Views: 61
ویژه نامه ولادت حضرت محمد (ص) و امام صادق (ع)همزمان با ایام ولادت حضرت محمد (ص) و امام صادق (ع)، ویژه نامه این ایام منتشر شد.
ویژه نامهی میلاد پیامبر اکرم(ص) و امام جعفر صادق(ع)**پیامبر خوبیهاعموم سیره نویسان متفقند که تولّد پیامبر گرامی اسلام – صلی الله علیه و آله- در عام الفیل در سال ۵۷۰ میلادی بوده است. زیرا آن حضرت به طور قطع، در سال ۶۳۲ میلادی درگذشته است و سنّ مبارک او ۶۲ تا ۶۳ سال بوده است. بنابر این، ولادت او در حدود ۵۷۰ میلادی خواهد بود.اکثر محدثان و مورخان بر این قول اتفاق دارند که تولد پیامبر، در ماه « ربیع الاول » بوده، ولی در روز تولد او اختلاف دارند. معروف میان محدّثان شیعه این است که آن حضرت، در هفدهم ربیع الاول، روز جمعه، پس از طلوع فجر چشم به دنیا گشود؛ و مشهور میان اهل تسنن این است که ولادت آن حضرت، در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است(۱)مراسم نامگذاری پیامبر اسلامروز هفتم فرا رسید. « عبدالمطلب »، برای عرض سپاسگزاری به درگاه الهی گوسفندی کشت و گروهی را دعوت کرد و در آن جشن باشکوه، که از عموم قریش دعوت شده بود؛ نام فرزند خود را « محمّد » گذارد. وقتی از او پرسیدند: چرا نام فرزند خود را محمد انتخاب کردید، در صورتی که این نام در میان اعراب کم سابقه است؟ گفت: خواستم که در آسمان و زمین ستوده باشد. در این باره « حسان بن ثابت » شاعر رسول خدا چنین می گوید:فشــــق له من اسمه لیجله فذوالعرش محمود و هذا محمدآفریدگار، نامی از اسم خود برای پیامبر مشتق نمود. از این جهت خدا « محمود » (پسندیده) و پیامبر او « محمد » (ستوده) است و هر دو کلمه از یک مادّه مشتقند و یک معنی را می رسانند(۲)قطعاً الهام غیبی در انتخاب این نام بی دخالت نبوده است. زیرا نام محمد، اگر چه در میان اعراب معروف بود، ولی کمتر کسی تا آن زمان به آن نام نامیده شده بود. طبقِ آمار دقیقی که بعضی از تاریخ نویسان به دست آورده اند، تا آن روز فقط شانزده نفر به این اسم نامگذاری شده بودند. چنانکه شاعر در این باره گوید:ان الذین سموا باسم محمّد من قبل خیر الناس ضعف ثمان(۳)کسانی که به نام محمد، پیش از پیامبر اسلام نام گذاری شده بودند، شانزده نفر بودند.” احمد” یکی از نام های مشهور پیامبر خدا(ص)هر کس مختصر مطالعه ای در تاریخ زندگی رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ داشته باشد؛ می داند که آن حضرت، از دوران کودکی دو نام داشت و مردم او را با هر دو نام خطاب می کردند. یکی « محمد » که جد بزرگوارش عبدالمطلب برای او انتخاب کرده بود، و دیگری « احمد » که مادرش آمنه او را به آن، نامیده بود. این مطلب یکی از مسلمات تاریخ اسلام است و سیره نویسان این مطلب را نقل کرده اند و مشروح این مطلب را در سیره حلبی می توانید بخوانید(۴)عموی گرامی وی، « ابوطالب » که پس از درگذشت « عبدالمطلب » کفالت و سرپرستی « محمد » به او واگذار شده بود؛ با عشق و علاقه زائد الوصفی، چهل و دو سال تمام، پروانه وار به گرد شمع وجود وی گشت، و از بذل جان و مال در حراست و حفاظت او دریغ ننمود. در اشعاری که درباره برادرزاده خود سروده، گاهی از او به نام « محمد »، و گاهی به نام « احمد » اسم برده است و این خود حاکی از آن است که در آن زمان یکی از نامهای معروف وی همان « احمد » بوده است.