آخرین اخباراخبارمقاله

زندگی و احوال امام حسن (ع)

Views: 2

زندگی و احوال امام حسن (ع)
امام مجتبی (ع)، از جهات متعدد از جمله: ویژگی های شخصی، عنایت ویژه رسول خدا (ص) به ایشان و تأکید مکرر قرآن بر حفظ حرمت پیوندهای خویشاوندی و نیکی به اهل بیت، نزد مسلمانان جایگاه ممتازی دارد. نوشته پیش رو، مرور کوتاهی بر زندگانی چهارمین معصوم و دومین امام شیعه، امام مجتبی (ع) است که ضمن بررسی وقایع عصر آن حضرت، به نقش بسیار مهم و سازنده ایشان در حوادث مختلف اشاره می کند. تلاش در این نوشته بر آن است تا متنی درخور و مقبول اهل نظر، با استناد به مدارک و منابع معتبر و مستندات متنوع تهیه شود؛ اما هیهات که این نوشته و امثال آن، شایسته آن باشد که بتواند غبار غربت از جمال مظلومیت ثمره قلب علی و فاطمه برگیرد و برقع از جمال نورانی صورت و سیرت او برافکند! ازاین رو، طبیعی می نماید که این نوشته در حد خرده بضاعت و توان این نویسنده مانند بسیاری از نوشته ها، خالی از عیب و نقص نباشد و منتظر راهنمایی مفید صرافان خرده شناس معرفت باشد تا وی را قرین منت خویش سازند.
تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۷/۲۴ بازدید : ۱۳۱۲۴ منبع : مجموعه مقالات همایش سبط النبی امام حسن مجتبی (ع)، ج ۱، ص: ۳۷ , محمدی، رمضان مشخصات نویسنده : استادیار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
مقدمه
امام مجتبی (ع)، از جهات متعدد از جمله: ویژگی های شخصی، عنایت ویژه رسول خدا (ص) به ایشان و تأکید مکرر قرآن بر حفظ حرمت پیوندهای خویشاوندی و نیکی به اهل بیت،[۱] نزد مسلمانان جایگاه ممتازی دارد.نوشته پیش رو، مرور کوتاهی بر زندگانی چهارمین معصوم و دومین امام شیعه، امام مجتبی (ع) است که ضمن بررسی وقایع عصر آن حضرت، به نقش بسیار مهم و سازنده ایشان در حوادث مختلف اشاره می کند.

تلاش در این نوشته بر آن است تا متنی درخور و مقبول اهل نظر، با استناد به مدارک و منابع معتبر و مستندات متنوع تهیه شود؛ اما هیهات که این نوشته و امثال آن، شایسته آن باشد که بتواند غبار غربت از جمال مظلومیت ثمره قلب علی و فاطمه برگیرد و برقع از جمال نورانی صورت و سیرت او برافکند! ازاین رو، طبیعی می نماید که این نوشته در حد خرده بضاعت و توان این نویسنده مانند بسیاری از نوشته ها، خالی از عیب و نقص نباشد و منتظر راهنمایی مفید صرافان خرده شناس معرفت باشد تا وی را قرین منت خویش سازند.

ولادت و نام گذاری
امام حسن (ع) در نیمه ماه مبارک رمضان [۲] سال سوم هجری [۳] در خانه حضرت علی (ع) در مدینه متولد شدند. برخی تولد آن حضرت را سال دوم هجری دانسته اند[۴] که با توجه به ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه در رمضان سال دوم هجری [۵] درست به نظر نمی رسد. رسول خدا (ص) از تولد او شادمان گشتند، کام او را با خرما برداشتند[۶]، و در گوش او اذان گفتند و در روز هفتم ولادت، برای او گوسفندی قربانی کردند و دعایی برای عقیقه خواندند که خواندن آن به هنگام عقیقه سنت شد.[۷] سپس او را با الهام الهی «حسن» نامیدند.[۸] برخی حسن و حسین را معادل شبر و شبیر و نام گذاری وی را با الهام از نام پسران هارون و وجه این نام گذاری را شباهت هارون و حضرت علی (ع) در وصایت دانسته اند،[۹] در حالی که اولًا پسرانی به این دو نام در تورات برای هارون ذکرنشده و دیگر این که تشبیه حضرت علی (ع) به هارون در وصایت، سال هفتم هجرت بوده و تولد امام حسن (ع) در سال سوم هجرت.

بر پایه برخی روایات، حضرت علی (ع) درصدد بودند، نام امام حسن (ع) را حرب بگذارند.[۱۰] این گزارش ضمن ضعف سند، با داده های تاریخی درباره رفتار امام علی (ع) که در هیچ حالی بر رسول خدا (ص) سبقت نمی گرفتند،[۱۱] سازگاری ندارد و بیش تر امویان و برای نشان دادن چهره تند و جنگ طلب از حضرت علی (ع) ساخته اند. به علاوه، خداوند متعالی بعد از امام حسن (ع) فرزندان زیادی به حضرت علی (ع) داد، اگر نام حرب را دوست داشتند نام یکی از فرزندانش را حرب می گذاشتند. بر پایه نقلی از سلمان فارسی از رسول خدا (ص)، نام پنج معصوم اول از نام های خدای تعالی مشتق شده است.[۱۲] سبطالنبی، سید، زکی، مجتبی، تقی، طیب و ولی از القاب آن حضرت هستند.[۱۳] برخی تقی را مشهورترین لقب آن حضرت دانسته اند،[۱۴] اما لقب سید را رسول خدا (ص) به او عطا فرمودند: حدیث «ان ابنی هذا سید؛»[۱۵]

و «سیدا شباب اهل الجنه»[۱۶] مؤید آن است. امام مجتبی (ع) به دلیل بخشش های فراوان به «کریم اهل بیت» نیز مشهور بودند.[۱۷] پیامبر (ص) موهای سر حسن (ع) را ستردند و دستور دادند به وزن موهای سرش نقره [۱۸] صدقه دهند.[۱۹] رسول خدا (ص) به تأسی از حضرت ابراهیم (ع) که برای فرزندش اسحاق و اسماعیل تعویذ خواند، تعویذی مخصوص خواندند.[۲۰]

شمایل امام حسن (ع) و شباهت
در بیش تر منابع، امام حسن (ع) را شبیه ترین افراد به رسول خدا (ص) وصف کرده اند. در روایتی پیامبر (ص)، امام حسن (ع) را در خوی و خصلت و چهره، شبیه ترین مردم به خود وصف کرده است.[۲۱] تأکید اهل سنت بر شباهت امام حسن (ع) به پیامبر (ص)، و بی شباهتی ایشان به حضرت علی (ع)؛ مبالغه انگیز است و آن را می توان برگرفته از دیدگاه ها و گرایش های فکری- سیاسی آنان دانست.[۲۲]

آن حضرت در شمایل، دارای رخساره ای سفید متمایل به سرخی، چشمانی سیاه، گونه ای صاف و هموار، ریش هایی انبوه، گیسوانی مجعد و پر، گردنی سیمگون، اندامی متناسب، بین دو کتفش عریض، قامتی میانه، استخوانی درشت، میانی باریک، قدی میانه، نه چندان بلند و نه کوتاه، سیمایی نمکین بودند و از خضاب سیاه استفاده می کردند. و چهره ایشان را در شمار زیباترین چهره ها وصف کرده اند.[۲۳] افزون بر ویژگی های ظاهری، ازنظر نسبی نیز آن حضرت ویژگی هایی دارند که خود آن حضرت در خطبه ای طولانی در حضور معاویه به معرفی آن ها پرداختند.[۲۴]

امام در عصر رسول خدا (ص)
امام حسن (ع) هفت سال از عمر شریفش را در دوران پیامبر (ص) سپری کردند[۲۵] و بسیاری از اعمال عبادی ازجمله نمازهای پنج گانه خود را از شخص حضرت آموختند.[۲۶] امام مجتبی (ع) ضمن حفظ برخی آیاتی که بر پیامبر نازل می شد، روایاتی نیز از آن حضرت نقل کرده اند. روایات زیادی نشستن امام حسن (ع) را بر دوش پیامبر (ص) در حال سجده و طولانی شدن سجده آن حضرت را تأیید می کنند.[۲۷] پیامبر (ص) پس از اتمام نماز حسن (ع) و برادرش حسین (ع) را بر زانوهای خود می نشاندند.[۲۸]

رسول خدا در بیان حقایق در مورد حسنین (علیهماالسلام) اصرار داشتند و پیوسته علاقه خود را نسبت به آن دو آشکار کرده؛ سخنان خود را در مورد آن دو جهت می دادند، تا جایگاه واقعی آنان را به مسلمانان نشان دهند.[۲۹]

امام حسن (ع) علاوه بر درک محضر پیامبر (ص) در بسیاری از حوادث دوران هجرت همراه ایشان بودند، گرچه اخبار اندکی در این زمینه رسیده است. مانند حادثه مهم مباهله که همه ادیان، نحله ها و گروه های سیاسی مدینه حضور داشتند. آن حضرت مشمول حدیث کسا و آیه تطهیر شدند[۳۰] که از دلایل مهم بر عصمت آن حضرت است. علاوه بر آن، همراه برادرش حسین (ع) در بیعت رضوان (سال ششم)، حاضر بودند[۳۱] وی هنگام رحلت پیامبر (ص) همراه برادرش بالای سر آن حضرت آمدند. به نقل جابر بن عبدالله، در لحظات آخر عمر مبارک پیامبر، فاطمه همراه حسنین بر آن حضرت وارد شدند. دو فرزند خودشان را روی سینه رسول خدا (ص) انداختند. حضرت علی (ع) خواست آن ها را جدا سازد، پیامبر فرمودند: «آن دو را رها کن تا من آن دو را ببویم و آن دو نیز مرا ببویند و این چنین بهره مند شویم.»[۳۲]

امام حسن پس از پیامبر (ص)
آن حضرت پس از پیامبر (ص) شاهد حوادث و رخدادهای دوران سه خلیفه نخست و شاهد یک تنازع سرد و پنهان بین اهل بیت و خلفا بودند و تلاش های زیادی برای توسعه و تعمیق آموزه های دینی داشتند. در مسائل سیاسی نیز به رعایت اولویت های سیاسی مورد قبول امام علی (ع) به ویژه در دوره خلیفه دوم ملزم بودند. در دوره خلیفه اول، امام مجتبی (ع) از ابوبکر خواست از منبر جدش پایین بیاید[۳۳] و ابوبکر نیز او را تصدیق کرد[۳۴]. از نارضایتی خلیفه اول از این حرکت و مورد اتهام قرار گرفتن امام علی (ع) برمی آید که این حرکت ناشی از نارضایتی اهل بیت از خلیفه اول بوده است.

