Views: 1
رقیه بنت الحسین (رحمه الله)
مقدمه
پس از انتقال اهل بیت (علیهم السلام) به شام، ایشان را در جایگاهی بس خراب جای دادند که موجب اذیت های فراوان به ایشان گردید). عموم محدثان و مورخان این مکان را مکانی توصیف کرده اند که موجب ایجاد تغییر در پوست بدن ایشان گردید). برخی از این سخنان را مرور می کنیم:
١. شیخ صدوق (متوفای ٣٨١ به سندش از فاطمه بنت علی (رحمه الله) نقل می کند:
«ثمّ انّ یزید (لعنه الله) أمر بنساء الحسین علیه السلام، فحبسن مع علی بن الحسین علیهما السلام فی محبس لا یکنّهم من حرّ و لا قرّ، حتّی تقشرت وجوههم»؛ [۱] زید دستور داد تا زنان کاروان حسینی را به همراه علی بن الحسین در زندانی جای دادند که آنان را از گرما و سرما حفظ نمی کرد، تا آن جا که پوست صورت ایشان دگرگون شد.
٢). قاضی نعمان (متوفای ٣۶٣) پس از نقل گریه نمایشی و دروغین یزید می نویسد:
«و قیل إنّ ذلک بعد أن أجلسهنّ فی منزل لا یکنّهنّ من برد و لا حر، فأقاموا شهراً و نصف، حتّی اقشرّت وجوههنّ من حرّ الشّمس، ثمّ أطلقهم»؛ [۲] گفته شده است: این کار یزید (گریه نمایشی او) پس از آنی بود که ایشان را در منزلی جای داد که آنان را از سرما و گرما محافظت نمی نمود و آنان یک ماه و نیم در این وضع به سر بردند، تا آن که پوست صورت ایشان از حرارت خورشید کنده شد، و پس از آن، ایشان را آزاد کرد.
٣). ابن نما حلی (متوفای ۶۴۵) می نگارد:
«و اسکن فی مساکن لا تقیهنّ من حرّ و لا برد، حتّی تقشّرت الجلود، و سال الصّدید»؛ [۳] و آنان را در جاهایی قرار دادند که ایشان را از گرما و سرما نگاه نمی داشت، تا آن گاه که پوست ها کنده شد و خون جراحات بدن سرازیر گشت.
۴). سید ابن طاووس (متوفای ۶۶۴) می نویسد:
«ثمّ أمر (یزید) بهم إلی منزل لا یکنّهم من حرّ و لا برد، فأقاموا فیه حتّی تقشّرت وجوههم»؛ [۴] زید دستور داد تا آنان را در منزلی جای دادند که ایشان را از گرما و سرما محافظت نمی نمود، و آنان در آن جای گرفتند، تا آن که صورتشان پوست انداخت.
همین مضمون را سید محمد بن أبی طالب نیز آورده است.[۵] از برخی روایات استفاده می شود که آن مکان به قدری خراب و ویران بود که حتی خطر زیر آوار ماندن اهل بیت (علیهم السلام) را نیز به همراه داشت). صاحب «بصائر الدّرجات » به سندش از محمد بن علی الحلبی از امام صادق (ع) نقل می کند که وقتی امام زین العابدین (ع) و همراهان را در آن خانه جای دادند، بعضی از ایشان گفتند: ما را در این مکان جای دادند تا بر ما خراب شود و ما کشته شویم.[۶]
ابن شهر اشوب نیز همین مضمون را آورده است.[۷] طبری به سندش از یحیی بن عمران الحلبی از امام صادق (ع) چنین روایت می کند:
«أُتی بعلی بن الحسین علیهما السلام إلی یزید بن معاویه و من معه من النّساء أسری، فجعلوهم فی بیت، و وکلوا بهم قوماً من العجم لا یفهمون العربیه، فقال بعض لبعض: إنّما جعلنا فی هذا البیت لیهدم علینا، فیقتلنا فیه، فقال علی بن الحسین علیه السلام للحرس بالرّطانه:[۸] أتدرون ما یقول هؤلاء النّساء؟ یقلن کیت و کیت، فقال الحرس: قد قالوا إنّکم تخرجون غداً و تقتلون! فقال علی بن الحسین علیه السلام: کلاّ، یأبی الله ذلک، ثمّ أقبل علیهم یعلّمهم بلسانهم»؛[۹] علی بن الحسین (ع) و زنان همراه را در حالت اسیری به نزد یزید آوردند و آنان را در خانه ای قرار دادند و عده ای از عجم (رومیان) را که آشنایی با زبان عربی نداشتند، به نگهبانی ایشان گماشتند). برخی از اسیران اهل بیت رو به برخی دیگر نموده و گفتند: ما را در چنین خانه ای جای دادند که بر سر ما خراب گردد و ما در زیر آوار آن کشته شویم). حضرت علی بن الحسین (ع) رو به نگهبانان نمود و با زبان رومی از ایشان پرسید: آیا می دانید که این زنان چه می گویند؟ (و حضرت سخن آن بانوان را برای نگهبانان نقل بازگفت)، نگهبانان گفتند: به ما گفته اند که شما را فردا از این جا بیرون آورده و خواهند کشت! حضرت علی بن الحسین (ع) فرمود: نه هرگز چنین نخواهد شد و خداوند نخواهد گذاشت که چنین کنند). آن گاه رو به ایشان نموده و با زبان خودشان ایشان را تعلیم داد).
از مجموع آنچه گفته شد، چند مطلب قابل توجه است:
١). یزید به قصد وارد آوردن فشار روحی و جسمی، اهل بیت (علیهم السلام) را در جایی بسیار نامناسب که ایشان را از گرمای روز و سرمای شب محافظت نمی کرد، قرار داد و اثر گرما بر بدن مطهر ایشان نمایان گردید؛ به گونه ای که پوست چهره ایشان دگرگون و خشک گردید و کنده شد). آنان در این مکان تحت نظر بودند و نگهبانان، آنان را زیر نظر داشتند). با این وصف، سخن شیخ صدوق (رحمه الله) که از آن مکان به عنوان «محبس» و زندان یاد کرده، قابل فهم است.