دوران شیرخوارگی پیامبرنوزاد قریش فقط سه روز از مادر خود شیر خورد، و پس از او، دو زن دیگر به افتخار دایگی پیامبر نائل شده اند:۱ـ ثویبه: کنیز ابولهب که چهار ماه او را شیر داد. عمل او، تا آخرین لحظات مورد تقدیر رسول خدا و همسر پاک او (خدیجه) بود. وی قبلاً حمزه عموی پیامبر را نیز شیر داده بود. پس از بعثت، پیامبر کسی را فرستاد تا او را از « ابولهب » بخرد. وی امتناع ورزید، امّا تا آخر عمر از کمک های پیامبر بهره مند بود. هنگامی که پیامبر اکرم(ص) از جنگ خیبر بر می گشت، از مرگ او آگاه شد و آثار تأثر در چهره مبارکش پدید آمد. از فرزند او سراغ گرفت تا در حقّ او نیکی کند، ولی خبر یافت که او زودتر از مادر خود فوت کرده است(۵)۲ـ حلیمه: دختر ابی ذؤیب که از قبیله سعد بن بکر بن هوازن بوده است و فرزندان او عبارت بودند از: عبدالله، انیسه، شیماء؛ آخرین فرزند او از پیامبر اکرم(ص)پرستاری نیز نموده است. رسم اشراف عرب این بود که فرزندان خود را به دایهها می سپردند؛ و دایگان معمولاً در بیرون شهرها زندگی میکردند تا کودکان را در هوای صحرا پرورش دهند؛ و رشد و نمو کامل، و استخوان بندی آنها محکمتر شود؛ و ضمناً از بیماری وبای شهر « مکه » که خطر آن برای نوزادان بیشتر بود مصون بمانند؛ و زبان عربی را در یک منطقه دست نخورده فرا گیرند. در این قسمت دایگان قبیلهی « بنی سعد » مشهور بودند. آنها در موقع معینی به مکه میآمدند، و هر کدام نوزادی را گرفته همراه خود میبردند. چهار ماه از تولد پیامبر اکرم(ص) گذشته بود که دایگان قبیله بنی سعد به مکه آمدند و آن سال، قحطی عجیبی بود، از این نظر به کمک اشراف بیش از حد نیازمند بودند.برخی از تاریخ نویسان می گویند: هیچ یک از دایگان حاضر نشد به محمد شیر دهد، زیرا بیشتر طالب بودند که اطفال غیر یتیم را انتخاب کنند تا از کمکهای پدران آنها بهره مند شوند، و نوعاً از گرفتن طفل یتیم سر باز می زدند. حتی حلیمه این بار از قبول او سر باز زد ولی چون بر اثر ضعف اندام، هیچ کس طفل خود را به او نداد؛ ناچار شد که نوهی عبدالمطلب را بپذیرد و با شوهر خود چنین گفت که: برویم همین طفل یتیم را بگیریم و با دست خالی برنگردیم، شاید لطف الهی شامل حال ما گردد. اتفاقاً حدس او صائب درآمد، از آن لحظه که آماده شد به « محمد »، آن کودک یتیم، خدمت کند؛ الطاف الهی سراسر زندگی او را فرا گرفت(۶)نخستین قسمت این تاریخ افسانهای بیش نیست، زیرا عظمت خاندان بنی هاشم؛ و شخصیت مردی مانند « عبدالمطلب » که جود و احسان، نیکوکاری و دستگیری او از افتادگان، زبانزدِ خاص و عام بود، سبب می شد که نه تنها دایگان سر باز نزنند بلکه مایهی سر و دست شکست دایگان درباره او می گردید. از این جهت این بخش از تاریخ افسانه ای بیش نیست.علت اینکه او را به دیگر دایگان ندادند، این بود که: نوزاد قریش پستان هیچ یک از زنان شیرده را نگرفت. سرانجام، حلیمهی سعدیه آمد پستان او را مکید. در این لحظه وجد و سرور خاندان عبدالمطلب را فرا گرفت(۷)عبدالمطلب رو به حلیمه کرد و گفت: از کدام قبیلهای؟ گفت: از « بنی سعد ». گفت: اسمت چیست؟ جواب داد: حلیمه. عبدالمطلب از اسم و نام قبیله او بسیار مسرور شد و گفت: آفرین آفرین، دو خوی پسندیده و دو خصلت شایسته، یکی سعادت و خوشبختی و دیگری حلم و بردباری(۸)دوران کودکی پیامبر(ص)صفحات تاریخ گواهی میدهد که: زندگانی رهبر عالیقدر مسلمانان، از آغاز کودکی تا روزی که برای پیامبری برگزیده شد؛ متضمن یک سلسله حوادث شگفت انگیز است و تمام این حوادثِ شگفت انگیز، جنبهی کرامت داشته و همگی گواهی میدهند که حیات و سرگذشت رسول گرامی یک زندگانی عادی نبوده است.۱ـ تاریخ نویسان، از قول حلیمه چنین نقل می کنند که او می گوید: آنگاه که من پرورش نوزاد «آمنه» را متکفل شدم؛ در حضور مادر او، خواستم او را شیر دهم. پستان چپ خود را که دارای شیر بود در دهان او نهادم؛ ولی کودک به پستان راست من بیشتر متمایل بود. اما من از روزی که بچه دار شده بودم، شیری در پستان راست خود ندیده بودم. اصرار نوزاد، مرا بر آن داشت که پستان راستِ بی شیر خود را در دهان او بگذارم. همان دم که کودک، شروع به مکیدن کرد، رگهای خشک آن پر از شیر شد و این پیش آمد موجب تعجب همه حضار گردید(۹)۲ـ باز او می گوید: از روزی که « محمد » را به خانه خود بردم؛ روز به روز خیر و برکت در خانه ام بیشتر شد، و دارایی و گلّه ام فزونتر گردید(۱۰)ما در قرآن، نظایر این جریان را درباره مریم (مادر عیسی) می خوانیم: مثلاً می فرماید: وقتی وضع حمل مریم فرا رسید، به درختی پناه برد و (از شدّت درد و تنهایی و وحشت از اتّهام) از خدا تمنای مرگ کرد. در این موقع صدایی شنید: « غمناک مباش، پروردگار تو چشمه آبی زیر پای تو قرار داده و درخت (خشکیده ی) خرما را تکان ده، خرمای تازه بر تو می ریزد».(۱۱)اگر چه میان مریم وحلیمه، از نظر مقام و ملکات فاضله، فاصله زیاد است. ولی اگر لیاقت و آراستگی خود « مریم »، موجب این لطف الهی شده؛ اینجا هم ممکن است مقام و منزلتی که این نوزاد در درگاه خدا دارد، سبب شود که خدمتکار آن حضرت مشمول لطف الهی گردد.بازگشت به آغوش خانوادهدایه مهربان محمد، پنج سال از وی محافظت کرد، و در تربیت و پرورش او کوشید. در طیّ این مدّت زبان عربی فصیح را آموخت، که بعدها حضرتش به این افتخار می کرد. سپس حلیمه او را به مکه آورد، و مدتی نیز آغوش گرم مادر را دید، و تحت سرپرستی جدّ بزرگوار خود قرار گرفت؛ و یگانه مایه تسلی بازماندگان « عبدالله »، همان فرزندی بود که از او به یادگار مانده بود(۱۲)سفری به « یثرب » و مرگ مادراز روزی که نوعروس عبدالمطلب (آمنه) ، شوهر جوان و ارجمند خود را از دست داده بود؛ پیوسته مترصد فرصت بود که به «یثرب» برود و آرامگاه شوهر خود را از نزدیک زیارت کند، و در ضمن، از خویشان خود در یثرب، دیداری به عمل آورد.با خود فکر کرد که فرصت مناسبی به دست آمده، و فرزند گرامی او بزرگ شده است و می تواند در این راه شریک غم او گردد. آنان با « امّ اَیمَن »، بار سفر بستند و راه یثرب را پیش گرفتند و یک ماه تمام در آنجا ماندند. این سفر برای نوزاد قریش، با تألمات روحی توأم بود. زیرا برای نخستین بار دیدگان او به خانه ای افتاد که پدرش در آن جان داده و به خاک سپرده شده بود[۱۳] و طبعاً مادر او تا آن روز چیزهایی از پدر وی برای او نقل کرده بود.