آن حضرت در زمان خلیفه دوم نیز مانند امام علی (ع)، برای حفظ اصل رسالت و گسترش دعوت اسلامی، نگرشی مداراتی و انفعالی داشتند و تنها پس از مجروح شدن خلیفه دوم، از طرف او به جهت خویشاوندی با رسول خدا (ص) ناظر بر شورای شش نفره شدند.[۳۵]

گزارش ها درباره امام حسن (ع) و امام حسین (ع) تا دوره خلافت عثمان، یکسان است، اما گزارش های مربوط با امام حسن (ع) در دوره بعد از عثمان متفاوت گردیده و نقش برجسته ای برای ایشان در این دوره گزارش شده و سعی گردیده از امام حسن (ع) چهره ای ملایم و حتی همسو با خلیفه سوم و در مواردی نیز مخالف حضرت علی (ع) نشان داده شود؛ درحالی که خلافت عثمان درواقع پیروزی طایفه بنی امیه بر بنی هاشم و دیگر صحابه پیامبر (ص) بود و عثمان سهم ویژه ای در قدرت برای بنی امیه قائل شد[۳۶] و نقش مؤثری در به قدرت رسیدن آنان داشت. سهم صحابه نیز در این عصر تنها شرکت در فتوحات بود که مطابق نقلی، امام مجتبی (ع) نیز از این سهم بی نصیب نماندند و بر پایه برخی گزارش های تاریخی، امام مجتبی (ع)، در ابتدای خلافت عثمان تقریباً بیست ساله بودند و در فتح برخی مناطق مانند شمال آفریقا (سال ۲۶)، طبرستان (مازندران) حضور داشتند[۳۷] با توجه به تردید جدی که در شرکت امام در فتوحات وجود دارد، برخی برای موجه نشان دادن حضور آن حضرت در فتوحات گفته اند: «جهاد دری از درهای بهشت است.» و یا این که گفته اند شرکت در فتوحات، اولًا گسترش اسلام و دیگر فدا شدن درراه اسلام بود که هر دو مساله مطلوب اهل بیت است، درحالی که دلایل تاریخی زیادی حاکی از شرکت نکردن اهل بیت در فتوحات است؛[۳۸]

ازجمله، کناره گیری حضرت علی (ع) از مناصب حکومتی، گذشته از این که فتوحات در زمان خلفا به ویژه خلیفه سوم، کاملًا جنبه کشورگشایی داشت و با فتوحات زمان خلفای پیشین متفاوت بود. دیگر این که یک نوع سیاست تبعیض در سهمیه بندی بیت المال در فتوحات حاکم بود که با روش اهل بیت مطابقت نمی کرد.[۳۹] گذشته از آن که حضرت علی (ع) توجهی خاص به حفظ دو سبط رسول خدا (ص) داشتند و در جنگ های دوران خویش آن دو را در معرض خطر قرار نمی دادند[۴۰] از این رو، هرگز آن دو را همراه یک فرمانده اموی به جنگ نمی فرستادند. احتمالًا شرکت امام حسن (ع) در فتوحات، در جهت همراهی امام با خلفا ساخته شده و تنها در منابع سنی یافت می شود که با حال هوای فرهنگ حاکم بر شام نوشته شده و طرف داری از امویان در آن ها مشهود است.

امام حسن (ع) هنگام محاصره عثمان، به خواسته پدر بزرگوارشان به خانه عثمان آمدوشد داشتند و همین امر، مستمسک برخی قرار گرفته و آن حضرت را از مدافعان خلیفه سوم دانسته اند.[۴۱] طبیعی است که این اخبار ساختگی، درصدد توجیه مشروعیت خلافت عثمان و هماهنگی امام با خلیفه ساخته شده؛ زیرا هرگز سیره مستمر امام حسن (ع) مانند حضرت علی (ع) با سیره عثمان سازگار نبوده و هیچ گاه موضع متفاوتی از امام علی (ع) نسبت به هیچ یک از خلفا نداشتند. وقایع بعد از قتل عثمان ثابت کرد که دفاع حضرت از عثمان، به این جهت بود که ایشان به خوبی این نکته را درک می کردند که اگر عثمان کشته شود، فقط بهانه به دست معاویه و امویان می افتد. بنابراین، دفاع امام حسن (ع) از عثمان در جهت همان هدفی بود که حضرت علی (ع) می خواستند.بدرقه ابوذر به همراه پدر به هنگام تبعید[۴۲] از وقایع دیگر دوره عثمان است.

امام حسن (ع) در دوران خلافت امیرمؤمنان (ع)
امام حسن (ع) مدت سی سال از عمر مبارک خود را در کنار پدر بزرگوارشان سپری کردند که بخشی از آن، دوران خلافت آن حضرت بود. از مهم ترین حوادث سرنوشت ساز دوره حضرت علی (ع)، سه جنگ مهم جمل، صفین و نهروان با ناکثین و قاسطین و مارقین بود که در هر جنگ، امام حسن (ع) به عنوان سبط اکبر رسول خدا (ص) نقش مؤثر و برجسته ای را در حمایت از امام علی (ع) ایفا کردند. در آستانه جنگ جمل به عنوان نماینده اعزامی امام برای بسیج کوفیان به کوفه رفتند.[۴۳] و با خواندن خطبه های گوناگون، آنان را به حمایت از امام علی (ع) فراخواندند. علاوه بر بسیج مردم، خود حضرت در این جنگ ها حاضر بودند؛[۴۴] به طوری که آن حضرت از ایشان تمجید کردند.[۴۵] در جنگ خوارج نیز علاوه بر ایراد خطبه های مختلف در حمایت از امام و تشویق مردم به دفاع از آن حضرت، خود نیز در صحنه های جنگ حضور فعال داشتند.[۴۶] هرگاه عذری برای حضرت علی (ع) پیش می آمد، امام مجتبی (ع) را به نیابت خود برای اقامه جماعت به نماز می فرستاند.[۴۷]

امام علی (ع) بعد از جنگ با خوارج، تولیت موقوفاتش را به امام حسن (ع) سپردند.[۴۸] حضرت علی (ع)، صدقات فراوانی در مدینه و اطراف آن داشتند که بعد از خود، امام حسن (ع) و سپس امام حسین (ع) متولی این صدقات بودند[۴۹] اداره صدقات آن حضرت پس از فرزندانش در دست بنوحسن و بنوحسین بود[۵۰] حضرت علی (ع) علاوه بر صدقات، املاک زیادی داشتند که به فرزندانش به ارث رسید. بخشی از این املاک نخلستانی در ینبع بود[۵۱] و به طور طبیعی، بخشی از منابع مالی امام حسن (ع) در دوران پس از صلح به حساب می آمد. ایشان برای پرداخت قرض پدرش بعضی از املاک امام را فروختند.[۵۲] فروش این اموال برای مخارج، دروغ بودن دریافت پول از معاویه را نشان می دهد.

عصر امامت و خلافت امام حسن (ع)
امام حسن (ع) بر اساس باورهای شیعی،[۵۳] از طریق نص به امامت رسیدند. حضرت علی (ع)، بعد از ضربت خوردن فرزندش حسن (ع) را به امامت منصوب کردند[۵۴] و آن حضرت زمام امور را به مدت تقریباً شش ماه به دست گرفتند. در منابع اهل سنت در این مورد روایات مختلفی وجود دارد. فاسی گفته است: چون حضرت علی (ع) ضربت خورد، خلافت را به فرزندش حسن سپرد.[۵۵] برخی از منابع سنی نیز امام را در شمار خلفای راشدین و وی را آخرین خلیفه راشده دانسته و شرح حوادث دوران خلافت حضرت را در ادامه حوادث آن ها ذکر کرده اند.[۵۶]

برخی دیگر برآنند که هنگام ضربت خوردن حضرت علی (ع) از ایشان درباره جانشینی امام حسن (ع) سؤال شد، حضرت نه به آن امر فرمودند نه از آن نهی نمودند.[۵۷] این روایت در حالی است که جانشینی امام حسن (ع) و امام حسین حتی در زمان حیات آن حضرت در بین یاران حضرت علی (ع) امری قطعی بوده است. اعور شنّی در این زمینه اشعاری سرود و با خواندن آن در حضور حضرت علی (ع) مایه خوشحالی ایشان شد.[۵۸] امام حسن (ع) نیز در نامه به معاویه، به تصریح پدرش به جانشینی خود اشاره فرموده است.[۵۹]

امام حسن (ع) در حالی به خلافت رسید که می دانست فرارویش روزهای سختی قرار دارد. امیرمؤمنان پیش تر به او فرموده بود که بنی امیه غالب خواهند شد.[۶۰] به هرحال، بیعت با امام حسن (ع) در روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری و بعد از شهادت امیرمؤمنان (ع) انجام گرفت.[۶۱] آن حضرت پس از بیعت، به رسم خلیفگان پیش از خود خطبه خواندند و امتیازات اهل بیت (علیهم السلام)، حقوق و ویژگی ها، شایستگی ها و فضایل بی همتای امام علی (ع) را در ایمان و عمل، مجاهدت در رکاب پیامبر (ص) و بی میلی به دنیا برشمردند. سپس به روابط صمیمی خود با پیامبر (ص) اشاره کردند و آنان را به بیعت عمومی فراخواند.[۶۲] و از آنان بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) بیعت گرفتند.[۶۳] وضعیت نشان می دهد امام (ع) از اول، از تردید و قاطع نبودن مردم در عراق بیمناک بودند لذا از تعهد هرگونه عمل افراطی خودداری کردند.[۶۴] مردم وقتی متوجه نظر امام شدند، خواستار بیعت به شرط نبرد با گمراهان شام شدند و با امام بیعت کردندو[۶۵]