٢). یزید قصد کشتن حضرت امام سجاد (ع) و چه بسا دیگر اسیران را داشت؛ همان گونه که از این روایت و دیگر روایات فهمیده می شود، ولی تغییر شرایط سیاسی و اجتماعی، به دلیل نقش حضرت امام زین العابدین (ع) و حضرت زینب (رحمه الله) و دیگر اسیران اهل بیت (علیهم السلام) مانع از اجرای آن گردید). همه این امور تحت عنوان اراده الهی قرار می گیرد، تا حجت خداوند محفوظ بماند و سلسله حجج الهی استمرار یابد.
٣). حضرت امام زین العابدین (ع) با آن که در شرایطی بس دشوار به سر می برد، از فرصت استفاده می کند و به تعلیم و آموزش نگهبانان رومی به زبان خودشان می کند تا از حقایق دین و واقعیت امور آگاه شوند.
رقیه بنت الحسین (رحمه الله)
یکی از مباحث پیچیده تاریخ شیعه، شناسایی دختری به نام «رقیه بنت الحسین (رحمه الله)» است). قدیمی ترین منبع قابل دسترسی در این زمینه، دو کتاب ذیل است:
اول: کتاب «لباب الأسناب» اثر ابن فندق که شرح کتاب و مؤلف آن در ادامه خواهد آمد؛
دوم: کتاب «کامل بهائی» اثر شیخ عمادالدین حسن بن علی بن محمد بن علی طبری آملی است). او که از معاصران خواجه نصیر طوسی است، کتاب را بنا به دستور وزیر بهاءالدّین محمّد، فرزند وزیر شمس الدین جوینی
صاحب دیوان و حاکم اصفهان در دولت هلاکوخان نگاشته و از این رو به «کامل بهائی» شهرت یافته است). نام دیگر این کتاب «کامل السّقیفه» می باشد). این کتاب در دو جلد و در مدّت دوازده سال نگارش یافته و تاریخ پایان تألیف آن سال ۶٧۵ هجری است). مؤلّف این کتاب، آثار دیگری چون «مناقب الطّاهرین»، «معارف الحقائق» و «أربعین البهائی» از خود به یادگار نهاده است [۱۰] که از مجموع این آثار به روشنی می توان دریافت که وی دانشمندی شیعی و تاریخ نگاری استوار و غیرتمند است.
عمادالدّین طبری نیز ماجرا را به نقل از کتاب «الحاویه» [۱۱] نقل می کند که متأسّفانه امروز اثری از این کتاب در دست نیست.
او می نویسد:
در حاویه آمد که زنان خاندان نبوّت در حالت اسیری، حالِ مردان که در کربلا شهید شده بودند را بر پسران و دختران ایشان پوشیده می داشتند، و هر کودکی را وعده ها می دادند که پدر تو به فلان سفر رفته و بازمی آید؛ تا ایشان را به خانه یزید آوردند). دخترکی بود چهار ساله؛ شبی از خواب بیدار شد و گفت: پدر من حسین کجاست؟! این ساعت او را به خواب دیدم، سخت پریشان). زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست). یزید خفته بود؛ از خواب بیدار شد و حال تفحّص کرد). خبر بردند که حال چنین است). آن لعین در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند). ملاعین سر بیاورده و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند). پرسید: این چیست؟ ملاعین گفت: سر پدر توست). آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد.[۱۲]
از نقل طبری استفاده می شود که امام حسین (ع) دختری چهار ساله داشته که در فراق پدر، در شام پرپر گردید، ولی نامی از او به میان نیامده است). تاریخ نگاران پس از او نیز این جریان جان گداز را با اختلافی اندک، و برخی اضافات که به زبان حال می نماید، در کتاب های خود آورده اند؛ از جمله:
– ملا حسین کاشفی سبزواری (متوفای ٩١٠ ق) در کتاب «روضه الشّهداء» [۱۳] به نقل از کتاب «کنز الغرائب»؛
– شیخ فخرالدّین طریحی نجفی (متوفای ١٠٨۵ ق) در کتاب
«المنتخب»؛ [۱۴]
– سید محمدعلی شاه عبدالعظیمی (متوفای ١٣٣۴ ق) در کتاب «الإیقاد»؛[۱۵]
– شیخ محمدهاشم بن محمدعلی خراسانی (متوفای ١٣۵٢ ق) در کتاب «منتخب التّواریخ»؛[۱۶]
– شیخ عباس قمی (متوفای ١٣۵٩ ق) در کتاب «نفس المهموم»[۱۷] و «منتهی الآمال»؛[۱۸]
– شیخ محمدمهدی حائری مازندرانی در کتاب «معالی السبطین»[۱۹]
در این میان، برخی از ایشان نام «رقیه» را نیز ذکر نموده اند. شیخ محمدهاشم خراسانی در ضمن شمارش بانوان اسیر شده می گوید:
التاسعه: آن دختری است که در خرابه شام از دنیا رحلت فرموده، و شاید اسم شریفش «رقیه» بوده، و از صبایای خود حضرت سیدالشّهداء (ع) بوده؛ چون مزاری که در خرابه شام است منسوب است به این مخدّره، و معروف است به مزار «ست رقیه»[۲۰]
پنج سؤال اساسی و پاسخ آنها در این بحث پنج سؤال مطرح است:
١. امام حسین (ع) چند دختر داشته است؟
٢. آیا امام حسین (ع) دختری به نام «رقیه» داشته است؟ در کدام کتاب معتبر قدیمی به این نام تصریح شده است؟
٣. آیا امام حسین (ع) نام «رقیه» را بر زبان جاری ساخته است؟
۴. چند «رقیه» در کربلا بوده و احتمالات مسئله کدام است؟
۵. آیا غیر از نقل و روایت، سند دیگری نیز در دست است؟
١. حضرت امام حسین (ع) چند دختر داشته است؟
سه قول در این مسئله وجود دارد:
الف) دو دختر: شیخ مفید تنها دو دختر برای ایشان نام می برد: «فاطمه» و «سکینه»[۲۱] عده ای نیز پیروی ایشان را نموده و همین را گفته اند؛[۲۲] ولی ایشان شیوه خاصی در تاریخ نگاری دارد که بر اهل فن پوشیده نیست.
