمانی اند و لازم نیست آغاز بعثت، با آغاز نزول آیاتی باشد.
۳. آغاز نزول آیات به صورت کلام خدا و واژه های کتاب آسمانی، به معنی بی خبری پیامبر از مفاهیم کلام خدا و مفاهیم کتاب آسمانی نیست.
۴. آغاز نزول تدریجی کتاب آسمانی به این معنی نیست که پیش از آن نزول یکباره انجام نیافته و پیامبر از همه ی قرآن آگاهی ندارد.
۵. بعثت به این معنی نیست که یک انسان، نبی نیست و در بی خبری و نا آگاهی مطلق یا نسبی به سر می برد و در زمانی ارتباط خداوند با او به یکباره برقرار می شود و او همزمان، هم به نبوت و هم به رسالت می رسد؛ هم آیات کتاب آسمانی را یکباره دریافت می کند و هم نخستین آیه یا آیاتی که در روند ابلاغ تدریجی باید به مردم برساند، به او داده می شود.
بیشتر بخوانید: واقعیت بعثت از نگاه اهل بیت (ع)
۶. روش وحی الهی متفاوت از روش نزول آیات کتاب آسمانی است. نزول آیات ممکن است به واسطه ی ارتباط فرشته با قلب صورت گیرد، اما وحی خداوند به انسان کامل نیازی به واسطه ندارد.
۷. بعثت، وحی و نزول آیات کتاب آسمانی، با آرامش، اطمینان و یقین پیامبر همراه اند. هیچ پیامبر در پیامبری خود و در آنچه دریافت می کند، تردید ندارد.
۸. یک پیامبر، داناترین انسان زمان خویش است و نیازی ندارد که انسانی دیگر، چیزی به او بیاموزد، به ویژه اینکه بخواهد وحی و الهامی را که به او شده است، برایش تفسیر کند یا سوء تفاهم میان او با خدا یا فرشتگانش را برطرف سازد.(!). به عکس، تفسیر، توضیح و تبیین هر چه دیگران در آن تردید دارند، با پیامبر است.
۵. سخن پایانی
بر پایه ی آن چه درمقدمه ی مقاله آمد ورود اخبار و آموزه های ناراست یا نادرست در جریان اطلاع رسانی و تاریخ انگاری، حتی در جهان امروز با همه ی ابزارهای آسان تحقیق در صحت و سقم داده ها، واقعیتی انکار ناپذیر است. از این رو تسامح بسیاری از گذشتگان را در تشکیک و تحقیق باید به حساب این گذاشت که توان انسان ها را حدی است. به این نیز باید توجه داشت که برخی از اطلاعات تاریخی نه از اصول و نه از فروع دین و دینداری اند که نقد و رد آن ها با این نگرانی همراه باشد که مبادا بر بنیانی یا حتی نقشی از بنای باور دینی آسیبی رسد. همه ی ماجرای بعثت و رسالت در این خلاصه می شود که خداوند به انسانی والا که در مرتبه نبی قرار دارد، فرمان می دهد که مأموریتی در ارتباط با انسان ها را بر عهده بگیرد. او از این پس رسول می شود. رسول به میان مردم یا نزد شخص یا اشخاصی که خدا خواسته است، می رود و آن گونه که خدا خواسته است، عمل می کند. اگر به چگونگی ابلاغ این دستور به پیامبری در کتاب آسمانی یا روایات مورد اعتماد اشاره شده باشد، اطلاعاتی در این باره خواهیم داشت. در غیر این صورت، روایات جعلی اگر ضد علم نباشند، حداقل این است که چیزی بر دانش ما در زمینه ی چگونگی بعثت یک پیامبر نخواهند افزود.