در زمان دقیق بیعت اختلاف وجود دارد. مشهور این است که بعد از دفن بدن مطهر امام علی (ع) بیعت صورت گرفت و غیر اهل شام، همه مناطق باحضرت بیعت کردند؛ زیرا مردم به ویژه اهل مدینه از سابقه معاویه که تا سال هشتم و فتح مکه ایمان نیاورده بود، آگاه بودند.[۶۶] اعلام خلافت امام حسن (ع) توسط مردم عراق،[۶۷] و تأیید ضمنی مردم مکه و مدینه، زنگ خطر بزرگی برای معاویه بود. زیرا شهادت امام علی (ع) مشکل بزرگی را از جلو راه معاویه در رسیدن به خلافت برداشته بود،[۶۸] لذا معاویه به محض شنیدن این خبر، آن را تقبیح کرد و در سخنان و نامه هایش تصمیم صریح خود را به سرکشی در برابر خلیفه اعلام کرد. سپس تعدادی از جاسوسان خود را به منظور برانگیختن مردم علیه امام حسن (ع) به سوی عراق گسیل داشت.[۶۹] امام با آگاهی از حضور این جاسوسان، دستور دادند آنان را یافته، اعدام کنند.[۷۰]

سازماندهی لشکر برای جنگ با معاویه نخستین اقدام امام حسن (ع) بعد از بیعت بود.[۷۱] معاویه نیز سرانجام تصمیم به جنگ گرفت و همه فرماندهان خودش را از شام، فلسطین و اردن فراخواند و با شصت هزار نیرو علیه امام حسن (ع) به راه افتاد. او با نمایش توان نظامی، امیدوار بود امام حسن (ع) را به کناره گیری مجبور کند و اگر موفق نشد، به نیروهای عراقی- قبل از این که فرصت یابند موقعیت خود را تحکیم کنند- حمله نماید. البته در این مدت، نامه های زیادی بین معاویه و امام حسن (ع) رد و بدل شد.[۷۲]

در مقابل این حرکت معاویه، فضای سیاسی- اجتماعی عراق به دنبال تبلیغات سوء امویان با شایعه اراده امام حسن (ع) بر صلح با معاویه و قدرت بلامنازع ارتش شام، به شدت ملتهب، وسوسه انگیز و نگران کننده شد،[۷۳] به طوری که با شایعه پراکنی بدنه سپاه را متزلزل ساخت و فرماندهان اصلی سپاه را به طمع انداخت. ضمن این که روحیه مردم عراق با عبور از جنگ های بدون غنیمت و طاقت فرسای جمل، صفین و نهروان، شکسته و ناامیدکننده بود و زمینه بیش تری را برای تحمیل صلح، فراهم می کرد. در پی همین شایعات، خیمه گاه آن حضرت را به غارت بردند و در «مظلم ساباط» با پیکانی او را از ناحیه ران زخمی ساختند. امام را به مداین بردند، درحالی که خون بسیاری از او رفته و جراحتش دشوار شده بود. حضرت در خانه سعد بن مسعود ثقفی بستری و مداوا شدند.[۷۴] سعد از افراد مورد اعتماد حضرت علی (ع) بود و از طرف آن حضرت به استانداری مداین انتخاب گردیده و پس از شهادت آن حضرت از طرف امام حسن (ع) ابقا شده بود. گفته اند مختار که تحت سرپرستی عمویش بزرگ شده بود، پیشنهاد داد امام حسن (ع) را تسلیم معاویه بکنند که با مخالفت سعد مواجه شد.[۷۵] با توجه به دشمنی های بنی امیه و آل زبیر بر ضد مختار، روایاتی علیه او ساخته شده که احتمالًا این روایت را نیز بیش تر با مذاق آل زبیر و امویان ساخته اند شده و از نظر سند و واقعیات تاریخی سازگار نیست.[۷۶]

بنابراین، تنهایی آن حضرت و همراهی نکردن مردم، از مهم ترین دلایل صلح آن حضرت بوده است، چنان که این مطلب از گزارش های تاریخی و از سخنان آن حضرت نیز استنباط می شود. امام مجتبی (ع) به حجر بن عدی که معترض به صلح بود، علت آن را میل بیش تر مردم به صلح، ناخوشی آنان از جنگ و به ویژه حفظ شیعیان از کشته شدن دانستند.[۷۷] همراهی نکردن مردم عراق در آخرین نبردهای حضرت علی (ع) و مذمت مکرر مردم عراق توسط آن حضرت، گواه بر این سخنان امام حسن (ع) است. امام حسن (ع) هنگامی که دیدند تعداد اندکی در نخیله برای جنگ با معاویه جمع شده اند، مجدد به کوفه برگشته، خطرهایی را که از جانب حاکمیت بنی امیه، کوفه و مسلمانان را تهدید می کرد، گوشزد نمودند و کوفیان را به جهت همراهی نکردن مذمت کردند.[۷۸] بنابراین امام حسن (ع) بعد از بیعت، در جنگ با معاویه کاملًا جدی بودند و مصلحت عراق و مسلمانان را در جنگ با معاویه می دانستند، لذا بیش ترین وجهه همت خود را بر جمع آوری نیرو و جنگ با معاویه گذاشتند و برای تشویق آنان، حقوق جنگجویان را دو برابر کردند[۷۹] و افرادی مانند حجر بن عدی را برای تشویق مردم به جنگ به نخیله فرستادند، اما جز اندکی به ندای ایشان پاسخ مثبت ندادند. حضرت در پی سستی و نافرمانی مردم مجدد زبان به ملامت کوفیان گشودند، ولی باز عده ای با شنیدن کلام امام ندای صلح سر دادند. امام فرمود: «شما همان کسانی هستید که حکمیت را در صفین بر پدرم تحمیل کردید.»[۸۰]

سپس خود نیز به نخیله رفتند و ده روز در آن جا ماندند، اما تنها چهارهزار نفر حاضر شدند؛ لذا امام به کوفه برگشتند و به منبر رفتند و ضمن مذمت اهل کوفه و تحلیل وضعیتی که بعدها بنی امیه نسبت به اهل کوفه خواهند داشت فرمودند: «اگر یارانی داشتم، هرگز امر حکومت را به بنی امیه تسلیم نمی کردم زیرا حکومت بر بنی امیه حرام است.»[۸۱] در مجموع همراهی نکردن کوفیان؛[۸۲] خیانت فرماندهان سپاه و نیروهای نظامی و خیانت سران قبایل.[۸۳] را می توان از علل صلح امام دانست. بنابراین صلح امام حسن (ع) چنان که برخی پنداشته اند، ظهور معجزه نبوی به دست امام حسن (ع) نبوده، بلکه این روایت ساختگی است و صلح از روی ناچاری بود و به دنبال آن غلبه امویان و سپس مروانیان را بر سرزمین های اسلامی در پی داشت.[۸۴] گذشته از همه این ها، امام با قید شرایطی، حکومت را به معاویه واگذار کردند معاویه نیز از آن جا که می کوشید به هر قیمتی خلافت را به چنگ آورد، حاضر بود با هر شرایطی صلح را امضا کند. ازاین رو، امام از این فرصت استفاده کردند و شرایطی را در صلح نامه گنجاندند که مهم ترین آن ها عبارتند از:

عمل به کتاب، سنت نبوی و سیره خلفای صالحین، عدم تعیین جانشین [۸۵] و واگذاری تعیین خلیفه به شورای مسلمانان،[۸۶] در امان ماندن مسلمانان از دست و زبان معاویه، ایمنی شیعیان و عدم توطئه بر ضد اهل بیت.[۸۷]برخی تنها به دو شرط از عهدنامه مبنی بر این که معاویه یاران امام علی (ع) را تحت تعقیب قرار ندهد و بعد از او خلافت از آن امام حسن (ع) باشد.[۸۸]جانشینی امام بعد از معاویه، از اساسی ترین و مهم ترین بندهای صلح نامه بود.[۸۹] گنجاندن این ماده در صلح نامه، معاویه را از حق تعیین جانشین خود خلع ید می کرد و تا امام حسن (ع) زنده بودند، معاویه زمینه را برای طرح ولی عهدی یزید مساعد نمی دید.

بعد از صلح، عناصر تندرو ضمن مخالفت با امام حسن (ع)، از امام حسین (ع) تقاضا کردند آن را نادیده بگیرد که با مخالفت شدید آن حضرت روبه رو شدند.[۹۰] پای بندی امام حسین (ع) به صلح حتی بعد از شهادت امام حسن (ع) نیز ادامه یافت. به همین جهت، از کسانی که او را دعوت به قیام می کردند، خواست تا مادامی که طاغیه بنی امیه (معاویه) زنده است، در خانه های خود بنشینند و به صلح امام حسن (ع) پای بند باشند[۹۱] واکنش امام حسین (ع) در زمان صلح و پای بندی حضرت به آن تا زمانی که معاویه زنده بود،[۹۲] نشانه تأیید ایشان است.