ب) سه دختر: در برخی کتاب ها سخن از وجود سه دختر برای آن حضرت است. طبری امامی می نویسد: «و له من البنات: زینب، و سکینه و فاطمه » [۲۳] و ابن شهراشوب،[۲۴] خصیبی،[۲۵] ابن خشّاب[۲۶] و شیخ محمد الصبّان[۲۷] نیز چون او سخن گفته اند.
ج) چهار دختر: شیخ کمال الدّین محمّد بن طلحه شافعی (متوفای ۶۵٢) در کتاب «مطالب السّؤل فی مناقب آل الرّسول» به وجود چهار دختر برای آن حضرت تصریح نموده و حتی بر آن ادعای شهرت نیز کرده است و می نویسد:
کان له – أی للحسین علیه السلام – من الأولاد ذکور و إناث عشره: سته ذکور، و أربع إناث، فالذکور: علی الأکبر، علی الأوسط و هو سید العابدین.. . ، و علی الأصغر، و محمّد، و عبدالله، و جعفر، فأمّا علی الأکبر فإنّه قاتل بین یدی أبیه حتّی قتل شهیداً، و أمّا علی الأصغر جاءه سهم و هو طفل فقتله. و قیل: إنّ عبدالله أیضاً قتل مع أبیه شهیداً، و أمّا البنات: فزینب، و سکینه، و فاطمه. هذا هو المشهور، و قیل: بل کان له أربع بنین و بنتان، و الأوّل أشهر.[۲۸]
یعنی آن حضرت ده فرزند پسر و دختر داشتند که شش تن از ایشان پسر و چهار تن دختر بودند. پسران عبارت بودند از: علی أکبر و علی اوسط که همان سیدالعابدین (ع) است و علی أصغر و محمّد و عبدالله و جعفر. علی أکبر در برابر چشم پدر به جنگ رفت تا به شهادت رسید؛ علی اصغر نیز در حالی که کودکی خردسال بود تیری به او اصابت نمود و شهید شد.. . و گفته شده است که عبدالله نیز با پدرش به شهادت رسید. اما دختران عبارت بودند از: زینب و سکینه و فاطمه، و این قول مشهور است، و گفته شده که آن حضرت چهار پسر و دو دختر داشته اند، ولی قول اول مشهورتر است.
ابن صبّاغ مالکی نیز می نویسد:
قال الشیخ کمال الدین بن طلحه: کان للحسین علیه السلام من الأولاد ذکوراً و اناثاً عشره، ستّه ذکور و أربع اناث، فالذّکور علی الأکبر، و علی الأوسط و هو زین العابدین، و علی الأصغر، و محمّد، و عبد الله، و جعفر.. . و أمّا البنات فزینب و سکینه و فاطمه، هذا قول مشهور.[۲۹]
یعنی شیخ کمال الدین بن طلحه می گوید: حضرت حسین (ع) ده فرزند پسر و دختر داشتند که شش تن از ایشان پسر و چهار تن دختر بودند. پسران: علی اکبر، علی اوسط (زین العابدین)، علی اصغر، محمد، عبدالله و جعفر.. . و دختران: زینب، سکینه و فاطمه بوده اند، و این قول مشهور است.
علامه اربلی نیز سخنی چون او آورده است.[۳۰]
بنا بر این قول که ادعای شهرت بر آن شده و عده ای از بزرگان تاریخ، چون علامه اربلی در «کشف الغمّه»، و ابن صباغ مالکی در «الفصول المهمّه» نیز آن را نقل کرده و رد ننموده اند، آن حضرت چهار دختر داشتند که تنها به نام سه تن از ایشان تصریح شده و نام چهارمین دختر مجهول مانده است.
٢. آیا امام حسین (ع) دختری به نام «رقیه» داشتند؟
در کدام کتاب معتبر قدیمی به این نام تصریح شده است؟
به یقین، تتبّع ناقص تاریخی کارگر نیست و چه بسا که برخی ادعا کنند ما نام رقیه را به عنوان دختر امام حسین (ع) نیافتیم؛ ولی باز مجالی برای انکار و تردید و شبهه فراکنی برایشان نیست؛ چون همان گونه که در پاسخ سؤال اول گفته شد، وقتی حصر دختران در دو نفر شکسته شد و بنا بر قولی که ادعای شهرت بر آن شده، آن حضرت چهار دختر داشتند که به نام های سه تن از ایشان: زینب، سکینه و فاطمه تصریح شده است، احتمال آن می رود که چهارمین دختر آن حضرت، همین دختری باشد که نزد مردم به نام «رقیه» معروف شده است.
خوشبختانه به مصدری مهم در علم انساب دست یافتیم که به وجود دختری از امام حسین (ع) به نام رقیه تصریح می کند. بنابراین اگر کسی اصرار کند که برای ما تصریح به نام ایشان در کتب تاریخی یا انساب مهم است، در پاسخ می گوییم: در برخی از کتاب های مهم ومعتبر انساب، به نام ایشان تصریح شده است. ابوالحسن علی بن ابی القاسم بن زید بیهقی، معروف به «ابن فندق» (۴٩٣ – ۵۶۵) کتاب ارزشمندی در انساب به نام «لباب الأنساب والألقاب والأعقاب» دارد که کتابخانه مرحوم آیت الله العظمی نجفی مرعشی (رحمه الله) آن را بازنشر کرده است. مولی عبدالله افندی او را از اجله مشایخ ابن شهراشوب و از بزرگان اصحاب ما معرفی کرده است. ١محدث نوری او را از مشایخ اجازه دانسته و از او به عنوان عالم متبحر و فاضل متکلم جلیل یاد کرده است. ٢مرحوم آیت الله سید محسن امین او را یکی از مشایخ شیعه معرفی می کند و از اجله مشایخ ابن شهراشوب می داند. [۳۱] مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی از او با عنوان «امام بیهقی» یاد کرده است. [۳۲] مرحوم آیت الله نجفی مرعشی که خود در علم انساب متخصص و صاحب اثر بود، بر این کتاب تقریظ و مقدمه مفصلی در حدود ١۵٠ صفحه نگاشته و کتاب و مؤلف آن را بسیار ستوده است و از او به عنوان علامه، مدرس، خطیب، قاضی، موالی اهل بیت و امامی یاد می کند.