هنوز موجی از غم و اندوه در روح او حکمفرما بود که ناگهان، حادثه ی جانگداز دیگری پیش آمد، و امواجی دیگر از حزن و اندوه به وجود آورد. زیرا موقع مراجعت به مکه، مادر عزیز خود را در میان راه، در محلی به نام « اَبواء » از دست داد(۱۴)این حادثه محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را بیش از پیش، در میان خویشاوندان عزیز و گرامی گردانید، و یگانه گلی که از این گلستان باقی مانده بود، فزون از حد مورد علاقه ی عبدالمطلب قرار گرفت. از این جهت او را از تمام فرزندان خود بیشتر دوست می داشت و بر همه مقدم می شمرد.در اطراف کعبه، برای فرمانروای قریش (عبدالمطلب) بساطی پهن می کردند. سران قریش و فرزندان او در کنار بساط حلقه میزدند، هر موقع چشم او به یادگار « عبدالله » می افتاد، دستور می داد که راه را باز کنند تا یگانه بازمانده ی عبدالله را روی بساطی که نشسته است بنشاند(۱۵)قرآن مجید، دوره یتیمی پیامبر را در سوره « الضحی » یاد آور می شود و می گوید: « الم یجدک یتیماً فآوی(۱۶)؛ مگر تو را یتیم نیافت و پناه نداد؟ »حکمت یتیم گشتن نوزاد قریش، برای ما چندان روشن نیست. همین قدر میدانیم که سیل خروشان حوادث بی حکمت نیست، ولی با این وضع می توان حدس زد که خدا خواست رهبر جهانیان، پیشوای بشر، پیش از آنکه زمام امور را به دست بگیرد و رهبری خود را آغاز کند، شیرینی و تلخی روزگار را بچشد و در نشیب و فراز زندگی قرار گیرد؛ تا روحی بزرگ و روانی بردبار و شکیبا پیدا کند، و تجربیاتی از سختیها بیندوزد، و خود را برای مواجهه با یک سلسله از شدائد، سختیها، محرومیتها و دربدریها، آماده سازد.خدای او خواست طاعتِ کسی بر گردن او نباشد؛ و از نخستین روزهای زندگی حرّ و آزاد بار آید، و مانند مردان خود ساخته موجبات پیشرفت و ترقی و تعالی خود را به دست خویش فراهم سازد، تا روشن گردد که نبوغ، نبوغ بشری نیست و پدر و مادر در سرنوشت او دخالتی نداشتند و عظمت و بزرگی او از منبع وحی سرچشمه گرفته است.مرگ عبدالمطلبحوادث جانگداز جهان، پیوسته در مسیر زندگانی انسان خودنمایی می کنند. و مانند امواج کوه پیکر دریا، یکی پس از دیگری سر برداشته و کشتی زندگی او را مورد هدف قرار می دهند، و ضربات شکننده ی خود را بر روح و روان آدمیزاد وارد می سازند.هنوز امواجی از اندوه، در دل پیامبر حکومت می کرد، که برای بار سوم، با مصیبت بزرگتری مواجه گردید. هنوز هشت بهار بیشتر از عمر او نگذشته بود، که سرپرست و جدّ بزرگوار خود (عبدالمطلب) را از دست داد. مرگ « عبدالمطلب » آن چنان روح وی را فشرد که در روز مرگ او، تا لب قبر اشک ریخت، و هیچ گاه او را فراموش نمی کرد(۱۷)پیامبر(ص) در کلام امام خمینی(ص)از بعضی از زن های رسول خدا (ص)نقل شده است که رسول خدا (ص) با ما صحبت می کرد و ما با او صحبت می کردیم، چون وقت نماز حاضر می شد. گویی او ما را نمی شناخت و ما او را نمی شناختیم، برای اشتغالی که به خدا پیدا می کرد از هر چیز.رسول خدا (ص)تواضعش با بندگان خدا از همه کس بیشتر بود. کراهت داشت که اصحاب برای احترام او به پا خیزند. وقتی وارد مجلس می شد، پایین می نشست، روی زمین طعام میل می کرد و روی زمین می نشست. در سیره آن سرور است که با اهل خانه خود شرکت در کار خانه می فرمود و به دست مبارک، گوسفندان را می دوشید و جامه و کفش خود را می دوخت و با خادم خود آسیا می کرد و خمیر می نمود…”پیغمبر اکرم خدمتگزار مردم بود. با آن که مقامش آن بود ولی خدمتگزار بود، خدمت می کرد.پیغمبر اکرم (ص) این طور بوده است که حتی کفار را هم وقتی که ملاحظه می فرمود که این ها مسلم(مسلمان)نمی شوند، غصه می خورد بر آنها که چرا اینها باید مسلم نشوند و بعد به آن شقاوت ها و به آن عذاب ها برسند.در زمان پیغمبر اکرم (ص) چه تهمتها و ناسزاها به ایشان می گفتند، ولی ایشان از تبلیغ دین اسلام دست بر نمی داشت.برکت وجود رسول اکرم برکتی است که در سرتاسر عالم، از اول خلق تا آخر، یک همچو موجود با برکت نیامده است و نخواهد آمد. اشرف موجودات و اکمل انسانها و بزرگترین مربی بشر این وجود مبارک است.حضرت ابراهیم (ع) ولیِّ وقت بود و ولیِّ است برای همه نسل ها، و رسول اکرم، ولیّ اعظم است و ولیّ است برای همه عالم و از راه این هاباید رسید به آنجا که باید رسید.سیمای نبوی در کلام رهبری”نبیّ مکرم اسلام، جدای از خصوصیات معنوی و نورانیت و اتصال به غیب، و آن مراتب و درجاتی که امثال بنده از فهمیدن آن ها حتی قاصر هستیم، از لحاظ شخصیت انسانی و بشری، یک انسان فوق العاده، طراز اول و بی نظیر است.یک شخصیت عظیم، با ظرفیت بی نهایت و با خلق و رفتار و کردار بی نظیر، در صدر سلسله انبیا و اولیا قرار گرفته است و ما مسلمانان موظف شده ایم که به آن بزرگوار اقتدا کنیم.ما باید به پیامبر اقتدا و تأسّی کنیم، نه فقط در چند رکعت نماز خواندن؛ در رفتارمان، در گفتارمان، در معاشرت و معامله مان هم باید به او اقتدا کنیم، پس باید او را بشناسیم.خدای متعال، شخصیت روحی و اخلاقی آن بزرگوار را در ظرفی تربیت کرد و به وجود آورد که بتواند آن بار عظیم امانت را به دوش حمل کند.**امام جعفر صادق(ع) منادی وحدت”پسر وهب” میگوید به امام جعفر صادق (ع) گفتم: ما با برادران اهل سنت از خویشاوندان و معاشران خود چگونه رفتار کنیم؟فرمود: به امامان خودتان که از آنان پیروى مىکنید بنگرید پس هر طور با آنان برخورد مىکنند شما هم همانگونه عمل کنید.بعد فرمود: بهخدا قسم پیشوایان شما از بیماران آنان عیادت مىکنند، و در تشییع جنازه آنان حاضر مىشوند، به نفع آنان و علیه آنان شهادت مىدهند و امانت را به آنان بر مىگردانند. (وسائل الشیعه،جلد ۸،صفحه ۳۹۹)شرکت در اجتماعامام صادق (ع)دوست نداشت که شیعیان، دیگر برادران دینی خود را که اکثریت جامعه را تشکیل می دادند، ترک گفته و منزوی شوند؛ زیرا در این صورت، زیان فراوان بر آنان وارد می شد. از جمله شناخته بودن نزد مردم و پیدایش نفرت بین گروه های مختلف جامعه را می توان نمونه هایی از زیان های انزوای شیعیان دانست.از آن گذشته، هم نشینی با اهل سنّت، زمینهی پذیرش حقایق و آگاه شدن آنان به فضایل اهل بیت (ع) را به همراه داشت. امام صادق (ع)با دانشمندان اهل سنّت روابط نیکی داشتند و جز در موارد بسیار ضروری در برابر آنان موضع نمی گرفتند.