معاویه بعد از صلح وارد کوفه شد و در حضور جمعیت کوفه، اعلام کرد به شرایط صلح عمل نخواهد کرد. سقوط کوفه و تحمیل صلح به امام، از دردناک ترین حوادث تاریخ شیعه است. امام تصمیم گرفتند به مدینه برگردند. با بازگشت امام به مدینه، مرکزیت شیعه در عراق باقی ماند. هنگام خروج امام از کوفه، معاویه از ایشان خواست که در کوفه بماند و به یاری شیعان خود با خوارج بجنگد، اما آن حضرت در پاسخ معاویه جنگ با او را مقدم بر خوارج دانستند.[۹۳] سپس آن حضرت با اهل و عیال خود به مدینه برگشتند و بقیه عمر شریف خود را در آن شهر گذراندند.[۹۴]

آن حضرت برای آموزش قرآن اهمیت بسیاری قائل بودند و گاه مبالغ زیادی برای آموزش قرآن می پرداختند.[۹۵] و درصدد آموزش و تربیت مهره ها و نیروهای کارآمد و تقویت تشیع بودند. برای این منظور در مسجدالنبی می نشستند و بعد از نماز به بیان احکام و معارف الهی [۹۶] و معرفی شخصیت والای اهل بیت (علیهم السلام) به ویژه به دفاع از حضرت علی (ع) و آرمان های والای علوی می پرداختند.[۹۷]

معاویه پس از به دست آوردن حکومت، به هیچ یک از شروط صلح نامه عمل نکرد و به سخت ترین صورت متعرض جان و مال شیعیان شد.[۹۸] سیاست کلی معاویه و پس از او بنی امیه، سخت گیری به اهل بیت (علیهم السلام) و شیعیان علی بن ابی طالب (ع) بود.[۹۹] در بین شهرهای مسلمان نشین، کوفه شیعیان بیش تری داشت، لذا طبیعی بود که سخت گیری نسبت به مردم این شهر از کانون توجه امویان باشد. نخستین بخش نامه سخت گیرانه معاویه برای اهل کوفه چنین صادر شد:

خوب بنگرید اگر ثابت شد کسی علی و خاندانش را دوست می دارد، نام او را از دیوان پاک و عطا و جیره اش را قطع کنید.او به این بخش نامه اکتفا نکرد و به والیان خود دستور داد تا هر کس را که به دوستی و طرف داری از شیعه متهم ساختند، تنبیه و خانه اش را ویران کنند.[۱۰۰]معاویه در جهت سیاست سخت گیرانه خود نسبت به شیعیان، کوفه را نخست به مغیره بن شعبه و بعد به زیاد بن ابیه سپرد که شیعیان کوفه را می شناخت. زیاد ضمن هتاکی به امام حسن (ع) به تعقیب شیعیان [۱۰۱] پرداخت و بعد از دست یافتن به آنان، عده ای را کشت [۱۰۲] و عده ای را تبعید و یا آواره کرد[۱۰۳] و تعدادی را با شکنجه نقص عضو نمود؛[۱۰۴] لذا به نفرین امام حسن (ع) گرفتار شد.[۱۰۵]

شدت سخت گیری معاویه بر اهل عراق، آنان را به ستوه آورد. لذا با یادآوردن دوران امام علی (ع) و حسرت خوردن از کوتاهی در یاری امام، گروه هایی برای گفتگو با امام حسن (ع) خدمت آن حضرت شرف یاب شدند.[۱۰۶]برخی شاگردان نام دار و راویان آن حضرت عبارتند از: حسن مثنی، مسیب بن نجبه، سویید بن غفله، علاء بن عبدالرحمان، شعبی، هبیه بن برکم، اصبغ بن نباته، جابربن خلد، ابوالجواز، عیسی بن مأمون بن زراره، تفاله بن مأموم، ابویحیی عمیر بن سعید نخعی، ابو مریم بن قیس ثقفی، طحرب عجلی، اسحق بن یسار، عبدالرحمان بن عوف، سفین بن لیل و عمر بن قیس که همه از اهل کوفه بودند.[۱۰۷]

فضایل و مناقب
امام حسن (ع) از زبان اهل بیت، عابدترین، زاهدترین و با فضیلت ترین مردم زمان خود بودند.[۱۰۸]آن حضرت هرگاه مرگ، قبر و قیامت و عبور از صراط و حساب را به یاد می آوردند؛ می گریستند و هنگام وضو گرفتن و در حال نماز اندامشان به لرزه می افتاد.[۱۰۹] آن حضرت خود را در پیشگاه خدای تعالی می دیدند.[۱۱۰] ازاین رو پس از نماز صبح تا طلوع آفتاب، مشغول عبادت بودند و با کسی سخن نمی گفتند[۱۱۱] به نقل ابن اسحاق، پس از رسول خدا (ص) هیچ کس از حیث آبرو و بلندی قدر، به حسن بن علی نرسید.[۱۱۲]

امام حسن (ع) از زبان رسول خدا (ص)
مهر و محبت و دلدادگی رسول خدا (ص) به حسنین (علیهماالسلام) زبانزد عام و خاص بود و آن دو را فرزندان خود می دانست[۱۱۳] آنان نیز پیامبر (ص) را پدر صدا می زدند.[۱۱۴] رسول خدا (ص) با گفتار و کردار آنان را تکریم می فرمودند و دیگران را نیز به تکریم و محبت آن دو سفارش می کردند،[۱۱۵] تکریم حضرت از امام حسن (ع) در حدی بود که حتی در کوچه و بازار و[۱۱۶] یا در حال نماز نیز به او توجه داشتند.[۱۱۷] ازاین رو، اخبار فراوانی از رسول خدا (ص) در بزرگداشت امام حسن (ع) نقل شده است: «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند[۱۱۸] و پدرشان از آنان بهتر است».[۱۱۹] پیامبر آن دو را می بوییدند و به سینه می چسباندند. چون آن دو به زمین می خوردند، از منبر برای ایشان پایین می آمدند. و گاه آن دو را بر پشت خود حمل می کردند.[۱۲۰] سلمان فارسی به نقل از پیامبر دوستی با آن دو را دوستی با خدا و رسولش و نتیجه آن را ورود به بهشت های پر از نعمت، و دشمنی و یا ستم به آن دو را دشمنی با خدا و رسولش و ورود به آتش جهنم و عذاب پایدار دانسته است.[۱۲۱] به صورت متواتر نقل شده که رسول خدا (ص) درباره حسنین (علیهماالسلام) فرمود:«ابْنای هذا امامانِ، قاما اوْ قَعَدا»؛این دو فرزندم پیشوا و امام هستند، چه قیام کنند چه بنشینند.[۱۲۲]

بخشش ها و بردباری امام
بخشش های زیاد، از فضایل دیگر امام بود؛ به طوری که ایثار،[۱۲۳] بردباری و بخشش [۱۲۴] آن حضرت زبانزد عام و خاص بود.[۱۲۵] لقب «کریم اهل بیت» از بخشش های زیاد به ایشان داده شد. آن حضرت در دو و به قولی در سه نوبت، تمام دارایی خودش را در راه خدای تعالی نصف کردند و آن را صدقه دادند[۱۲۶] به نقلی دیگر، آن حضرت سه بار تمام اموالش را در راه خدای تعالی تقسیم کردند[۱۲۷] بنا به روایتی، امام حسن (ع) در حین طواف بودند، شخصی ایشان را برای کاری فراخواند. امام طواف را رها کردند و برای قضای حاجت آن مؤمن رهسپار شدند، چون فردی به ایشان اعتراض کرد که چرا طواف را برای کار دیگران رها کرده، فرمودند:

هر کس برای ادای حاجت برادر خویش برود، یک حج و یک عمره در نامه عمل او نوشته می شود. بنابراین، من یک حج و یک عمره به دست آوردم و برگشتم.[۱۲۸]برخوردهای کریمانه امام مانند برخورد با مرد شامی که وی و پدرش را دشنام داده بود و امام در عوض به او احسان کرده بودند. او را محبوب ترین فرد نزد آن شامی کرد،[۱۲۹] حاکی از فروتنی امام است. بخشی از بخشش های امام به یاران امیرمؤمنان (ع) که در جنگ های آن حضرت آسیب دیده بودند، از اموال و موقوفات حضرت علی (ع) بود.[۱۳۰]

حج های مکرر
منابع شیعه و سنی از حج رفتن های مکرر امام مجتبی (ع) با پای پیاده بسیار سخن گفته اند.[۱۳۱] آن حضرت ۲۵ بار با پای پیاده حج گزارد.[۱۳۲] درحالی که اسب های نجیب را با او یدک می کشیدند.[۱۳۳] امام علت پیاده حج گزاردن را خضوع بیش تر در پیاده رفتن به خانه خدا عنوان کردند[۱۳۴] با همه اهمیتی که امام برای حج و خانه خدا قائل بودند، برآوردن حاجت مؤمن را بالاتر می دانستند و گاهی طواف خود را برای این منظور قطع می کردند[۱۳۵]

همسران امام حسن (ع)
درباره تعداد دفعات ازدواج امام حسن (ع) و شمار همسران آن حضرت، روایات زیادی بدون این که نام و نشانی از آن ها به میان بیاید ذکر شده است.[۱۳۶] برخی تعداد همسران حضرت را در زمان پدرش هفتصد (۷۰۰)؛[۱۳۷] برخی سیصد (۳۰۰)؛[۱۳۸] برخی دویست (۲۰۰)؛[۱۳۹] برخی نود (۹۰) و برخی هفتاد (۷۰)[۱۴۰] نفر شمرده اند. این ارقام مبالغه آمیز درباره تعداد همسران آن حضرت با آنچه در منابع معتبر درباره نام همسران و فرزندان ایشان آورده اند، هیچ تناسبی ندارد. نام همسران آن حضرت در منابع تاریخی عبارت اند از: ام الحق دختر طلحه بن عبیداللَّه، حفصه دختر عبدالرحمان بن ابی بکر، هند دختر سهیل بن عمرو[۱۴۱] و جعده دختر اشعث بن قیس.[۱۴۲] شیخ مفید[۱۴۳] أم بشیر دختر عقبه بن عمرو بن ثعلبه و خوله دختر منظور الفزاریه را از دیگر همسران آن حضرت دانسته است. تعداد همسران آن حضرت در برخی منابع قدیم تا ده زن [۱۴۴] و در برخی منابع تا یازده زن نیز آمده است.[۱۴۵]

بنابراین، روایاتی که تعداد همسران آن حضرت را بیش از این نام برده اند، از جهات متعددی محل تردید و در تناقض با تعداد همسران و فرزندان ذکر شده برای آن حضرت و دلیل براضطراب متن این روایات است. این میزان اختلاف در تعداد همسران طبیعی به نظر نمی رسد.گذشته از این که روایات مطلاق بودن امام، علاوه بر اشکالات متعدد سندی و متنی که بر آن ها وارد است، بیش ترین بخش های آن مبهم است و نام راویان یا جزئیات عینی و واقعی حذف شده است.