پس از دانستن اوصاف ابن فندق و آگاهی از قدمت و پیشینه کتاب مهم او، اکنون می توانیم بگوییم شخصیتی با این عظمت، از رقیه بنت الحسین (ع) یاد کرده است. او در کتاب ارزشمند «لباب الأنساب» درباره سادات حسینی می نویسد:
أما الحسینیه فهم من أولاد الحسین بن علی علیهما السلام، ولم یبق من اولاده الا زین العابدین علیه السلام، وفاطمه، وسکینه، ورقیه، فأولاد الحسین علیه السلام من قبل الأب هم من صلب زین العابدین علیه السلام [۳۳]
یعنی سادات حسینی از فرزندان حسین بن علی (ع) هستند و از فرزندان او کسی جز زین العابدین (ع) و فاطمه و سکینه و رقیه باقی نماند؛ پس فرزندان حسین (ع) از طرف پدر، از نسل زین العابدین هستند. با این تصریح، اشکال نام نبردن از ایشان در کتب تاریخی و انساب حل می شود.
٣. آیا امام حسین (ع) نام رقیه را بر زبان جاری ساخته است؟
بنا بر قول سید بن طاوس (رحمه الله)، حضرت سیدالشهدا (ع) نام رقیه را به هنگام وداع بر زبان جاری ساخته و فرموده اند:
«یا أُختاه یا أُمّ کلثوم، و أنتِ یا زینب، و أنتِ یا رقیه، و أنتِ یا فاطمه، و أنتِ یا رباب، أُنظرن إذا أنا قُتلت فلا تشققن علی جیباً، و لا تخمشنّ علی وجهاً، و لا تقلنَ علی هجراً»؛ [۳۴]خواهرم ای ام کلثوم! و تو ای زینب، و تو ای رقیه، و تو ای فاطمه، و تو ای رباب! وقتی که من کشته گردم، مبادا که گریبان چاک کنید و صورت خود را بخراشید و سخنانی ناروا بر زبان جاری سازید.
مقصود احتمالی امام از رقیه، در پاسخ سؤال بعد آشکار می گردد.
۴. چند «رقیه» در کربلا بوده و احتمالات مسئله کدام است؟
در پاسخ به این پرسش، چهار احتمال وجود دارد:
١. رقیه بنت علی بن أبی طالب: درباره رقیه، دختر حضرت امیر مؤمنان علی (ع) دو نقل وجود دارد:
الف) این که در کودکی از دنیا رفته است. سبط ابن جوزی به نقل از ابن اسحاق نقل می کند که آن حضرت از فاطمه پسری به نام محسن داشت که در خردسالی از دنیا می رود و لیث اضافه می کند که دختری نیز از آن حضرت به نام رقیه در خردسالی از دنیا می رود.[۳۵]
این سخن پذیرفته شده نیست؛ زیرا حضرت امیر مؤمنان (ع) فرزندی به نام رقیه از حضرت فاطمه نداشته؛ مگر آن که از مادری دیگر بوده باشد.
بنا بر صحت این نقل، او در کربلا حضور نداشته و قاعدتاً باید در مدینه دفن شده باشد و از احتمال بحث خارج است؛ چون در فاصله میان زمان شهادت امیر مؤمنان (ع) تا حادثه کربلا، او دیگر نمی توانسته کودکی خردسال باشد.
ب) ایشان همسر حضرت مسلم بن عقیل می باشد. بنا بر نقل مسعودی، ایشان خواهر «عمر الأطرف» و هر دوی ایشان فرزندان همزاد حضرت امیر مؤمنان علی (ع) بوده و مادرشان «صهباء تغلبیه» بوده است.[۳۶] شیخ مفید مادرشان را أُمّ حبیب، بنت ربیعه معرفی کرده است.[۳۷] رقیه بعدها به همسری مسلم بن عقیل درمی آید و فرزند او عبدالله بن مسلم بن عقیل در کربلا به فیض شهادت می رسد. تاریخ نگاران و محدّثانی چون ابن قتیبه[۳۸] ، ابن حبان [۳۹] ، قاضی نعمان[۴۰] ، ابوفرج اصفهانی[۴۱] ، طبری (به نقل از ابی مخنف)[۴۲] ، خلیفه بن خیاط [۴۳] و ابن اثیر[۴۴] و دیگران تصریح می کنند که مادرِ عبدالله بن مسلم بن عقیل، رقیه بنت علی بن ابی طالب (ع) بوده است.
گرچه نمی دانیم ایشان در کربلا حضور داشته یا نه، ولی قرائنی بر حضور ایشان وجود دارد؛ از جمله فرستاده شدن همسر ایشان، حضرت مسلم به کوفه و حضور فرزندان دختر و پسر مسلم در کاروان حضرت سیدالشهداء (ع). قاعدتاً باید در چنین ظرف زمانی و چنین احوالی، ایشان نیز در رکاب برادر و در کاروان حسینی حاضر باشد و احتمال می رود که مخاطب امام حسین (ع) در فرمایش خود به هنگام وداع، ایشان بوده باشد و این معنا از لحن سخن امام استفاده می شود؛ چون سخن امام به گونه ای نیست که با طفلی کوچک گفته شود. برخی از متتبعین نام رقیه بنت علی را در شمار «مخدّرات اسیر شده» ذکر کرده اند.[۴۵]
ولی کسی نمی تواند بگوید رقیه ای که در شام مدفون است، هموست؛ چون بر فرض حضور ایشان در کربلا دلیلی بر وفات ایشان در شام نیست؛ بلکه دلیل بر خلاف آن نیز اقامه شده است. یاقوت حموی،[۴۶] شبراوی[۴۷] و دیگران[۴۸] آورده اند که رقیه بنت علی در مصر به خاک سپرده شده است. پس مدفن ایشان در مصر یا مدینه است، نه در شام، و آنچه در شام روی داده، درباره کودکی از خاندان علوی است، نه شخص بزرگ سالی چون رقیه بنت علی.