امام در روایتی طولانی، سفارش هایی به شیعیان می فرماید و از “عبدالاعلی” یکی از یاران نزدیک خود می خواهند که سفارش هایش را به مردم برساند.ازجمله می فرماید:ای عبدالاعلی، به شیعیان ما سلام برسان و به آنها بگو خدای رحمت کند بنده ای را که دوستی مردم را به سوی خود جلب کند. احادیثی را به آنان بگویید که می شناسند و آنچه را نمی پسندند، از آنها بپوشانید.( ترجمه اصول کافى، ج ۳، ص ۳۱۵)توصیه به ترک اعمال تنشزا توسط اصحابامام صادق (ع)دوست داشت شیعیان و به ویژه بزرگان شیعه در جامعه از جایگاه اجتماعی والایی برخوردار باشند و به دلیل برخی اقدامات (هرچند حلال) شخصیّت خود را خدشه دار نسازند.در این زمینه، روایت های زیادی وارد شده است.برای مثال، امام صادق (ع)می فرماید:”ای گروه شیعیان! شما منسوب به ما هستید. پس برای ما زینت باشید و هرگز برای ما عیب و نقص به شمار نیایید.”( محمدباقر مجلسى، مشکوه الانوار، ص ۶۷)ارتباط امام با همه گروه هاسیره امام صادق (ع)بر آن بود که با مسلمانان، بدون توجه به فرقه و مذهبشان در ارتباط باشد. در این باره، نیز روایت های بسیاری وجود دارد.”ابوجعفر محمدبن معروف هلالی “می گوید: در ۱۲۸ سالگی به حیره (مکانی نزدیک کوفه) رفتم و در هنگام خلافت سفاح به حضور امام صادق (ع)رسیدم. مردم سه روز پی در پی نزد ایشان ازدحام کردند و من نتوانستم به محضر آن حضرت برسم. در روز چهارم که مقداری اطراف امام خلوت شده بود مرا دیدند. و نزد خود فرا خواندند و به سمت مرقد امیرالمؤمنین علی (ع)رفتند. من نیز از او پیروی کردم.( دلائل الامامه، ص ۱۱۵)”اسماعیل بن مهران “می گوید: نزد ابوعبدالله امام صادق (ع)بودم. سپس با او وداع کردم. آن سال به حج آمده بودم. چون خارج شدم، برگشتم تا سؤالی بپرسم. منزل او را پر از مردم دیدم.( الدمعه الساکبه، ج ۶ ، ص ۳۹۱)”محمد بن سنان” می گوید: “مفضل بن عمر” گفت که من روزی به هنگام عصر در مسجد پیامبر بین قبر و منبر نشسته بودم که “ابن ابی العوجاء” وارد شد.با او در زمینه مسائل اعتقادی به بحث پرداختم و افکار شرک آلود او مرا به شدّت ناراحت ساخت؛ به او گفتم: ای دشمن خدا! آیا در دین خدا الحاد و کفر پیشه کرده ای؟ و باری تعالی را که خالق توست، انکار نموده ای؟ابن ابی العوجاء پاسخ داد: ای شخص! اگر اهل کلام هستی با تو سخن گفتیم. پس اگر دلیلی بیاوری، از تو پیروی می کنیم و اگر اهل کلام نیستی، پس سخنی برای تو نیست. اگر تو از یاران جعفر بن محمّد هستی که او چنین با ما سخن نمی گوید و با ما به این صورت مجادله نمی کند. او سخنان بیشتری از آنچه تو شنیدی می شنود، ولی در خطاب او “فحش” نیست و در جواب ما تعدی نمی کند. همانا او بردبار و عاقل و باوقار است و بدخلقی بر او عارض نمی شود.( بحارالانوار، ج ۳، ص ۵۷)از این حدیث برمی آید که امام صادق (ع)رفتار محترمانه ای با مخالفان داشته و در مناظره و بحث، هیچ گاه موازین اخلاقی را فراموش نمی کرد.منبع: کتاب سیره امام صادق (ع) در برخورد با اهل سنت- سعید بابائى؛ [براى] مرکز پژوهش هاى اسلامى صدا و سیما** شعر*معجزهی عشققاصدک چرخ زنان از تو خبر آوردهبا خودش شیشه ی عطری ز سفر آوردهآمده تا دلمان را پر امید کندهمه را با خبر از آمدن عید کندفقط از معجزه ی عشق تـو بر می آیدشب به پایان نرسیده است سحر می آیدمکه با آمدنت حرمت بسیار گرفتماه از محضرتان رخصت دیدار گرفتسال ها پیش تر از آمدنت هم بودیعلت خلق بنی آدم و عالم بودیسر بلندیم بگوییم مسلمان توایمعجمی زاده و پشت سر سلمان توایممی نویسم دل خود را برکاتی بفرستمی برم نام محمد صلواتی بفرست”صابر خراسانی”** انوارصبح صادقچون از افق برآید، انوار صبح صادقدر پاى سبزه بنشین، با همدمى موافقشد موسم بهاران ،پر لاله کوهسارانبستان پر از ریاحین، صحرا پر از شقایقبلبل که در غم گل، مى کرد بى قرارىشکر خدا که معشوق، آمد به کام عاشقیک سو نشسته خسرو ،در بزمگاه شیرینیک سو نهاده عذرا ،سر در کنار وامقابر بهار گسترد، دیباى سبز در باغباد از شکوفه افکند، بر روى آب قایقبر آستان معشوق، تسلیم شو که آن جاصاحب دلان نهادند، پا بر سر علایقشد وقت آن که خوانند، حمد و ثناى معبودشد گاه آن که نالند، در پیشگاه خالقاز بوستان احمد، بگذر که بلبل آن جابر شاخ گل سراید، وصف جمال صادق”قاسم رسا”** پیامکنور عترت آمد از آیینه امکیست در غار حرای سینه امرگ رگم پیغام احمد می دهدسینه ام بوی محمد می دهدمیلاد پیامبر اکرم و امام صادق (ع) تهنیت باد*صادق که اساس دین ازاو شد معموربودند ملایک پی امرش مامورمیلاد ششمین اختر تابناک آسمان ولایت و نبی اکرم نور هدایت مبارک باد*ای ششم پیشوای اهل ولاخلق را رهبری به دین هدیپای تا سر خدانمایی توهم ز سر تا بپای صدق و صفا*دلم به یاد تو امشب لبالب از شور استتو کیستی که حریمت چو کعبه مشهور است؟*ماه فرو ماند از جمال محمدسرو نباشد به اعتدال محمدقدر فلک را کمال و منزلتى نیستدر نظر قدر با کمال محمد*حق چو دید آن نور مطلق در حضورآفرید از نور او صد بحر نورآفرینش را جز او مقصود نیستپاک دامن تر زاو موجود نیست*ای چراغ دانشت گیتی فروزتا قیامت پیشتاز علم روزآفرینش را کتاب ناطقیاهل بینش را امامِ صادقیپانوشت:۱-مقریزی، در « الامتاع » ، صفحه ی ۳، همه ی اقوالی را که در روز و ماه و سال تولد آن حضرت وجود دارد، آورده است.۲- سیره حلبی ج ۱ / ۹۳.۳- همان مدرک / ۹۷.۴-انسان العیون فی سیره الامین و المأمون » ج ۱ / ۹۳ – ۱۰۰.۵- بحار الانوار جلد ۱۵ / ۳۸۴ ؛ « مناقب » ابن شهر آشوب ج ۱ / ۱۱۹.۶-سیره ابن هشام ج ۱ / ۱۶۲ ـ ۱۶۳.۷ -بحار ج ۱۵ / ۴۴۲.۸-بخ بخ سعد و حلم. خصلتان فیهما خیر الدهر و عز الابد یا حلیمه « سیره حلبی » ج ۱ / ۱۰۶.۹- بحار ج ۱۵/ ۳۴۵.۱۰- مناقب ابن شهر آشوب ج ۱ / ۲۴.۱۱- لا تَحزَنی قَد جَعَلَ رَبّک تَحتکِ سَرِیّاً وَ هُزّی اِلیکِ بِجِذعِ النّخلَه تُساقِط علَیکِ رُطباً جنیّاً ـ سوره مریم، آیه های ۲۴ ـ ۲۵.۱۲-سیره ابن هشام ج ۱ / ۱۶۷.۱۳-خانه ای که قبر حضرت عبدالله در آنجا قرار داشت، تا چندی پیش و قبل از توسعه ی فلکه « مسجد النبی » محفوظ بود ولی اخیراً به بهانه ی توسعه ی فلکه، خانه ویران گردید و آثار قبر از بین رفت.۱۴- سیره حلبی ج ۱ / ۱۲۵.۱۵-سیره ابن هشام ج ۱ / ۱۶۸.۱۶-سوره الضحی / ۶.۱۷-یعقوبی در تاریخ خود ج ۲ ص ۷ ۸ پیرامون سیره ی « عبدالمطلب » و اینکه او یک فرد خدا پرست بود نه بت پرست، سخن گفته و یادآور شده است که بسیاری از دستورهای او در اسلام امضا شده است.