ابوطالب مکی مهم ترین اسناد روایات مطلاق بودن امام حسن (ع) را وارد کرده است. تراجم نگاران وی را متهم به خلط در کلام [۱۴۶] و فردی یاد کرده اند که درباره او چیزهای منکر شنیع گفته شده است.[۱۴۷] ابن کثیر نیز درباره کتاب ابوطالب مکی، متذکر شده که برخی احادیث آن اصالت ندارد.[۱۴۸]

روایات برساخته از ناحیه امویان و عباسیان درباره مطلاق بودن امام حسن (ع) با انگیزه سرکوب بنی حسن و جلوگیری از قیام های مکرر آنان انجام شد و علی رغم سقوط بنی امیه و بنی عباس و افول تاریخ نگاری شام و بغداد، پایان نیافت. روایات برساخته آنان در قرن های بعدی به کتب تاریخی و روایی اهل سنت منتقل شد و برخی تاریخ نگاران بدون توجه به صحت و سقم این اخبار، آن ها را رواج دادند.[۱۴۹] متأسفانه این موارد گاهی به منابع شیعه نیز راه یافته [۱۵۰] و دیگران نیز به آن طعنه زده اند.[۱۵۱] تعداد کم فرزندان آن حضرت هرگز با آن همه زنانی که برای آن حضرت یادکرده اند تناسب ندارد. محمد بن حبیب بغدادی [۱۵۲] برای امام فقط سه داماد ذکر کرده است.[۱۵۳]ادله زیادی بر کاذب بودن روایات مطلاق وجود دارد که از جمله آن ها موارد ذیل را می توان برشمرد:

۱. بنا به تصریح تاریخ نگاران اتهام مطلاق بودن امام نخستین بار از طرف منصور عباسی و بعد از قیام عبدالله بن حسن و برای کوبیدن اولاد امام صورت گرفته است؛[۱۵۴] اختلاف روایات در آمار و ارقام زنان درحالی است که منابع بیش تر از ده همسر برای آن حضرت ذکر نکرده اند؛[۱۵۵]

۲. تناقض روایات مطلاق با هم دیگر؛[۱۵۶]

۳. ثبت نشدن نام همسران امام در منابع؛

۴. کمی فرزندان امام (بین ۵ تا ۱۵ و نهایت تا ۲۴ نفر).[۱۵۷]

از دلایل روشنی که ساختگی این روایات را ثابت می کند گفتگوها و مجادلاتی است که بین آن حضرت و دشمنانش در دمشق صورت می گرفت؛ زیرا آن ها با توان تمام می کوشیدند تا در زندگی خصوصی امام جست جو کنند و نقطه ضعفی برای حضرتش پیدا کنند و امام را در آن مجالس مجادله بکوبند. ولی هرگز نتوانستند نقصی برای امام بیابند. اگر امام زنان فراوانی می گرفتند و طلاق می دادند، به آن حضرت می گفتند: تو زنان فراوانی می گیری و همیشه سر و کارت با آن هاست و بدین جهت شایستگی خلافت نداری، در صورتی که هرگز چنین اعتراضی به میان نیامده و این بهترین دلیل برای نفی این اتهام است.[۱۵۸]

گذشته از همه این ها، طلاق منفورترین حلال در دین مبین اسلام وصف شده و در باورهای دینی، امام حسن (ع) دارای عصمت هستند. به لحاظ تاریخی نیز هیچ گونه خطایی از آن حضرت گزارش نشده است. این گزارش ها با زهد آن حضرت که به صورت متواتر نقل شده سازگاری ندارد. بنابراین آن چنان که از اسناد این روایات برمی آید، منبعی جز مدائنی و امثال دروغ گوی او ندارند.[۱۵۹]

فرزندان امام حسن (ع)
فرزندان امام حسن (ع) را پانزده دختر و پسر ذکر کرده اند.[۱۶۰] برخی [۱۶۱] ۲۵ نفر و برخی چهار پسر و دو دختر گفته اند.[۱۶۲] نام های آنان عبارتند از: زید و خواهرانش: ام الحسن، ام الحسین، حسن، عمرو و دو برادرش: قاسم و عبداللَّه، عبدالرحمان و حسین که ملقب به اثرم بوده و برادر و خواهری نیز به نام های طلحه و فاطمه داشته است. ام عبدالله، فاطمه، ام سلمه، رقیه، از دیگر فرزندان آن حضرت بوده اند. نسل آن حضرت از طریق دو پسرش (حسن و زید) باقی ماند. همه فرزندان امام مجتبی در روز عاشورا با امام حسین (ع) همراه بودند و به بهترین وجه ایشان را یاری کردند.[۱۶۳] بعدها نیز شاخه حسنی علویان، از رقبای اصلی حکومت عباسیان بودند. قیام محمد[۱۶۴] و ابراهیم [۱۶۵] فرزندان عبدالله بن حسن،[۱۶۶] و حسین بن علی بن حسن [۱۶۷] شهید فخ (سال ۱۶۹ ق)، و دو تن از پسران عبدالله بن حسن، ادریس [۱۶۸] و یحیی [۱۶۹] همه از نوادگان امام حسن (ع) بودند که با قیام های خود حکومت عباسی را با چالش های جدی مواجه ساختند.

شهادت امام حسن (ع)
امام حسن (ع) بنابه قول مشهور در ۲۸ صفر سال ۵۰ قمری [۱۷۰] مسموم شدند و به شهادت رسیدند. برخی سال های ۴۷[۱۷۱] و ۴۹[۱۷۲] و نیز هفت صفر[۱۷۳] را زمان شهادت امام دانسته اند. بنابه قول مشهور، جعده همسر آن حضرت به تحریک معاویه، ایشان را مسموم کرد.[۱۷۴] معاویه که امام را مانع تحقق اهداف خود در موروثی کردن حکومت می دانست، با وعده ازدواج جعده و یزید و دادن اموال فراوان وی را به این کار ترغیب کرد.[۱۷۵]

اهل بیت بنا به وصیت آن حضرت (ادفنونی عند ابی)، خواستند او را در کنار قبر جدش پیامبر به خاک بسپارند، اما بنی امیه به سرکردگی مروان بن حکم حاکم مدینه،[۱۷۶] به همراهی برخی زنان پیامبر[۱۷۷] مانع شدند. آنان که کینه دفن عثمان در حش کوکب [۱۷۸] (قبرستان یهودیان) را به دل داشتند، سوگند یاد کردند تا مانع دفن ایشان در کنار پیامبر (ص) شوند. بنی هاشم برای مقابله با بنی امیه آماده گردیدند که امام حسین (ع)، بنابه وصیت برادرش مانع شدند و به ناچار آن حضرت در بقیع به خاک سپرده شد.[۱۷۹] بنا به نقلی، سعید بن عاص اموی بر آن حضرت نماز خواند.[۱۸۰]

برخی مانند ابن عربی (م. ۵۴۳ ق)؛[۱۸۱] ابن تیمیه (م. ۷۲۸ ق)[۱۸۲] و تحت تأثیر آن ها ابن جوزی [۱۸۳] و ذهبی،[۱۸۴] در شهادت آن حضرت به دست معاویه تردید کرده یا منکر به شهادت رسیدن امام توسط معاویه شده و گفته اند: امام خود خلافت را تسلیم معاویه کرد. لذا دلیلی بر این مسموم کردن نبوده است. از طرف دیگر نیز مسمومیت امر پنهانی است، لذا اگر مسموم می کرد نباید کسی متوجه می شد. علاوه بر این، دو نفر و به تبع آنان ابن خلدون [۱۸۵] نیز بدون هیچ گونه استدلالی و تنها از روی تعصب، منکر شهادت امام شده اند، در حالی که بر شهادت امام مجتبی به دست معاویه اجماع است.[۱۸۶] و بسیاری از تاریخ نگاران به دست داشتن او در شهادت آن حضرت تصریح کرده اند.[۱۸۷]

امام حسن (ع) در قبرستان بقیع و کنار مرقد مادربزرگش فاطمه بنت اسد و عباس عموی پیامبر (ص) به خاک سپردند. خوارزمی قبه و بارگاه امام حسن (ع) را بلندترین و عالی ترین عمارت مدینه وصف کرده است.[۱۸۸] قبر مطهر امام حسن (ع) و عمویش عباس و هم چنین امام زین العابدین و امام باقر (ع) زیر یک قبه بوده است. دیاربکری در شرافت این مکان و قبه می گوید:«فللّه درّه من قبر ما أکرمه و أشرفه و أعلی قدره عند اللّه.»[۱۸۹]

فاسی نیز درباره بارگاه آن حضرت گفته است: «امام حسن (ع) دارای بارگاه و قبه عالی بوده به طوری که در مدینه عمارتی بالاتر از آن نبوده است.»[۱۹۰] در سال ۹۵ مجدالملک بلاسانی، معماری قمی را برای ساختن گنبدی بالای آرامگاه امام حسن (ع) به مدینه فرستاد.[۱۹۱] گنبد بالای آرامگاه امام حسن (ع) در روز هشتم شوال سال ۱۳۴۳ توسط وهابی های سعودی تخریب شد.[۱۹۲]

منابع

ابن الجوزی، جمال الدین ابوالفرج، صفه الصفوه، تحقیق عبدالسلام هارون، بیروت: موسسه الکتب الثقافیه، ۴۱۳.

۱. ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد، تاریخ ابن خلدون، بیروت: دارالفکر، ۱۴۰۸ ق.

۲. ابن شهرآشوب (۵۸۸)، مناقب آل أبی طالب، تحقیق لجنه من أساتذه النجف الأشرف، النجف الأشرف: مطبعه الحیدریه، سال ۱۹۵۶ م.

۳. ابن طولون، شمس الدین محمد (م. ۹۵۳ ق)، الأئمه الاثنا عشر، قم: رضی، بی تا.

۴. ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن الحسن بن هبهالله الشافعی، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۷.

۵. ابن فهد الحلی، عده الداع، تحقیق و تصحیح، احمد الموحدی، قم: مکتبه وجدانی.

۶. ابن کثیر، ابوالفداء الحافظ، (م ۷۷۴)، البدایه و النهایه، بیروت: دارالفکر، ۱۳۹۸.

۷. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، (م ۶۵۶)، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت: داراحیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸.

۸. ابن ابی شیبه، عبدالله بن احمد (م ۲۳۵)، المصنف، تحقیق سعید محمد لحام، بیروت: دارالفکر، ۱۴۰۹.

۹. ابن اثیر، عزالدین علی (م ۶۳۰)، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر، ۱۳۸۵.

۱۰. ابن اعثم، احمد (م ۳۱۴)، الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، تصحیح غلامرضا طباطبائی مجد، تهران: آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۲ ش.

۱۱.-، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت: دارالاضواء، ۱۴۱۱.

۱۲. ابن جوزی، یوسف بن قزاغلی سبط (م ۶۵۴)، تذکره الخواص، تهران: مکتبه نینوی الحدیثه.

۱۳. ابن حجر، احمدبن علی (م ۸۵۲)، لسان المیزان، بیروت: مؤسسه الأعلمی، ۱۳۹۰.