٢. رقیه الصغری بنت علی بن أبی طالب: شیخ مفید و طبرسی و ابن بطریق و اربلی، ایشان را در شمار فرزندان آن حضرت آورده اند و نام مادرشان را ذکر نکرده اند.[۴۹] ابن شهراشوب نام مادر وی را «ام سعید بنت عروه بن مسعود ثقفیه» ذکر کرده[۵۰] و برخی وی را همسر مسلم بن عقیل معرفی کرده اند.[۵۱] عمده مطالبی که درباره خواهرشان بیان شد، در مورد ایشان هم صادق است و نمی توان مزار شام را به ایشان نسبت داد.
٣. رقیه بنت الحسن بن علی بن ابی طالب: شیخ مفید ایشان را در شمار فرزندان حضرت امام حسن مجتبی (ع) ذکر کرده[۵۲] و گفته شده که بعدها به ازدواج پسرعموی خود عبیدالله بن العباس بن علی بن ابی طالب (ع) درآمده است.[۵۳] بنا بر نقلی دیگر، ایشان به ازدواج عمرو بن منذر بن زبیر بن عوام درآمد.[۵۴] بنا براین ایشان نیز از گردونه احتمالات مسئله خارج است، چون سخن از فرزندی خردسال است.
۴. رقیه بنت الحسین بن أبی طالب: با ردّ احتمالات پیشین، این احتمال قوت می گیرد که مقصود از رقیه مدفون در شام، همان چهارمین دختر حضرت سیدالشّهدا (ع) باشد که برخی به نام ایشان تصریح نکرده اند و ابن فندق ایشان را به همین نام معرفی کرده است.
۵. آیا غیر از نقل و روایت، سند دیگری نیز در دست است؟
یک واقعه مهم تاریخی در حدود سال ١٢٨٠ قمری روی داده که دانشمندان شیعه و سنّی از آن یاد کرده اند. وقتی این «درایت» را در کنار آن «روایت» قرار دهیم، به نتیجه می رسیم.
عالم متتبع و جلیل القدر مرحوم محمدهاشم خراسانی (رحمه الله) (متوفای ١٣۵٢ق) جریان را این گونه نقل می کند:
عالم جلیل شیخ محمدعلی شامی که از جمله علما و محصّلین نجف أشرف است، به حقیر فرمود: که جد امّی بلاواسطه من جناب آقا سید ابراهیم دمشقی که نسبش منتهی می شود به سید مرتضی علم الهدی و سنّ شریفش علاوه بر نود بود و بسیار شریف و محترم بود، سه دختر داشتند و اولاد ذکور نداشتند. شبی دختر بزرگشان در خواب دید جناب رقیه بنت الحسین (ع) را که فرمود: «به پدرت بگو به والی بگوید آب افتاده میان قبر و لحد من، و بدن من در اذیت است[۵۵] ؛ بگو بیاید و قبر و لحد مرا تعمیر کند.» دخترش خواب را به سید عرض کرد، اما سید از ترس حضرات اهل تسنّن به خواب اثری مترتّب ننمود. شب دوّم دختر وسطی سید همین خواب را دید و به پدر گفت؛ ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر صغری سید همین خواب را دید و به پدر گفت؛ ایضاً ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سید مخدره رقیه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند که چرا والی را خبردار نکردی؟! سید بیدار شد. صبح رفت نزد والی شام و خوابش را به والی شام نقل کرد. والی امر کرد علما و صلحای شام از سنّی و شیعه بروند و غسل کنند و لباس های نظیف در بر کنند و به دست هر کس که قفل درب حرم مقدسه باز شد، همان کس برود و قبر مقدسه او را نبش کند و جسد مطهّره را بیرون بیاورد تا قبر مطهّر را تعمیر کند. بزرگان و صلحای از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس نظیف در بر کردند؛ اما قفل به دست هیچ یک باز نشد، مگر به دست مرحوم سید. بعد که مشرّف میان حرم شدند، مِعْوَل (تیشه) هیچ یک به زمین اثر نکرد، مگر مِعوَل سید ابراهیم. بعد حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند؛ دیدند بدن نازنین مخدّره میان لحد و کفن آن مخدره مکرّمه صحیح و سالم است؛ لکن آب زیادی میان لحد جمع شده؛ پس سید بدن شریف مخدره را از میان لحد بیرون آورد و روی زانوی خود نهاد و سه روز همین قِسْم بالای زانوی خود نگه داشت و متّصل گریه می کرد تا آن که لحد مخدّره را از بنیاد تعمیر کردند. اوقات نماز که می شد، سید بدن آن مخدره را بر بالای شیء نظیفی می گذاشت و بعد از فراغ باز برمی داشت و بر زانو می نهاد، تا آن که از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند. سید بدن مخدره را دفن کرد و از معجزه این مخدره در این سه روز، سید نه محتاج به غذا شد و نه محتاج به تجدید وضو. بعد که خواست مخدره را دفن کند، سید دعا کرد خداوند پسری به او مرحمت نماید. دعای سید مستجاب شد و در آن سنّ پیری خداوند به او پسری مرحمت فرمود مسمّی به سید مصطفی. بعد والی تفصیل را به سلطان عبدالحمید نوشت؛ او هم تولیت زینبیه و مرقد شریف رقیه و مرقد شریف ام کلثوم و سکینه را به او واگذار نمود و فعلا هم آقای حاجی سید عباس، پسر آقا سید مصطفی، پسر آقا سید ابراهیم سابق الذکر متصدّی این اماکن شریفه است؛ انتهی. گویا این قضیه در حدود سنه هزار و دویست و هشتاد بوده.[۵۶]