۱۴. ابن شهر آشوب، محمد بن علی (م ۵۸۸)، مناقب آل أبی طالب، تحقیق لجنه من اساتذه النجف الاشرف، نجف: مکتبه الحیدریه، ۱۳۷۶.

۱۵. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، معالم العلما، (م ۵۸۸)، قم.

۱۶. ابن صباغ، علی بن محمد (م ۸۵۵)، الفصول المهمه فی معرفه الائمه، تحقیق سامی الغریری، قم: دارالحدیث، ۱۴۲۲.

۱۷. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، (م ۴۶۳)، الاستیعاب، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و دیگران، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵.

۱۸. ابن عبدربه، احمد بن محمد (م ۳۲۸)، العقد الفرید، تحقیق مفید محمد قمیحه، بیروت: دارالکتاب العلمیه، ۱۴۰۶.

۱۹.-، العقدالفرید، تحقیق احمد امین و دیگران، بیروت: دارالکتاب العربی، ۱۴۰۳.

۲۰.-، العقدالفرید، تحقیق عبدالمجید الترحینی، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۷.

۲۱. ابن عساکر، علی بن الحسن (م ۵۷۱)، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۵.

۲۲. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل (م ۷۷۴)، البدایه والنهایه، تحقیق علی شیری، بیروت: داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۸.

۲۳. احمد بن حنبل (م ۲۴۱)، مسند احمد، بیروت: دارصادر.

۲۴. اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی، کشف الغمّه فی معرفه الأئمه، بیروت: دارالأضواء، ۱۴۰۵ ق.

۲۵. اسکافی، ابوجعفر (م ۲۴۰)، المعیار و الموازنه، تحقیق محمدباقر محمودی، ۱۴۰۲.

۲۶. اصفهانی، ابوالفرج (م ۳۵۶)، الاغانی، تحقیق عبدأ. علی مهنا و سمیر جابر، بیروت: دارالفکر، ۱۴۰۷.

۲۷.-، مقاتل الطالبیین، نجف: المکتبه الحیدریه، افست قم: مؤسسه دارالکتاب، ۱۳۸۵؛ طبرسی، فضل بن إعلام الوری، علی (م ۵۶۰)، تحقیق مؤسسه آل البیت، قم، ۱۴۱۷

۲۸. بغدادی، محمدبن حبیب (م ۲۴۵)، المحبر، تصحیح سیدکسروی، قاهره، دارالغدالعربی، ۱۴۲۱.

۲۹. بکری، حسن بن محمد دیار، تاریخ الخمیس فی احوال انفس نفیس، بیروت: مؤسسه شعبات، بی تا.

۳۰. بلاذری، احمدبن یحیی، (م ۲۷۹)، أنساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار، بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۷.

۳۱. تهرانی، آقا بزرگ (م ۱۳۸۹)، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت: دارالأضواء، ۱۴۰۳.

۳۲. الجزری، عزالدین بن اثیر (م ۶۳۰)، اسدالغابه فی معرفهالصحابه، تحقیق علی محمد معوض و دیگران، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۲۰۰۳.

۳۳. جعفری، سیدحسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه محمدتقی آیت اللهی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۸ ش.

۳۴. حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، تاریخ نیشابور، ترجمه محمدبن حسین خلیفه نیشابوری، مقدمه محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، ۱۳۷۵.

۳۵. حر عاملی، وسائل الشیعه تحقیق، قم: مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث المشرفه، ۱۴۱۴.

۳۶. حسنی فاسی، محمدبن احمد، (م ۸۳۲)، العقدالثمین، تحقیق محمدعبدالقادر عبدالعطا، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۹.

۳۷. خصیبی، الحسین بن حمدان (م. ۳۳۴)، الهدایهالکبری، بیروت: مؤسسه البلاغ للطباعه والنشر، ۱۹۹۱ م.

۳۸. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد او مدینه السلام، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلیمه، ۱۴۱۷.

۳۹. خوارزمی، موفق بن احمد (م، ۵۶۸) المناقب، تحقیق مالک المحمودی، قم: جماعه المدرسین، ۱۴۱۱.

۴۰. خواندمیر (م. ۹۴۲)، تاریخ حبیب السیر، زیر نظر دبیر سیاقی با مقدمه جلال الدین همایی، تهران: انتشارات خیام، ۱۳۸۰.

۴۱. دیلمی، شیخ حسن (قرن هشتم)، غرر الأخبار و درر الآثار فی مناقب أبی الأئمه الأطهار (علیهم السلام)، قم: دلیل ما، بی تا.

۴۲. دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، تحقیق الزینی، مؤسسه الحلبی وشرکاه للنشر والتوزیع.

۴۳. ذهبی، محمد بن احمد (م. ۷۴۸)، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی، ۱۴۱۲.

۴۴.-، میزان الاعتدال فی نقدالرجال، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت: دارالمعرفه، ۱۳۸۲.

۴۵. سرخسی، شمس الدین (م ۴۸۳)، المبسوط، تحقیق عده ای، بیروت: دارالمعرفه، ۱۴۰۶.

۴۶. سیدمرتضی (م ۴۳۶)، الانتصار، قم: جماعه المدرسین، ۱۴۱۵.

۴۷. شامی، محمد بن یوسف (م، ۹۴۲)، سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیر العباد، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت: چاپ اول، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۴.

۴۸. شبراوی، جمال الدین (م. ۱۱۷۱ ق)، الإتحاف بحب الأشراف، قم: دارالکتاب، ۱۴۲۳ ق.

۴۹. شهرستانی، محمدبن عبدالکریم (م ۴۷۹)، الملل و النحل، تخریج محمد فتح الله بدران، قاهره: مکتبه الانجلو المصریه.

۵۰. شهید الأول، الدروس، تحقیق: مؤسسه النشر الإسلامی، قم: مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین.

۵۱. شیخ رضی، صلح امام حسن (ع)، ترجمه آیت الله خامنه ای، آسیا، ۱۳۴۸.

۵۲. صدوق، محمدبن علی (م ۳۸۱)، عیون اخبارالرضا، تحقیق حسین اعلمی، بیروت: مؤسسه الاعلمی، ۱۴۰۴.

۵۳.-، الامالی، تحقیق مؤسسه البعثه، قم، ۱۴۱۷.

۵۴. طبرانی، سلیمان بن احمد (م. ۳۶۰ ق)، أخبارالحسن بن علی (ع)، کویت: دارالأوراد، ۱۴۱۲.

۵۵.-، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالمجید السلفی، بی تا.

۵۶. طبری، أبوجعفر محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمدأبوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.

۵۷. طبری، احمد بن عبدالله (م ۶۹۴)، ذخائر العقبی، قاهره: مکتبه القدسی، ۱۳۵۶.

۵۸. طوسی، محمد بن حسن (م ۴۶۰)، مصباح المتهجد، بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، ۱۴۱.

۵۹. طه حسین، علی و بنوه، الفتنه الکبری، قاهره: دارالمعارف، ۱۱۱۹ م.

۶۰. عاملی، سید جعفر مرتضی، الحیاه السیاسیه للإمام الرضا (ع)، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۱۶ ق.

۶۱.-، تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (ع)، مترجم محمد سپهری، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه.

۶۲. عبدالله ابن عدی جرجانی الکامل فی ضعفاء، الرجال، بیروت: دارالفکر، ۱۴۰۵.

۶۳. عجلی، احمد بن صالح (م ۲۶۱)، معرفه الثقات، تحقیق عبدالعلیم عبدالعظیم البستوی، مدینه، مکتبه الدار، ۱۴۰۵.

۶۴. قاضی نعمان، نعمان بن محمد (م ۳۶۳)، دعائم الاسلام، تحقیق آصف بن علی اصغر فیضی، دارالمعارف، ۱۳۸۳.

۶۵. قاضی نورالله الحسینی المرعشی التستری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، با تعلیقات آیت الله مرعشی نجفی، قم: مکتبه المرعشی النجفی، بی تا.

۶۶. قرشی، باقر شریف، حیاه الإمام الحسن بن علی (ع)، بیروت: دارالبلاغه، ۱۴۱۳ ق.

۶۷. قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، قم: مدرسه الإمام المهدی (عج) ۱۴۰۹ ق.

۶۸. کلینی (م. ۳۲۹)، الکافی، تصحیح وتعلیق: علی أکبر الغفاری، تهران: دارالکتب الإسلامیه.

۶۹. لجنه الحدیث فی معهد باقرالعلوم (ع)، موسوعه کلمات الإمام الحسین (ع)، دارالمعروف للطباعه والنشر، ۱۴۱۶.

۷۰. مادلونگ ویلفرد، جانشینی حضرت محمد، ترجمه احمد نمایی و دیگران، مشهد: بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، ۱۳۷۷.

۷۱. المبرد، ابوالعباس محمد بن یزید، الکامل فی اللغه و الادب، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت: مکتبه العصریه، ۱۴۲۷.

۷۲. مجلسی، محمدباقر (م ۱۱۱۰)، بحارالانوار، بیروت: موسسه الوفاء، ۱۴۰۳.

۷۳. محمدبن محمد مفید (م ۴۱۳)، الإرشاد، قم: تحقیق مؤسسه آل البیت، المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، ۱۴۱۳.

۷۴. محمدبن سعد (م ۲۳۰)، الطبقات الکبری، تحقیق محمدعبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۰.

۷۵. مسعودی، علی بن الحسین (م ۳۴۶)، مروج الذهب، قم: مؤسسه دارالهجره، ۱۴۰۹.

۷۶. معروف الحسنی، هاشم، سیره الأئمه الاثناعشر (علیهم السلام)، نجف: المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۲ ق.

۷۷. مفید، محمد بن محمد (م ۴۱۳)، الجمل، تحقیق سیدعلی میر شریفی، قم: المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، ۱۴۱۳.

۷۸. مقدسی، مطهر بن طاهر (م. بعد ۳۵۵)، البدء و التاریخ، قاهره: مکتبه الثقافه الدینیه، بی تا.

۷۹. منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، تحقیق عبدالسلام محمّد هارون، قم: مکتبه آیت الله المرعشی النجفی، ۱۳۷۶ ش.

۸۰. موصلی، احمدبن علی ابویعلی (م ۳۰۷)، مسند، تحقیق، حسین سلیم اسد، دارالمامون للتراث.

۸۱. میلانی، سیدعلی، نفحات الأزهار، مهر، ۱۴۱۴.

۸۲. نمیری، عمر ابن شبه، (م ۲۶۲)، تاریخ المدینه المنوره، تحقیق حبیب محمود احمد، قم: دارالفکر، ۱۴۱۰.

۸۳. هیثمی، علی بن ابی بکر (م ۸۰۷)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸.

۸۴. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت: دارصادر، بی تا.

پی نوشت ها

[۱] آیات، ۲۳ شورى؛ ۴۱ انفال؛ ۷ حشر؛ ۳۳ احزاب و ده‏ها آیه دیگر.

[۲] تاریخ مدینه دمشق، ج ۱۴، ص ۵؛ مقتل الحسین، ج ۲، ص ۶.

[۳] الطبقات ترجمه الامام الحسن، ص ۹۸؛ انساب الاشراف ج ۲، ۳۲؛ اعلام الورى، ج ۱، ص ۴۰۲.

[۴] تاریخ، ج ۴، ص ۳۳.

[۵] تاریخ‏الطبرى، ج ۲، ص ۴۱۰؛ سبل‏الهدى، ج ۱۱، ص ۳۷.

[۶] وسائل‏الشیعه؛ ج ۱۵، ص ۱۳۷.

[۷] وسایل الشیعه، ج ۲۱، ص ۴۳۰.

[۸] الطبقات الکبرى، ج ۶، ص ۳۵۳.

[۹] زید بن على، مسند، ص ۴۶۸؛ امالى صدوق، مجلس بیست و هشتم، ص ۱۹۷؛ ترجمه و شرح کشف الغمه، ج ۲، ص ۹۵.

[۱۰] الطبقات الکبرى، ج ۱۰، ص ۲۳۹.

[۱۱] عیون أخبار الرضا(ع)، ج ۲، ص ۲۶.

[۱۲] بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۶.

[۱۳] کشف الغمه، ج ۱، ص: ۴۸۸؛ بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۲۵۵.

[۱۴] الفصول المهمه، ج ۲، ص ۶۹۴.

[۱۵] أخبار الحسن بن على(ع)، ص ۵۳.

[۱۶] تذکره الخواص، ص ۸۴؛ الدر النظیم، ص ۳۳۱.

[۱۷] الذریعه، ج ۱، ص ۴۹۷؛ عاملى، الانتضار، ج ۸، ص ۱۱.

[۱۸] الطبقات الکبرى، ج ۱۰، ص ۲۳۱.

[۱۹] مصنف، ج ۴، ص ۳۳۳؛ غایه المرام، ج ۲، ص ۱۱۳.

[۲۰] المصنف، ج ۴، ص ۳۳۷ ۳۳۶.

[۲۱] الطبقات الکبرى، الخامسه، ج ۱، ص ۲۴۵؛ الاستیعاب، ج ۱/ ص ۳۸۴ برنامه نور.

[۲۲] مسند احمد، ج ۶، ص ۶۸۳.

[۲۳] الدر النظیم، ص ۵۱۵؛ تاریخ الخمیس، ج ۱، ص ۴۱۹؛ بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۳۰۳ و ج ۴۴، ص ۱۳۷.

[۲۴] نک: امالى شیخ صدوق، ص ۱۷۹، مجلس سى و سوم.

[۲۵] مناقب، ج ۳، ص ۱۸۵.

[۲۶] أنساب‏الأشراف، ج ۳، ص ۲۰.

[۲۷] تاریخ دمشق، ج ۱۳، ص ۲۱۳.

[۲۸] البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۲۰۷؛ تاریخ دمشق، ج ۱۴، ص ۱۵۹.

[۲۹] مجمع الزوائد، ج ۹/ ص ۱۹۴.

[۳۰] سوره احزاب، آیه ۳۳.

[۳۱] غرر الأخبار و درر الآثار، ص ۲۶۸.

[۳۲] روضه الواعظین، ص ۷۴؛ کشف اللغمه، ج ۲، ص ۱۲؛ بحارالانوار، ج ۲۸ ص ۷۶.

[۳۳] مناقب، ج ۴، ص ۴۰.

[۳۴] انساب الاشراف، ج ۳، ۲۷۸؛ السقیفه و فدک، ص ۶۸؛ شرح حدیدى، ج ۲، ص ۱۷؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۸۸.

[۳۵] الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۲۴ و ۲۵.

[۳۶] تشیع در مسیر تاریخ، ص ۱۰۲.

[۳۷] الکامل فى التاریخ، ج ۳، ص ۶.

[۳۸] نک: الحیاه السیاسیه للامام الحسن، ص ۱۱۴- ۱۳۰.

[۳۹] تحلیلى از زندگانى سیاسى امام حسن مجتبى(ع)، ترجمه محمد سپهرى، ص ۱۷۰.

[۴۰] تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۴۴۰؛ تذکره الخواص، ص ۳۲۴؛ المعیار و الموازنه، ص ۱۵۱.

[۴۱] مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۴۴؛ الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۴۲؛ تاریخ طبرى، ج ۳، ص ۴۱۸.

[۴۲] أنساب الأشراف، ج ۵، ص ۵۴۳؛ تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۱۷۱.

[۴۳] الجمل، ص ۲۶۵ و ۳۶۱.

[۴۴] المعیار و الموازنه، ص ۱۵۱؛ تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۴۴.

[۴۵] نهج البلاغه، ترجمه شهیدى، نامه ۳۱، ص ۲۹۶.

[۴۶] حیاه الامام الحسن باقر شریف، ج ۱، ص ۳۹۳.

[۴۷] مروج الذهب، ج ۳، ص ۹.

[۴۸] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱۵/ ۱۴۶، نهج البلاغه فیض الاسلام، ج ۱، ص ۲۲۵.

[۴۹] تهذیب الاحکام، ج ۹، ص ۱۴۵- ۱۴۸.

[۵۰] علل الشرائع، ص ۲۳۰؛ الإرشاد، ج ۲، ص ۲۱؛ کشف الغمه، ج ۲، ص ۵۷۶ و ۵۷۸.

[۵۱] وفاءالوفا، ج ۲، ص ۱۳۱۹.

[۵۲] کشف المحجه لثمره المهجه، ص ۱۸۳.

[۵۳] الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۶۹.

[۵۴] کشف اللغمه، ج ۱، ص ۴۰۰؛ مسند الإمام المجتبى(ع)، العطاردى، ص ۳۰.

[۵۵] العقد الثمین، ج ۳، ص ۳۹۶؛ الأعلام، ج ۲، ص ۱۹۹.

[۵۶] البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۲۳۵؛ نهایه الارب، ج ۲۰، ص ۲۲۴.

[۵۷] مناقب خوارزمى، ص، ۳۸۴.

[۵۸] پیکار صفین، ترجمه اتابکى، ص: ۵۸۱.

[۵۹] فتوح ابن اعثم، ج ۲، ص ۲۸۶- ۳۸۰.

[۶۰] ابن ابى الحدید، ج ۱۶، ص ۱۶.

[۶۱] الارشاد؛ ج ۲، ص ۹.

[۶۲] العقد الفرید، ج ۳، ص ۱۹۵؛ کشف الغمه، ج ۲، ص ۱۷۳؛ ذخائر العقبى، ص ۱۳۸.

[۶۳] المستدرک حاکم، ج ۳، ص ۱۷۵؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۱۳، ص ۲۶۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۲۶۶؛ کشف الغمه، ج ۲، ص ۱۹۳.

[۶۴] تشیع در مسیرتاریخ، ص ۱۶۱.

[۶۵] الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۸۴.

[۶۶] انساب الأشراف، البلاذرى، ج ۱، ص ۵۳۲؛ البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۱۱۷.

[۶۷] ذخائر العقبى، ص ۱۳۸.

[۶۸] دولت امویان، ص ۲۳.

[۶۹] اغانى، ج ۲۱، ص ۲۶؛ تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۲۱۴؛ شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱۶، ص ۳۱،(به نقل از تشیع در مسیر تاریخ).

[۷۰] صلح الحسن، ترجمه سید على خامنه اى، ص ۱۱۰.

[۷۱] المستدرک حاکم نیشابورى، ص ۱۸۰۳.

[۷۲] فتوح ابن اعثم، ج ۴، ص ۱۵۱؛ مقاتل الطالبین، ص ۵۶؛ شرح حدیدى، ج ۱۶، ص ۲۴(به نقل از تشیع در مسیر تاریخ، ص ۱۶۳).

[۷۳] تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۲۱۴.

[۷۴] أنساب الأشراف، ج ۳، ص: ۳۵؛ ارشاد، ج ۲، ص ۱۲.

[۷۵] الأخبار الطوال، ص ۲۰۵.

[۷۶] معجم رجال الحدیث، ج ۱۹، ص ۱۰۵.

[۷۷] اخبار الطوال، ص ۲۲۰.

[۷۸] بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۳.

[۷۹] تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۱۸۶.

[۸۰] انساب الاشراف، ج ۳، ص ۳۳ و ۳۹.

[۸۱] الخرائج و الجرائح، ج ۲/ ص ۵۷۶؛ بحار الانوار، ج ۳۶/ ۳۰۳.

[۸۲] المعیار و الموازنه، ص ۹۹.

[۸۳] مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳/ ص ۱۹۵.

[۸۴] اسد الغابه، ج ۲، ص ۱۸.

[۸۵] الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۸۷.(نورالسیره)

[۸۶] الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۸۷.(نورالسیره)

[۸۷] فتوح ابن اعثم، ج ۴، ص ۲۹۲.

[۸۸] ذخائر العقبى، ج ۲، ص ۱۱۷.

[۸۹] الاستیعاب، ج ۱/ ص ۴۳۹.

[۹۰] تاریخ دمشق، ج ۱۳، ص. ۲۶۷.

[۹۱] انساب الاشراف، ج ۳/ ص ۳۶۶.

[۹۲] انساب الاشراف، ج ۳، ص ۳۶۶.

[۹۳] آ لکامل مبرد، ج ۳، ص ۱۷۲.

[۹۴] الارشاد، ص ۱۷۳.