از تأمل در این ماجرا روشن می گردد که صاحب این قبر، کودکی خردسال بوده؛ چون مرحوم سید ابراهیم آل مرتضی او را بر زانوی خود نگه می داشته است. علاوه بر این، مرحوم شیخ مهدی مازندرانی نیز جریان را به نحو مختصر به نقل از بعضی از صالحین ذکر نموده و می افزاید که سید، ایشان را دختری خردسال یافت که به حد بلوغ نرسیده و آثار ضرب تازیانه همچنان بر بدن او باقی و نمایان بود.[۵۷]
قدیمی ترین مصدری که این جریان مهم تاریخی را نقل کرده، کتاب «نور الأبصار» أثر سید مؤمن بن حسن مؤمن شبلنجی شافعی[۵۸] است. او از علمای الازهر مصر واز مؤلفان مشهور است. تاریخ پایان نگارش کتاب «نور الأبصار» او به سال ١٢٩٠ هجری قمری است که حدود ده سال پس از وقوع این جریان است. او می نویسد:
هذا و قد أخبرنی بعض أهل الشّوام أنّ للسّیده رقیه بنت الإمام علی کرّم الله وجهه ضریحاً بدمشق الشّام، و أنّ جدران قبرها کانت قد تعیبت، فأرادوا إخراجها منه لتجدیده، فلم یتجاسر أحد أن ینزله من الهیبه، فحضر شخص من أهل البیت یدّعی السّید بن مرتضی، فنزل فی قبرها، و وضع علیها ثوباً لفّها فیه و أخرجها، فإذا هی بنت صغیره دون البلوغ، و قد ذکرت ذلک لبعض الأفاضل فحدّثنی به ناقلاً عن أشیاخه.[۵۹]
برخی از اهل شام به من خبر دادند که برای سیده رقیه، بنت علی در دمشق شام ضریحی است که دیوار قبر آن آسیب دید. خواستند که بدن را از قبر خارج سازند تا قبر را بازسازی و تعمیر کنند، ولی از هیبت مقام هیچ کس این جرأت را به خود نداد که به داخل قبر رود. پس کسی از سادات اهل بیت، معروف به سید ابن مرتضی حاضر شد. او داخل قبر شد و بر روی بدن وی پارچه ای انداخت و از قبر بیرون آورد. او را دختری خردسال یافت که به حد بلوغ نرسیده بود….
از این نقل دانسته می شود که این خبر نه تنها نزد عموم اهل شام (که غالب ایشان از اهل سنت هستند) معروف بود، بلکه در همان زمان، خبرش به مصر هم رسیده بود که شبلنجی شافعی آن را در کتاب خود آورده است. البته ما احتمال نسبت این قبر را به رقیه بنت علی را نپذیرفتیم؛ چه رقیه کبری باشد و چه صغری؛ ولی آنچه شاهد کلام ماست، وقوع اصل قضیه و ثبت در کتب است و از جمله شواهد ما مطلبی است که خود شبلنجی نیز آورده است و آن این است که ایشان دختری خردسال بوده و به حد بلوغ نرسیده بود.
البته احتمال دیگری هم داده می شود که به اعتبار جدّ آن بزرگوار، ایشان را به علی (ع) نسبت داده باشند؛ همان گونه که چندین نواده امام رضا (ع) را «ابن الرضا» می خواندند و این گونه امور در تاریخ کم نیست.
از دیگر مؤیدات این واقعه تاریخی جریانی است که فقیه بزرگ مرحوم آیت الله سید میرزا هادی خراسانی بجستانی (متوفای ١٣۶٨ق) در کتاب «معجزات» آورده است؛ ایشان می نویسد:
شبی در پشت بام خوابیده بودیم؛ ماری پیدا شد و دست یکی از خویشان ما را نیش زد. او مدّتی محلّ گزیدگی را مداوا می کرد، ولی خوب نمی شد، تا این که روزی جوانی به نام سید عبدالأمیر نزد ما آمد. دست مارگزیده را به او نشان دادیم؛ دستی بر آن کشید و همان روز دست او خوب شد. از او پرسیدیم: این کرامت از کجا به شما رسیده است؟ در پاسخ گفت: جدّ ما سید ابراهیم در شام، وقتی آب به قبر حضرت رقیه علیها السلام افتاد، بدن مطهّر آن حضرت را روی دست نگه داشت، تا تعمیر قبر پایان یابد، و به سبب همین عمل، این کرامت به سید ابراهیم و فرزندان او داده شد، و من یکی از نوه های او هستم، و این کرامت در مورد شفای مارگزیده از آثار و برکات حضرت رقیه علیها السلام است که به ما رسیده است.[۶۰]
این جانب نیز در دمشق جریان آب گرفتگی قبر مطهر و قضایای بعدی آن را از زبان برخی از نوادگان مرحوم سید ابراهیم آل مرتضی (که نسب وی با چند واسطه به ایشان می رسید) شنیدم. علاوه بر این، در سفری تبلیغی که در روستای مزرعه، در حوالی حمص سوریه بودم، عده ای از چهره های سرشناس شیعه دمشق به همراه آقای سید عبدالله نظام برای سرکشی از این منطقه شیعه نشین آمده بودند. این جانب جریان را جویا شدم؛ در پاسخ گفتند که این واقعه به قدری مسلّم است که نزد اهل سنت شام، بیش از شیعه مطرح و ثابت است! و همه آن را می دانند و نقل کرده اند.
افزون بر این، شهرت موجود هم علم آور است و کافی؛ آن هم در سرزمینی که داعی برای حفظ این مسائل نبود. استاد بزرگوار ما مرحوم آیت الله العظمی حاج میرزا جواد تبریزی اعلی الله مقامه الشریف بر این نکته تکیه فرموده است. ایشان که دلی سوخته و آکنده از عشق به خاندان عصمت وطهارت داشت، به هنگام بیماری به زیارت مرقد شریف حضرت رقیه در شام شتافت و در آن جا سخنانی پیرامون آن حضرت به زبان عربی ایراد نمود که ترجمه آن چنین است:
«یادگیری احکام شرعی و فراگیری مسائل فقهی، از برترین کارهاست. شما می دانید که در رابطه با ثبوت موضوعات خارجی، حدودی وجود دارد و در همه و یا بیشتر آنها باید بینه اقامه گردد؛ ولی در پاره ای از امور، مجرد شهرت کافی است و نیازی به اقامه بینه یا چیز دیگری ندارد؛ مثل آن که کسی زمینی را بخرد و پس از آن به وی گفته شود که این زمین، وقف بوده است. از امام (ع) حکم این مسئله را پرسیدند، حضرت فرمود: اگر بین مردم مشهور باشد که این زمین وقف است، خرید آن جایز نیست وآن را پس بده، و از این قبیل است حدود منی و مشعر، (که با شهرت ثابت می شود). مقابر نیز چنین هستند. ممکن است کسی دویست سال پیش در جایی دفن شده باشد و الآن کسی نباشد که خود محل دفن وی را در این مکان دیده باشد، ولی بین مردم مشهور باشد که در این مکان دفن شده است. این شهرت کافی است. از این گونه است مقام و مزار حضرت رقیه بنت الحسین (رحمه الله) که از اول مشهور بوده است. گویا حضرت امام حسین (ع) نشانی را از خود در شام به یادگار نهاده است تا در آینده کسانی پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت و حوادث آن پردازند. این دختر خردسال گواه بزرگی است بر این که در کاروان اسیران کربلا حتی دختران خردسال نیز بوده اند. ما ملتزم به این هستیم که بر دفن رقیه بنت الحسین (رحمه الله) در این مکان، شهرت قائم است و این که در این مکان جان سپرده است. ما به زیارتش شتافتیم و باید احترام او را پاس داشت….
بقعه مطهّر
شیفتگان اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) همواره نسبت به ساخت و بازسازی مراقد مطهر ایشان علاقه نشان می دهند؛ از جمله بنای بقعه مطهر حضرت رقیه (رحمه الله) نیز مورد توجه بوده است. عبد الوهّاب بن احمد شافعی مصری شعرانی (متوفای ٩٧٣ق) این جمله را بر سردر بقعه مطهر دیده و نقل کرده است:
«هذا البیت بقعه شرفت بآل النّبی و بنت الحسین الشّهید رقیه »[۶۱]
برخی از صاحب منصبان سابق سیاسی ایران نیز در این امر سهیم بوده اند؛ از جمله میرزا علی اصغر خان اتابک، نخست وزیر ایران در دوره قاجار که در سال ١٣٢٣ قمری اقدام به بازسازی این مکان مطهر نمود. مرحوم آیت الله سید محسن امین عاملی این عمل اتابک را به نظم درآورده که این ابیات را مرحوم میرزا احمدرضا شیرازی کتابت نموده و بر درب حرم مطهّر دیده می شد:
تمسّک بالولاء لآل طه
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مسئولان نظام جمهوری اسلامی، با کمک مردم نیکوکار و علاقه مند به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) و همکاری دولت عربی سوریه، توجه کامل به آن مکان مقدس نمودند و بحمدالله علاوه بر توسعه، بازسازی کامل انجام گرفته و از جهت فنی و معماری و هنری، کاری شایسته صورت گرفته که نتایج آن از این قرار است:
١. تغییر مسیر آبی که از کنار حرم می گذشت؛
٢. توسعه مجموعه ساختمان حرم فعلی که حدود ۴۵٠٠ متر مربّع است، ۶٠٠ متر مربع آن را فضای باز و بقیه را زیربنا تشکیل می دهد. در قسمت جنوبی ساختمان، مسجدی به وسعت ٨٠٠ متر مربّع به شکل مستطیل (۴٠ در ٢٠) ساخته شده و وسعت حرم و رواق هایش حدود ٢۶٠٠ متر مربع شده است؛[۶۲]
٣. نصب ضریح نقره ای و طلاکوب بزرگ و بسیار زیبا و ارزشمند که در اصفهان ساخته شده و در سال ١٣١۴ هجری قمری به همت زائران ایرانی و شیفتگان آن حضرت، و به کوشش دولت جمهوری اسلامی ایران، به دمشق برده شد و بر روی ضریح کوچک قدیمی قرار داده شد.
شیخ نبیل حلباوی، امام جماعت حرم مطهر برای تقدیر و تشکر از نظام و مردم شهیدپرور ایران اشعاری را سرود که در بخشی از آن می گوید:
فی کربلاء غَرَسْتُم دماءکم و هذه ایران غَرَسَ و ثمر قاد الخمینی علی نهجکم قوماً هُم أَتقی و أَوْفی و أَبَر و فی بقاع الأرض أحیوا ذکرکم فهو لهم قلب و سمع و بصر [۶۳]
و امروز این مکان، به عنوان سمبل مبازه با ظلم و ستم، و پیروزی حق بر باطل شناخته می شود. سالیانی است که برنامه های فرهنگی و دینی از قبیل اقامه مجالس عزاداری و سخنرانی، نماز جمعه و جماعت، در این مکان مقدس برپا شده و دروس دانشگاه دینی نیز در سالن های آن تدریس می شود. امیدواریم با نابودی تروریست های وهابی مسلک، امنیت به کشور سوریه بازگردد تا باز خیل عظیم زائران به زیارت مزار آن بزرگوار بشتابند.
[۱] شیخ صدوق، الامالی، ص٢٣١، مجلس ٢۴٣ / ٣١؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ١۴، ص ۴۵.
[۲] قاضی نعمان، شرح الأخبار ٣: ٢۶٩.
[۳] ابن نما حلی، مثیر الأحزان: ١٠٢.
[۴] سید بن طاووس، اللهوف: ٢١٩.
[۵] سید محمد بن ابوطالب، تسلیه المجالس ٣٩۶:٢.
[۶] سعد بن عبدالله اشعری، بصائر الدرجات: ٣٣٨؛ بحار الأنوار ٢۵ / ۴۵: ١٧٧.
[۷] ابن شهراشوب، المناقب ١۴۵:۴.
[۸] الرّطانه عند أهل المدینه: الرّومیه). بصائر الدّرجات: ٣٣٨).
[۹] ابن جریر طبری، دلائل الامامه: ١٢۵ / ٢٠۴.
[۱۰] آقا بزرگ تهرانی، الذریعه ٢۵٢:١٧ و٢۵۵.
[۱۱] این کتاب اثر قاسم بن محمد بن احمد مأمونی از علمای اهل سنت است). ر. ک: محدث قمی، الفوائد الرضویه: ١١٢.
[۱۲] کامل بهائی١٧٩:٢.
[۱۳] ملاحسین واعظ کاشفی، روضه الشّهداء: ۴٨۴.
[۱۴] المنتخب ١٣۶:١ (مجلس ٧، باب ٢).
[۱۵] الإیقاد: ١٧٩.
[۱۶] منتخب التّواریخ: ٢٩٩.
[۱۷] نفس المهموم: ۴١۶ از کامل بهائی.
[۱۸] منتهی الآمال ١٠٠٢:٢.
[۱۹] معالی السبطین١٧٠:٢.
[۲۰] منتخب التّواریخ: ٢٩٩.
[۲۱] شیخ مفید، الارشاد١٣۵:٢؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه٢۴٩:٢؛ بحار الأنوار ۴۵:٣٢٨؛ عوالم ۶٣٧:١٧.
[۲۲] ر. ک: فضل بن حسن طبرسی، تاج الموالید (چاپ شده در المجموعه النفیسه): ٣۴؛ و کشف الغمه٢/٢١۴ به نقل از حافظ عبدالعزیز بن الأخضر جنابذی (متوفای ۶١١)، بحار الأنوار٣٣١:۴۵.
[۲۳] دلائل الإمامه: ١٨١.
[۲۴] المناقب٧٧:۴.
[۲۵] حسین بن حمدان حضینی، الهدایه الکبری٢/۴٠٧(تحقیق شیخ شوقی حداد)).
[۲۶] کشف الغمّه٣٩:٢.
[۲۷] صبان مصری، اسعاف الراغبین (چاپ شده به همراه نور الأبصار): ١٩۵؛ قاضی نورالله شوشتری، احقاق الحق۴۵١:١١.
[۲۸] کمال الدین محمد شافعی، مناقب السّؤول فی مناقب آل الرّسول۶٩:٢.
[۲۹] میرزا عبدالله اصفهانی، ریاض العلماء۶/۴۴٨.
[۳۰] خاتمه مستدرک الوسائل٣/٩٩.
[۳۱] سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه ٨/٢۴٣.
[۳۲] الذریعه ٢۶/۴٣.
[۳۳] بیهقی، لباب الأنساب ج١، ص٣۵۵.
[۳۴] اللهوف علی قتلی الطّفوف: ١۴١؛ سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع المودّه: ٣۴۶؛ قاضی نورالله شوشتری، احقاق الحق۶٣٣:١١.
[۳۵] سبط ابن جوزی، تذکره الخواص: ٣٢٢.
[۳۶] مسعودی، مروج الذهب٩٢:٢؛ المعارف: ٢١٠.
[۳۷] الإرشاد١/ ٣۵۴؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری١/ ٣٩۵؛ العمده: ٣٠.
[۳۸] المعارف: ٢٠۴ و ٢١٠.
[۳۹] کتاب الثّقاه٢/ ٣١١.
[۴۰] شرح الأخبار٣/ ١٩۵.
[۴۱] ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطّالبیین: ٩٨.
[۴۲] تاریخ الطبری۴/ ٣۵٩.
[۴۳] تاریخ خلیفه بن خیاط: ١۴۵.
[۴۴] ابن اثیر، الکامل فی التّاریخ۴/ ٩٣.
[۴۵] محمدهاشم خراسانی، منتخب التواریخ: ٢٩٨.
[۴۶] یاقوت حموی، معجم البلدان، ٨/ ٧٧.
[۴۷] الإتحاف بحبّ الأشراف: ٩۵.
[۴۸] ر. ک: عبدالرحمن بن حسن جبرتی، عجائب الآثار١/ ۴٩٢ و ٢/١٠٩؛ جمال الدین تغری، النجوم الزاهره ١۵/ ٣۴٨؛ اعیان الشّیعه٧/ ٣۴.
[۴۹] الارشاد١/ ٣۵۵؛ اعلام الوری١/ ٣٩٧؛ العمده: ٣٠؛ کشف الغمه١/ ۴۴.
[۵۰] المناقب٣/ ٣٠۴؛ بحار الأنوار۴٢/ ٩١.
[۵۱] علی بن محمد علوی، المجدی فی الأنساب: ١٨.
[۵۲] الإرشاد٢/ ٢٠.
[۵۳] ابونصر بخاری، سر السلسله العلویه: ٩٠.
[۵۴] المجدی فی الأنساب: ٢٠.
[۵۵] در سفری که این جانب در سال ١٣۶۴ هجری شمسی به سوریه داشتم و حرم مطهر در بازسازی مجدد قرار گرفته بود، عبور نهر آبی را در نزدیک قبر مطهر مشاهده کردم که از سمت شرق حجره مطهر می گذشت). گفته می شود که این نهر در همان سال، تغییر مسیر داده شد.
[۵۶] منتخب التّواریخ: ٣٨٨.
[۵۷] علامه حائری مازندرانی، معالی السبطین٢/ ١٧١.
[۵۸] درباره او گفته اند: «مؤمن بن حسن مؤمن الشبلنجی، فاضل، من أهل شبلنجه من قری مصر قرب بنها العسل). تعلّم بالأزهر، و أقام فی جواره). من آثاره: فتح المنان بتفسیر غریب جمل القرآن، نور الأبصار فی مناقب آل بیت النّبی المختار، و مختصر عجائب الآثار»). رک: الأعلام ٧: ٣٣۴؛ معجم المؤلفین ١٣: ۵٣
[۵۹] نور الأبصار: ١۶٠.
[۶۰] ر. ک: معجزات: ٩.
[۶۱] ر. ک: عبدالوهاب بن احمد شافعی، کتاب المنن، باب ١٠.
أعیان الشّیعه ٧/ ٣۴؛ محمدحسین حسینی جلالی، مزارات أهل البیت و تاریخها: ٢٢۵.
[۶۲] سید احمد فهری، مراقد اهل بیت در شام: ۴٧-۴٨؛ مهدی پیشوایی، شام سرزمین خاطره ها: ١١١؛ محمد محمدی اشتهاردی، سرگذشت جانسوز حضرت رقیه: ۵۶.
[۶۳] ر. ک: عامر الحلو، السیده رقیه علیها السلام: ٧٧.