[۹۵] مناقب آل ابى طالب، ج ۴، ص ۶۶.

[۹۶] ترجمه الامام الحسن من طبقات ابن سعد، ص ۶۶؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۱۳، ص ۲۴۱.

[۹۷] روضات الجِنان و جنّات الجِنان، ج ۲، ص ۴۲۷.

[۹۸] الامامه و السیاسه، ص ۱۸۴.

[۹۹] المحبر، ص ۴۷۹.

[۱۰۰] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱۵، ص ۱۶؛ سیره الأئمه الاثناعشر(ع)، ج ۳، ص ۱۴۲.

[۱۰۱] انساب الاشراف، ج ۳، ص ۲۹۴.

[۱۰۲] المحبر، ص ۴۷۹.

[۱۰۳] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱۱، ص ۱۶.

[۱۰۴] الفتوح ابن اعثم، ج ۴، ص ۲۰۳.

[۱۰۵] الفتوح ابن اعثم، ج ۴، ص ۳۱۶.

[۱۰۶] الفتنه الکبرى، طه حسین، ج ۲/ ص ۱۸۸

[۱۰۷] تحلیلى از زندگانى امام کاظم(ع)، باقر شریف قرشى، ترجمه عطائى، ج ۱، ص ۹۰. به نقل از حیات الامام الحسن باقر شریف ج ۲، ص ۲۸۰.

[۱۰۸] امالى صدوق، ص ۲۴۴؛ عده الداعى، ص ۱۳۹.

[۱۰۹] بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۴۰۰.

[۱۱۰] ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۴، ص ۱۴.

[۱۱۱] ابن شهر آشوب، مناقب، ج ۳، ص ۱۸۰.

[۱۱۲] الأئمه الإثنا عشر، ص: ۶۴؛ صلح الحسن، ترجمه سید على خامنه اى، ص ۴۱.

[۱۱۳] مقتل خوارزمى، ج ۱، ص ۳۸۴.

[۱۱۴] شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۵.

[۱۱۵] مصنف ابن ابى شیبه، ج ۷، ص ۵۱۱.

[۱۱۶] بشاره المصطفى، ص ۱۵۶.

[۱۱۷] نک: تذکره الخواص، ص ۱۷۸.(موسسه اهل البیت)؛ مناقب آل البیت، ج ۴، ص ۲۵.

[۱۱۸] مسند احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۳۹۵.

[۱۱۹] قرب الاسناد، ص ۱۱۱؛ دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۳۷.

[۱۲۰] الجامع الکبیر ترمذى، ج ۶، ص ۱۱۶؛ إحقاق الحق، ج ۲۷، ص ۶۷.

[۱۲۱] کفایه الطالب، ص ۴۲۳، سبل الهدى و الرشاد، ج ۱۱، ص ۵۷.

[۱۲۲] مسند احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۴۴۲؛ مصنف ابن ابى شیبه، ج ۷، ص ۵۱۲.

[۱۲۳] نک: کاشف اللغمه، ج ۲، ص ۲- ۳۷۱؛ نزهه الناظر، ص ۳۶.

[۱۲۴] الکامل مبرد، ج ۲، ص ۴۶۲.

[۱۲۵] نک: بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۳۴۴ تا ۳۵۵؛ مناقب آل ابى‏طالب، ص ۱۸.

[۱۲۶] شرح الاخبار، ج ۳، ص ۱۱۳؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۱۸۰.

[۱۲۷] أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۹؛ الوافى بالوفیات، ج ۱۲، ص ۱۱۰.

[۱۲۸] ترجمه الامام الحسن تاریخ دمشق، ص ۱۵۱.

[۱۲۹] مبرد، الکامل، ج ۳، ص ۶۰؛ ربیع الابرار، ج ۳، ص ۱۹.

[۱۳۰] کشف الغمه، ج ۱، ص ۱۵۷؛ کشف الیقین حلى، ص ۲۳۶.

[۱۳۱] أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۹؛ الوافى بالوفیات، ج ۱۲، ص ۱۱۰؛ عده الداعى، ص ۱۳۹.

[۱۳۲] ترجمه الامام الحسن از تاریخ دمشق، ص ۱۴۳.

[۱۳۳] إحقاق الحق، ج ۱۱، ص ۱۲۳.

[۱۳۴] الأئمه الإثنا عشر، ص ۶۴.

[۱۳۵] ترجمه الامام الحسن تاریخ دمشق، ص ۱۵۱.

[۱۳۶] انساب الاشراف، ج ۴، ص ۲۵۳؛ قوت القلوب؛ ج ۲، ص ۴۷۱.

[۱۳۷] الکواکب الدریه فى تراجم الساده الصوفیه

[۱۳۸] مناقب، ج ۳، ص ۱۹۹؛ بحار، ج ۴۴، ص ۱۶۹.

[۱۳۹] البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۷۴.

[۱۴۰] بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۱۷۳.

[۱۴۱] أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۲۰.

[۱۴۲] صلح امام حسن(ع)، آل یاسین، ص ۳۸.

[۱۴۳] الإرشاد، ج ۲، ص ۲۰.

[۱۴۴] الطبقات الکبرى، ج ۵، ص ۲۲۵.

[۱۴۵] شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱۶، ص ۲۱.

[۱۴۶] تاریخ بغداد، ج ۳، ص ۳۰۴.

[۱۴۷] تاریخ بغداد، ج ۳، ص ۳۰۳؛ أخبار الحسن بن على(ع)، الطبرانى، ص ۴۳.

[۱۴۸] البدایه و النهایه، ج ۱۱، ص ۳۱۹؛ المنتظم، ج ۱۴، ص ۳۸۵.

[۱۴۹] المبسوط، ج ۶، ص ۳، تاریخ دمشق، ج ۲۷، ص ۲۶۲؛ تهذیب، ج ۶، ص ۲۳۶؛ سیر اعلام، ج ۳، ص ۲۳۵؛ البحر الحدائق، ج ۳، ص ۴۱۲.

[۱۵۰] کافى، ج ۶، ص ۵۶؛ وسایل الشیعه، ج ۸، ص ۴۲۷ و ج ۱۵، ص ۲۶۸.

[۱۵۱] مصنف ابن ابى شیبه، ج ۴، ص ۱۷۲.

[۱۵۲] المحبر، ص ۵۷؛ به نقل از کتاب زندگانى حسن بن على(ع)، ج ۲، ص ۵۵۹.

[۱۵۳] زندگانى حسن بن على(ع)، ج ۲، ص ۵۵۷.

[۱۵۴] مروج الذهب، ج ۳، ص ۳۰۰.

[۱۵۵] شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱۶، ص ۲۲- ۲۱.

[۱۵۶] نک: مناقب ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۳۸؛ الإتحاف بحب الأشراف، ص ۱۰۴؛ أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۱۴.

[۱۵۷] ارشاد، ج ۲، ص ۲۰؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۱۹۲.

[۱۵۸] زندگانى حسن بن على(ع)، ج ۲، ص ۵۶۱.

[۱۵۹] زندگانى دوازده امام(ع)، ج ۱، ص ۶۰۳.

[۱۶۰] تذکره الخواص، ص ۱۹۴؛ الإرشاد، ج ۲، ص ۲۰.

[۱۶۱] الطبقات الکبرى، ج ۵، ص ۲۲۵- ۲۲۶.

[۱۶۲] بحار الانوار، ج ۴، ص ۳۳۱.

[۱۶۳] المجدى، ص ۱۱۸؛ مسند الإمام الشهید(ع)، ج ۲، ص ۱۰۷.

[۱۶۴] تاریخ الامم و الملوک، ج ۷، ص ۳۶۰.

[۱۶۵] طبقات الکبرى، ج ۵، ص ۴۳۹- ۴۴۱.

[۱۶۶] تاریخ الفخرى، ص ۲۲۰.

[۱۶۷] تاریخ الامم و الملوک، ج ۸، ص ۱۹۲- ۲۰۵.

[۱۶۸] مقاتل الطالبیین، ص ۴۰۷- ۴۰۹؛ العبر، ج ۴، ص ۱۰- ۱۱.

[۱۶۹] همان، ج ۲، ص ۲۰۰؛ تاریخ گزیده، ص ۷۹۰.

[۱۷۰] کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۱۶؛ ترجمه الامام الحسن(ع)، ابن سعد، ص ۹۱.

[۱۷۱] البدء و التاریخ، ج ۳، ص ۷۴.

[۱۷۲] تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۲۲۵؛ تاریخ دمشق، ج ۷، ص ۱۲۲.

[۱۷۳] الدروس شهید اول، ج ۲، ص ۷.

[۱۷۴] کمال الدین، المقصد الاقصى فى ترجمه المستقصى، ص ۵۹۶.

[۱۷۵] حبیب السیره، ج ۲، ص ۳۱.

[۱۷۶] الوافى بالوفیات، ج ۱۲، ص ۱۱۰.

[۱۷۷] تذکره الخواص، ج ۲، ص ۶۵.

[۱۷۸] البدایه و النهایه، ج ۸، س ۴۵.

[۱۷۹] بحار الانوار، ج ۴۴/ ص ۱۳۴.

[۱۸۰] تاریخ الخمیس، ج ۲، ص ۲۹۳.

[۱۸۱] العواصم و القواصم، ص ۲۱۳.

[۱۸۲] منهاج السنه، ص ۲۲۵.

[۱۸۳] صفوه الصفوه، ج ۱، ص ۳۴۳.

[۱۸۴] تاریخ الاسلام، ج ۴، ص ۴۰.

[۱۸۵] تاریخ ابن خلدون، ج ۲/ ص ۴۴۹.

[۱۸۶] البدء و التاریخ، ج ۶، ص ۵.

[۱۸۷] البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۲۳۶.

[۱۸۸] کمال الدین، القصد الاقصى، فى ترجمه المستفصى، ص ۵۹۶.

[۱۸۹] تاریخ الخمیس فى أحوال أنفس النفیس، ج ۲، ص ۲۸۷.

[۱۹۰] العقد الثمین، ج ۳، ص ۳۹۶.

[۱۹۱] الکامل، ج ۱۰، ص ۳۵۲.

[۱۹۲] تاریخ حرم ائمه بقیع(ع) و آثار دیگر در مدینه منوره، ص ۹۳

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا