پیام

ویژه نامه روز قدس

Views: 12

سرزمین اسلامی فلسطین
سرزمین فلسطین، گذرگاه مهمی برای اتصال سه قاره اروپا، افریقا و آسیاست. از این رو، پیوسته در طول تاریخ، در معرض تهاجم امپراتورها و سرداران جنگی بوده است و آنها همواره برای تسلط بر شهرهای بندری و راه های تجاری فلسطین کوشیده اند هر نیروی تازه واردی، یا به جمعیت این سرزمین می پیوست یا به دست نیروی فاتح دیگری کنار زده می شد.

از قرن دوم هجری قمری به بعد، بیشتر ساکنان فلسطین اعرابی بودند که زبان و فرهنگ مشترک داشتند. شهرهای فلسطین مانند بیت المقدس، مراکز تمدن عربی بوده اند که دانشمندان، شاعران و عالمان بسیار از آنجا برخاستند. پس از ظهور اسلام، اگرچه اجتماعات کوچکی از یهودیان و مسیحیان در این سرزمین بر مذهب خود باقی ماندند، به تدریج، بیشتر مردم فلسطین مسلمان شدند در ۱۵۱۷ م. با گسترش امپراتوری عثمانی، سلطان سلیم پادشاه این امپراتوری، فلسطین را به سرزمین های تحت تصرف امپراتوری خویش افزود و چهارصد سال بعد، ترک های عثمانی بر فلسطین به عنوان بخشی از منطقه اداری سوریه بزرگ حکومت می کردند.

امپراتوری عثمانی، از آغاز قرن هجدهم میلادی، به تدریج دچار ضعف شد و مردم سرزمین های تحت سلطه آن مانند صربستان (یوگسلاوی)، رومانی، مصر، بلغارستان و یونان، یکی پس از دیگری شورش کردند و خواهان استقلال شدند.

قدرت های استعمارگر اروپایی به ویژه انگلستان، از ضعف تدریجی عثمانی استفاده کردند و افزون بر حمایت از طغیان اقوام گوناگون، از دولت عثمانی امتیازاتی خواستند. بریتانیا به ویژه علاقه مند بود خاورمیانه را صاحب شود. این علاقه بیش از هر چیز برای یافتن بازار جدید به منظور فروش کالاهای تجارتی بود، انگلستان توانسته بود دو قرن، تمام ثروت های آسیا، افریقا و امریکا را غارت کند و با تجارت طلا، نقره، کتان و ادویه، ثروت فراوانی بیندوزد و بخشی از این ثروت ها را در مسیر ایجاد کارخانه ها و مراکز صنعتی به کار اندازد و صنعتی ترین کشور جهان شود. از آنجا که با پیشرفت صنعت، کارخانه های بریتانیا هر سال بیش از سال گذشته کالا تهیه می کردند، دولت ها، بازرگانان و کارخانه داران آزمند انگلیسی، درصدد یافتن بازارهای جدید برای فروش کالاهایشان بودند.

در سال ۱۸۳۸ م.، انگلستان، قرارداد بریتانیا ـ ترکیه را بر دولت عثمانی تحمیل کرد. با این قرارداد، بازرگانان انگلیسی برای فروش کالاهایشان در بآزارهای عربی آزادی کامل داشتند. البته انگلستان، هم زمان با رشد منافع اقتصادی خود در منطقه، به فکر راه های تازه برای گسترش نفوذ سیاسی خود نیز بود. سیاست مداران انگلیسی در این اندیشه بودند که با حمایت از اقلیت های مذهبی، جای پایی در فلسطین باز کنند. قدرت های دیگر اروپایی نیز با حمایت از فرقه های کوچک مسیحی، امتیازاتی گرفته بودند. برای نمونه، مسیحیان از پرداخت بسیاری از مالیات ها معاف باشند و از محاکمه در محکمه های اولیای محلی ترک، مصون بمانند. انگلستان تصمیم گرفت از بیست هزار یهودی که در مجتمع های مذهبی در فلسطین زندگی می کردند، حمایت کند. بدین منظور در سال ۱۸۴۰ م. در بیت المقدس اداره کنسولگری تشکیل داد.

حمایت از یهودیان، فقط گام نخست بود؛ زیرا سیاست مداران این کشور قصد داشتند با تأسیس مستعمره مهاجران یهودی. در خاک فلسطین، کنترل کامل این سرزمین را به دست گیرند.

در سال ۱۸۴۰م.، لردپالمرستون۲، از اشراف زادگان قدرتمند انگلیسی، از دولت بریتانیا خواست کمک به مهاجرت یهودیان اروپایی به فلسطین را تصویب کند. او معتقد بود که این طرح، در خدمت منافع بزرگ تر امپراتوری بریتانیا خواهد بود. در آن زمان، هندوستان ثروتمندترین مستعمره بریتانیا بود و پنبه، منبع اصلی برای صنعت نساجی انگلیس به شمار می رفت. بنابراین، تشکیل یک مجتمع مستقل یهودی در فلسطین، راه تجاری استراتژیک میان هند و انگلیس را برای منافع انگلستان امن تر می شود.

در سال ۱۸۷۵ انگلیسی ها کنترل کانال سوئز را – که تازه ساخته شده بود ـ به دست گرفتند. پس از آن، تجار انگلیسی می توانستند در نصف زمان گذشته، فاصله اروپا تا هند را با کشتی طی کنند.

لرد شافتسبری، در ۱۸۷۶ با صراحت، نیت های استعمارگرانه بریتانیا را این گونه فاش کرد:

به زودی، فلسطین و سوریه بسیار مهم خواهند شد. این کشورها فاقد سرمایه و جمعیت هستند. یهودیان می توانند چنین کمبودهایی را تأمین کنند. آیا انگلستان، منافع ویژه ای در توسعه چنین تجدید ساختمان و بازسازی ندارد؟ اگر یکی از رقبای انگلیس، جای پایی در سوریه به دست آورد ضربه بزرگی بر انگلستان خواهد بود. امپراتوری انگلیس که از کانادا تا کلکته و استرالیا امتداد دارد، به دو قطعه تقسیم می شود. انگلستان باید سوریه را برای خود حفظ کند. پس از آن، نقش حمایت از اسکان یهودیان در فلسطین به انگلستان تعلق خواهد داشت.

مراحل تکون وتحول تاریخی صهیونیسم
صهیونیسم (Zionism)، نام یک جنبش ناسیونالیستی یهودی است که هدف آن، ایجاد یک دولت خودمختار یهودی در فلسطین بود. صهیونیسم، صورت دنیوی و ملت پرستانه ای از یهودیت است که پس از پیدایش موج جدید یهودستیزی، در اواخر قرن ۱۹ پدید آمد. این جنبش، نام خود را از کوه صهیون در اورشلیم گرفته است که به ظاهر آرامگاه داوود نبی علیه السلام در آن قرار دارد. واژه صهیون، به تدریج نماد و سنبل سرزمین مقدس شد. بنابر نظر صهیونیست ها، یهودیان خارج از این سرزمین، در تبعید زندگی می کنند و زندگی کامل، فقط در آنجا ممکن است.

فلسطین که در عبری آن را ارض اسراییل می خوانند، به عقیده یهودیان، همان ارض موعودی است که خداوند به بنی اسراییل وعده داده است. یهودیان پس از ویرانی بیت المقدس (اورشلیم )در سال ۷۰ م. به دست رومیان، از فلسطین رانده شدند و از آن پس، به طور پراکنده در میان ملت های دیگر به صورت اقلیتی منزوی زندگی می کردند و البته گاه اذیت و آزار می شدند، ولی با توجه به پراکندگی و تشتت، وحدت دینی و فرهنگی خود را حفظ کردند. بسیاری از یهودیان همواره ارزوی بازگشت به فلسطین یا دست یابی به ارض موعود را در سر داشته اند. احساس تعلق به ارض موعود، همواره الهام بخش یهودیان در طول تاریخ بود. بنابر متون مذهبی آنان، سرزمین مقدس فقط در سایه رهبری پیامبری از بنی اسراییل و با یک حکومت دینی به دست خواهد آمد. برخی از مسیحیان به بازگشت به سرزمین مقدس نیز فکر می کردند، ولی این فکر هیچ گاه به طور جدی پیگیری نشد. در قرن نوزده، جریان های یهودی ستیزی در اروپا شدت گرفت و صهیونیسم در واکنش به این جریان ها به وجود آمد.

بنیان گذار جنبش صهیونیسم، روزنامه نگاری اتریشی به نام تئودور هرتزل (۱۸۶۰-۱۹۰۴) است. هرتزل با نوشتن کتاب دولت یهود، نظریه خود را ـ مبتنی بر لزوم ایجاد یک دولت ملی یهودی در فلسطین ـ به جامعه یهودیان عرضه کرد. هرتزل، صهیونیسم را از یک واژه مذهبی به یک استراتژی بلندمدت سیاسی تبدیل کرد و با طرح لزوم ایجاد دولت ملی یهود در فلسطین، عقیده دیرینه و سنتی یهودیان را (مبنی بر انتظار ظهور یک پیامبر منجی و ایجاد دولت الهی در ارض موعود) زیر پا گذاشت؛ زیرا او خواستار دولتی سکولار در فلسطین بود. وی معتقد بود با وجود فشارهای خارجی، یهودیان مجبورند ایجاد یک دولت ملی در فلسطین را بپذیرند و زندگی ارامی را در آنجا سپری کنند.

نخستین کنگره صهیونیست ها در بازل سوئیس، در سال ۱۸۹۷ تشکیل شد. در آنجا صهیونیست ها هدف خود را مبنی بر ایجاد یک دولت ملی در فلسطین به طور رسمی اعلام کردند. مرکز صهیونیست ها و مقر هرتزل، در وین بود و تا سال ۱۹۰۱م. هر ساله و از آن پس هر دو سال یک بار، اجلاس کنگره جهانی صهیونیسم تشکیل می شد.

صهیونیست ها در این زمان در میان یهودیان، در اقلیت بودند و فقط بخشی از یهودیان اروپای شرقی و مرکزی از آنها حمایت می کردند. در مقابل، صهیونیسم در جامعه یهودیان اروپا جایگاهی داشت که نتیجه جنبش روشنفکری یهودی Haskala، بود. سران این جنبش که در قرن ۱۷ و ۱۸م. شکل گرفته بود، می کوشیدند یهودیان را که به طور سنتی از جامعه و فرهنگ اروپایی منزوی بودند، با فرهنگ و تمدن غربی آشنا و زمینه ادغام آنان را در فرهنگ و جامعه اروپایی فراهم کنند. ازاین رو، این جریان، در مسائل غیر فردی، آموزش های غیر دینی و فرهنگ سکولار را در میان یهودیان ترویج می کرد. هدف این گروه به طور کلی، ایجاد یک فرهنگ گسترده یهودی با تأکید بر فرهنگ مدرن و ویژگی های فرهنگی یهودیت بود. هرتزل اگر چه اقدام یهودیان را در جامعه اروپایی مطلوب می دانست، ولی معتقد بود با توجه به احساسات ضدیهودی موجود در اروپا، امکان تحقق آن وجود ندارد. صهیونیست ها با وجود شمار اندک، از سازماندهی قوی وحمایت مالی گسترده ای برخوردار بودند. روزنامه های آنان به بسیاری از زبان های جهانی منتشر می شد. تبلیغات گسترده و زیرکانه، از شگردهای صهیونیست ها و از عوامل اصلی موفقیت آنها به شمار می رود.

هرتزل برای تحقق آرزوی صهیونیست، نخست به سلطان عثمانی پیشنهاد داد تا خودمختاری فلسطین را اعلام کند و زمینه را برای مهاجرت یهودیان به آن منطقه فراهم آورد، ولی سلطان عثمانی پیشنهاد وی را نپذیرفت و او به انگلستان متوسل شد. پیشنهاد انگلیس ها واگذار کردن منطقه غیر مسکونی در اوگاندا به یهودیان بود. اقلیتی از صهیونیست ها از این پیشنهاد استقبال کردند، ولی هرتزل و بیشتر یهودیان، خواهان سرزمین فلسطین بودند. در سال ۱۹۰۵م. کنگره صهیونیست ها ایجاد دولت یهود در غیر فلسطین را مردود شمرد.

هرتزل در سال ۱۹۰۴م. مرد و مرکز صهیونیست ها پس از آن به کلن و سپس به برلین و بعدها به لندن منتقل شد. پیش از جنگ جهانی اول، طرفداران صهیونیسم را اقلیتی از یهودیان ساکن روسیه و اروپای شرقی به ویژه لهستان تشکیل می دادند، ولی هدایت و رهبری جنبش را یهودیان آلمانی و اتریشی بر عهده داشتند. صهیونیست ها با کوشش فراوان، زبان عبری و فرهنگ یهودی را زنده می کردند و گسترش می دادند و در مدت کوتاهی موفقیت های عمده ای در این زمینه به دست آوردند.

شکست انقلاب روسیه در سال ۱۹۰۵م. و فشارهای دولت تزاری به مهاجرت تعدادی از جوانان یهودی به فلسطین انجامید. در سال ۱۹۱۴ حدود ۹۰ هزار یهودی در فلسطین ساکن بودند، و نزدیک به ۱۳ هزار نفر مهاجر یهودی نیز در شهرک های مهاجرنشین زندگی می کردند، بیشترشان را بارون روتمپلید (احتمالا منظور روتچیلد بوده)، ثروتمند فرانسوی یهودی، حمایت می کرد. در بحبوحه جنگ اول جهانی، صهیونیسم به سرعت رشد کرد و رهبری آن به یهودیان روسی تبار ساکن بریتانیا منتقل شد. در این زمان، حییم وایزمن ـ که بعدها نخستین رئیس جمهور اسراییل شد ـ تلاش های گسترده ای انجام داد تا از دولت بریتانیا درباره ایجاد دولت ملی یهود در فلسطین تعهداتی بگیرد. سر انجام در سال ۱۹۱۷ بالفور، وزیر خارجه انگلیس، اعلامیه ای صادر کرد و در آن قول داد دولت انگلیس از یهودیان برای ایجاد دولت یهودی در فلسطین حمایت خواهد کرد. با این اعلامیه که به اعلامیه بالفور مشهور است، نخستین نطفه های کشوری به نام اسراییل بسته شد. جنگ عثمانی ها و انگلیسی ها در حقیقت، به سود یهودیان صهیونیست تمام شد. پس از جنگ، امپراتوری عثمانی از هم پاشید و قیمومیت فلسطین به انگلیس واگذار شد و به این ترتیب، زمان برای تحقق وعده بالفور به تدریج فرامی رسید. از دیگر سو یهودیان مهاجر همچنان شهرها و روستاهای خود را در فلسطین بر پا می کردند و سازمان های مستقل و نهادهای آموزشی یهودی را آزادانه تشکیل می دادند.

در سال ۱۹۲۵م. جمعیت یهود در فلسطین نزدیک به ۱۰۸ هزار نفر بود و در سال ۱۹۳۳م. به ۲۳۸ هزار نفر رسید که ۲۰% کل جمعیت فلسطین را شامل می شد. تا ظهور هیتلر، روند مهاجرت ها کند بود، ولی فشاری که نازی ها بر یهودیان وارد کردند، روند مهاجرت را سرعت بخشید. اعراب مسلمان که خطر یهودیان و حمایت انگلیس از آنها را حس می کردند، بارها در طی سال های ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۹ شورش ها و اعتراض هایی را سازمان دادند و دولت انگلیس را دچار مشکل ساختند. در طی جنگ دوم جهانی، صهیونیسم طرفداران بیشتری یافت؛ به ویژه یهودیان ثروتمند امریکایی حمایت مالی گسترده ای از آن به عمل آوردند و از آن پس، به یکی از عمده ترین حامیان صهیونیسم مبدل شدند. صهیونیست ها با تشکیل یک سازمان تروریستی به نام هاگانا، جوّ پر آشوب و فتنه را در فلسطین به وجود آوردند.

پس از جنگ دوم جهانی که اختلاف مسلمانان و یهودیان به اوج خود رسیده بود، دولت بریتانیا مسئله فلسطین را به سازمان ملل وا گذاشت و پیشنهاد کرد دو دولت عربی و یهودی در این سرزمین تشکیل و بیت المقدس به عنوان شهری بین المللی انتخاب شود. سازمان ملل این پیشنهاد را پذیرفت و قطعنامه ای در تأیید آن صادر کرد. اعلام کشور اسراییل به سرعت پس از صدور قطعنامه سازمان ملل صورت گرفت (۱۹۴۸)، و در پی آن نخستین مرحله از جنگ های اعراب و اسراییل شروع شد. اسراییلی ها در جنگ، بیش از آنچه طبق قطعنامه به آنان تعلق می گرفت، سرزمین های عربی را اشغال و۸۰۰ هزار فلسطینی را آواره کردند و سرانجام، دولت اسراییل ـ پنجاه سال پس از تشکیل نخستین کنگره صهیونیست ها ـ ایجاد شد.

جنبش صهیونیسم، به طور کلی برای رسیدن به هدف خود، از خشونت، ترور و تبلیغات گسترده استفاده می کرد. سازمان های تروریستی از همان بدو شکل گیری صهیونیسم در فلسطین، به ترور مسلمانان پرداختند و خشونت و زور گسترده ای برای ترساندن و فراری دادن فلسطینی ها به کار گرفتند و دولت اسراییل، نیز از همین شیوه پیروی کرده است.

به هر حال، پس از ایجاد دولت اسراییل، سازمان های صهیونیستی کوشیدند یهودیان جهان را به مهاجرت تشویق کنند. بسیاری از یهودیان، این نظریه صهیونیستی را نمی پذیرند که یهودیان خارج از اسراییل، در تبعید زندگی می کنند و زندگی کامل و سالم یهودی، فقط در اسراییل ممکن است. با این حال، گروه های تندرو و متعصب صهیونیست، ایجاد یک کشور بزرگ یهودی را از راه قهر و سلطه نظامی در سر می پرورانند که به اصطلاح از نیل تا فرات وسعت داشته باشد.۱

۱. محمود حکیمی، نگاهی به تاریخ معاصر جهان یا بحران های عصر ما، ص

نقش غرب در تاسیس غده سرطانی اسراییل
صهیونیسم، مولد دوران تحول و انتقال سرمایه داری غرب به مرحله امپریالیسم نیز به شمار می رود. در این دوره، همه قدرت های بزرگ، برای تأمین منافع استعماری، فعالانه در پی یافتن جای پایی محکم در خاورمیانه بودند. برای دست یابی به این هدف، نخستین بار، ناپلئون بناپارت (امپراتور فرانسه)، به جلب همکاری یهودیان علیه امپراتوری عثمانی پرداخت؛ هر چند در این کار توفیقی به دست نیآورد. سپس، بیسمارک (صدر اعظم سابق المان) برای پاسداری از خط راه آهنی که قرار بود از برن (شهری در المان) به بغداد کشیده شود، به جذب و به کارگیری یهودیان پرداخت،۱ ولی سرانجام، این انگلیس بود که به آرزوی دیرینه اش؛ یعنی خلق اندیشه صهیونیسم و ترغیب یهودیان اروپای شرقی، روسیه و غرب، برای مهاجرت به فلسطین و تشکیل یک دولت یهودی که حافظ منافع آن کشور باشد، دست یافت.۲

دلایل بسیار، در تایید نقش قدرت های بزرگ استعماری، به ویژه انگلیس، در پدید آمدن صهیونیسم و رژیم اشغالگر قدس در دست است؛ برای مثال، در سال ۱۸۴۰م. روزنامه تایمز لندن اعتراف کرد پنج قدرت جهانی از پیشنهاد استقرار یهودیان در سرزمین فلسطین، حمایت کردند. سپس هرتزل فاش کرد: «بازگشت به سرزمین پدرانمان، از بزرگ ترین مسائل سیاسی مورد علاقه قدرت هایی است که در آسیا چیزی می جویند.» البته همانگونه که گذشت، انگلیس گوی سبقت را از دیگر قدرت های اروپایی ربود و با ابداع اندیشه صهیونیسم۳، زمینه تأسیس رژیم غاصب اسراییل را فراهم آورد. به دیگر بیان، پس از یک منازعه طولانی میان صهیونیست ها، سرانجام صهیونیست های انگلوفیل۴، جناح وابسته به وایزمن، به تثبیت فلسطین (مکان مورد نظر انگلیس) به عنوان جایگاه نهایی یهودیان موفق شدند.۵

یهودیان فقط نامزد تشکیل دولتی حافظ منافع غرب در منطقه حساس و استراتژیک خاورمیانه بودند؛ زیرا به عقیده لرد ارل شافتسبری هفتم،۶ از رجال سیاسی بریتانیا و صهیونیستی مسیحی، اسکان یهودیان در فلسطین، نه فقط برای انگلستان، بلکه برای سراسر دنیای متمدن عجل الله تعالی فرجه الشریف غرب] سودمند خواهد بود. هرتزل نیز بر آن بود که یهودیان می توانند می توانند حلال مشکل غرب در خاورمیانه باشند. ماکس نوردو، از صهیونیست های معروف، معتقد بود:

ما فرهنگ اروپایی را. .. همچنان حفظ خواهیم کرد. … ما به این فکر که باید آسیایی شویم، می خندیم.» پیش تر نیز یک کشیش مسیحی پیشنهاد کرده بود که برای حفاظت از هندوستان زیر سلطه انگلیس، لازم است یهودیان در فلسطین ساکن شوند. به هر حال، صهیونیست ها خود را مشعل دار تمدن غرب می دانند که می کوشد دموکراسی را در خاورمیانه و قلب آن حاکم کند.۷

نتیجه اینکه نیازهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی غرب، به ویژه انگلیس، موجب پدید آمدن جریان فکری صهیونیسم و اسکان یهودیان در فلسطین شد؛ جریانی که با غیر دینی و سیاسی کردن یهودیت، در پی تحقق و حفظ منافع استعماری در خاورمیانه برآمد، در حالی که یهودیت دین دار، ممکن بود برای غرب خطرآفرین باشد.۸

۱. عبدالرسول بیات، فرهنگ واژه ها، صص ۳۶۷ ـ ۳۷۲.

۲. یوری ایوانف، صهیونیسم، ترجمه: ابراهیم یونسی، صص ۱۳، ۴۵، ۴۸، ۵۴.

۳. به عقیده ماکس نورود (Max Nordau)، یکی از رهبران صهیونیست ها در قرن بیستم میلادی، صهیونیسم اختراع انگلیست. نک: صهیونیسم، ص ۵۱.

۴. صهیونیسم، صص ۱۸، ۴۷، ۵۱ و ۸۵.

۵. صهیونیسم، صص ۱۸، ۴۷، ۵۱ و ۸۵.

۶.seventh eart shafes bury.

7. عبدالوهاب المیسری، صهیونیسم، ترجمه: لواء رودباری.

۸. همان، ص ۲۹.

زنجیره نفوذ روانی صهیونیسم
از مهم ترین مسائلی که به تازگی مورد بررسی اصحاب علم و سیاست است، بحث درباره چگونگی ایجاد جنگ روانی از سوی اسراییل، برای تسخیر تمام عالم است. جنگ روانی، امروزه بخش مهمی از فعالیت های سیاسی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی و تبلیغاتی کشورهای استعماری و استکباری را تشکیل می دهد.

این فعالیت، تحت پوشش سازمان های اطلاعاتی اسراییل در سطح بین المللی کارکردهای گوناگونی دارد و هدف مهم آن، تخریب و تضعیف روحیه حریف یا دشمن و تغییر در نگرش و تصمیم آنهاست که با شیوه ها، روش ها، ابزارها و سیاست های گوناگون اعمال می شود. برخی روش های صهیونیسم با هدف نفوذ و تغییر افکار عمومی، عبارتند از:

۱. زبان؛ ابزار متقاعدکننده جنگ روانی
نقش زبان به عنوان یکی از شاکله های بسیار مهم جنگ روانی صهیونیسم، کاربرد ویژه ای دارد. نگرش زبانی، قابلیت هجومی و دفاعی زیادی دارد و علت آن، منطق نهفته در زبان است؛ یعنی مضامین و مفاهیم عمیقی که در برقراری ارتباط و تأثیر بر روح و فکر مخاطبان تأثیرگذار است. به اعتقاد گوبلز، در جبهه جنگ روانی، همیشه موفقیت از آن کسی است که نخستین کلمه را به گوش مردم برساند. افزون بر این، قالب های فضاسازی روانی و بیان جمله درباره جنگ روانی، می تواند اهمیت آن را دو چندان کند. برای مثال، زمانی که مزدوران صهیونیست از فعالیت های خود سخن می گویند، جنایت در قالب الفاظ و القاب تحسین آمیز، به وظیفه شناسی شرافتمندانه تغییر می کند یا اینکه تروریست ها خود را مبارزان آزادی می نامند و عملیات بمب گذاری را چاقوی تیز جراحی تعبیر می کنند که با کمک آن برای درمان بیمار، قسمتی از بدن او را می شکافند.

بنابراین، هرگونه القای زبانی، حاوی داده هایی است که مستقیم یا غیرمستقیم بر نگرش ها و نتیجه گیری انسان ها تأثیر می گذارد. آنچه در پروتکل صهیونیسم درباره شعارهایی مانند آزادی، لیبرالیسم و مانند آن آمده، نمونه ای از کارکرد زبانی در ایجاد جنگ روانی است.

۲. سینمای جهانی و شبکه های تلویزیونی
سینما از دیگر کانال های ایجاد جنگ روانی اسراییل در جهان است. فیلم های سینمایی و تصاویر متحرک، محبوبیت بالایی در میان مخاطبان دارند. سخن درباره سلطه اختاپوس صهیونیسم بر هنر هفتم، بسیار است.

استراتژی صهیونیسم بین الملل، به تولید فیلم های صهیونیستی محدود و منحصر نمی شود، بلکه به گونه ای است که امکان سیطره اقتصادی بر روند تولید فیلم را در نقاط گوناگون جهان بر این حرکت شوم، فراهم کند. برای مثال، برنامه های شبکه MTV که بسیار زننده و ضد اخلاق و ارزش است، متعلق به صهیونیست هاست. تلویزیون به عنوان یک شاخص محوری در جنگ روانی، اهمیت بسیاری دارد؛ زیرا قدرت متقاعدسازی آن در همه نقاط جهان به اثبات رسیده است.

تلویزیون های جهانی، در مهار صهیونیسم است و در زمینه عمل به فرضیات و سیاست های جدید، وظیفه گمراه کننده خود را انجام می دهد. ناگفته نماند آنچه در این موضوع منعکس شده، نتیجه پروتکل هاست. صهیونیسم می گوید: «ما جوانان غیر یهود را با آموزش، اصول و فرضیاتی که از نظر ما کذب محض است، ولی خودمان آن را القا کرده ایم، گیج و گمراه ساخته و روحیه آنان را تضعیف کرده ایم».

صهیونیسم برای رسیدن به این هدف شوم خود، استودیوهای فراوانی را در خدمت اهداف خود گرفته است. از جمله می توان به استودیو پارامونت، استودیو یونیورسال، استودیو ام. جی. ام، والت دیزنی و استودیو سیتی اشاره کرد که مدیران و سردمداران آن، بیشتر صهیونیسم هستند. حتی شبکه تلویزیونی A. B. C به طور کامل در زمینه اهداف صهیونیسم عمل می کند و مدیرعامل آن لئونارد گلدن سان، یک یهودی متنفذ صهیونیسم است.

صهیونیسم چه از نظر سیاسی و چه از نظر فرهنگی و آموزشی، در اشاعه اهداف خود از کوچک ترین گزینه استفاده می کند و موارد زیادی دارد که می توان گفت پر و بال دادن به مارکسیسم، داروینیسم و هژمونی جهانی، نتیجه عملکرد این رسانه بوده است. در این مسیر از تخریب، اهانت، توهین به مقدسات، استحاله آموزشی، فرهنگی و مانند آن به خوبی بهره برداری کرده و شبکه های جهان را به تسخیر خود درآورده است.

۳. جراید، مطبوعات و خبرگزاری ها
از دیگر بسترهای ایجادکننده جنگ روانی، مطبوعات و خبرگزاری هاست. چیرگی صهیونیسم بر خبرگزاری ها، مفهومی آشنا و مشهود است، چنان که در برخی از پروتکل های صهیونیستی به این موضوع اشاره شده: «ما مطبوعات را اداره خواهیم کرد؛» «آن را مهار و به شدت کنترل خواهیم کرد»؛ «هیچ خبری بدون نظارت ما به اطلاع مردم نخواهید رسید»، «ادبیات و روزنامه نگاری، مهم ترین نیروهای فرهنگی اند، بنابراین، حکومت ما، مالک اغلب جراید خواهد بود.» از این دیدگاه از خبرگزاری هایی مانند رویترز، آسوشیتدپرس و هافاس می توان به عنوان نمونه یاد کرد که تحت نفوذ صهیونیست و در راه سلطه صهیونیسم، انجام وظیفه می کنند. همچنین، روزنامه ها و مقاله های بسیاری چون واشنگتن پست، نیویورک تایمز و سایمن شوستر تحت سلطه صهیونیست هاست. از نظر حجم وسعت و عمق تأثیرگذاری خبرگزاری ها، روزنامه ها و مقاله های نام برده در موازات جنگ روانی، کافی است بگوییم بیشتر نقاط جهان را افزون بر جنبه خبر و تحلیل، از نظر گستره و تعدد فرستنده های رادیویی و تلویزیونی هم بی نیاز کرده اند و فراتر از این، تهیه ادبیات و فیلم های ویژه برای جوانان را سرفصل برنامه های استعماری خود قرار داده اند.

درباره فعالیت های بین المللی صهیونیسم در سطح مطبوعات و روزنامه های بزرگ و کوچک منطقه ای، می توان روزنامه تایمز را که از صهیونیستی ترین روزنامه های انگلستان است، نام برد. در ایران نیز در زمان سلطنت پهلوی، روزنامه هایی تحت سیطره صهیونیسم بوده اند. حتی نماینده غیررسمی اسراییل در تهران، در گنجاندن موضوعاتی در طرف داری از اسراییل در مطبوعات محلی، بسیار فعال بوده است. تماس های او با کمک عباس شاهنده، به عنوان ناشر مجله فرمان و مهندس عبدالله ولی، ناشر و مالک تهران مصور صورت می گرفت؛ زیرا نماینده اسراییل در خلال هفته اول نوامبر، ۱۰۰هزار ریال به روزنامه نگاران پول داده است.

به طور کلی، می توان گفت استحاله خبری که جنگ روانی را ترسیم می کند، از برنامه های مؤکد، پیاپی و ثابت این روزنامه ها و خبرگزاری هاست.

سازمان های نژادپرستانه اسراییل و پاک سازی قومی
سردمداران جنبش صهیونیسم و منابع رسمی اسراییل، هیچ گاه به وجود جماعت مستقل فلسطینی در این سرزمین اعتراف نکرده اند؛ زیرا در این صورت، مجبورند به حقوق آنان نیز اعتراف کنند و اعتراف به حقوق فلسطینیان، مبارزه آنها برای رفع ستم و نژادپرستی را مشروع جلوه می دهد که این موضوع، با پدیده صهیونیسم و روایت رسمی اسراییل تناقض دارد.

پژوهشگران مستقل و حتی برخی پژوهشگران یهودی، روایت «هجرت جمعی فلسطینیان» را زیر سؤال برده اند و به این ادعای اسراییل که آنان خود به خود یا به دعوت شاهان و امیران عرب و غیرعرب، خاک فلسطین را ترک کردند، خدشه وارد کرده اند.

برای نمونه، ایلان بابی، استاد علوم سیاسی دانشگاه حیفا در اسراییل می گوید: «اسناد و مدارک مربوط به جنگ سال ۱۹۴۸ اثبات کرده که صهیونیست ها برای اخراج فلسطینیان، دست به کشتار زده اند و قصه فلسطین، قصه مصیبت و فاجعه است».

در ایجاد این مصیبت و فاجعه که همچنان ادامه دارد، صهیونیسم و برخی سازمان های یهودی که به تاریخچه و عملکرد آنها به اختصار اشاره می شود، نقش مهمی داشته و دارند.

۱. سازمان صهیونیستی هرتزل
سازمان هرتزل، یک سازمان نژادپرست استعماری و تندرو است که تئودور هرتزل، روزنامه نگار اتریشی مجارستانی تبار، آن را در سال ۱۸۹۷م. تأسیس کرد.

هدف این سازمان که نام آن برگرفته از کوه صهیون در جنوب قدس است، برپایی دولت اسراییل در فلسطین و ساخت مجسمه و معبد سلیمان به جای مسجدالاقصی و سلطه بر کل این سرزمین است و به دلیل همین عقاید، افکار و همچنین اقدام های این سازمان، جهانیان آن را شکلی از نژادپرستی و تبعیض می دانند. این سازمان صهیونیستی، از هر روشی برای رسیدن به اهداف خود استفاده می کند و از اقدام های آنکه با هدف ایجاد رابطه با کشورهای بزرگ صورت گرفت، برگزاری همایش بالتیمور در سال ۱۹۴۲م. در امریکا بود.

دلیل انتخاب امریکا برای برگزاری این همایش، جایگاه و نفوذ یهودیان این کشور و اهمیت امریکا به دلیل انتقال رهبری جهان سرمایه داری غرب به آن، پس از جنگ دوم جهانی بود.

برنامه های همایش بالتیمور عبارتند از:

الف) برپایی جامعه مشترک المنافع یهود در فلسطین، در چهارچوب جهانِ به اصطلاح دمکراتیک که پیش از آن وودرو ولسون، رئیس جمهوری پیشین امریکا آن را مطرح کرده بود.

ب) تشکیل نیروی نظامی یهودی برای وارد شدن به جنگ دوم جهانی به سود یهودیان و علیه نیروهای نازی، به رهبری آدولف هیتلر.

ج) تأکید بر این مسئله که جهان پس از جنگ دوم، جهان صلح و آرامش نخواهد بود؛ مگر اینکه مشکل یهودیان و مهاجرت آنان به فلسطین با نظارت آژانس و نمایندگی یهود حل و دولت و امت یهودی تشکیل شود.

سازمان صهیونیستی هرتزل از زمان تأسیس تاکنون، پنج مرحله را پشت سر گذاشته و همایش های گوناگونی را برگزار کرده است.

* مرحله نخست، از سال ۱۸۹۷ تا سال ۱۹۰۳ میلادی است و گفت وگوهای اعتقادی، بررسی و مشکلات مربوط به ایجاد سازمان قومی یهودیان جهان و بررسی امور فلسطین و امور تربیتی را دربرمی گیرد.

* مرحله دوم، از سال ۱۹۰۴ تا سال ۱۹۱۶ است و شامل تأکید بر فعالیت عملی در فلسطین، تربیت یهودیان و حل اختلاف ها میان طرف داران سیاسی صهیونیست است.

* مرحله سوم از سال ۱۹۱۷ تا ۱۹۴۷، تغییر تشکیلات و شکل بین المللی بخشیدن به سازمان صهیونیستی هرتزل را در پی داشته است.

* مرحله چهارم از سال ۱۹۴۸ تا سال ۱۹۷۸ است و شامل جنگ با مردم فلسطین، تقسیم کردن این سرزمین، اعلام رژیم اسراییل، تقویت، توسعه و نوسازی برنامه های آن با محوریت لزوم اشغال قدس شریف و یهودی کردن این شهر است.

سازمان صهیونیستی هرتزل در این مرحله، کوشش های خود را برای تحکیم رژیم صهیونیستی، گرد هم آوردن یهودیان به اصطلاح تبعیدشده در اسراییل و وحدت ملت یهود متمرکز کرد.

* مرحله پنجم از سال ۱۹۷۹ تاکنون است. در این مرحله تلاش شده است که جهان عرب، اسراییل را به رسمیت بشناسد. در این مدت، مصر در چهارچوب پیمان کمپ دیوید؛ ساف در قالب پیمان اُوسلو و اردن براساس پیمان وادی عربه، رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناختند.

در زمان حاضر، برخی دیگر از کشورهای عربی، با این رژیم مناسبات پنهان و آشکار اقتصادی برقرار و همچنین اعلام کرده اند در صورت خروج اسراییل از سرزمین اشغال شده در سال ۱۹۶۷، آن را به رسمیت خواهند شناخت.

۲. سازمان هاگانات (دفاع)
سازمان »هاگانات»، سازمانی نظامی است که در سال ۱۹۲۱م. در قدس تشکیل شد و جنبش ایجاد و تقویت رژیم صهیونیستی را رهبری کرد و به همراه دیگر سازمان های نظامی صهیونیست، «ارتش دفاع از موجودیت اسراییل» را تشکیل داد.

این ارتش، با اجرای نقشه های استعماری جنبش نژادی و ایدئولوژیک صهیونیسم، توسعه یافت و با اتحادیه کارگران اسراییل هستدروت و حزب مابای و دیگر احزاب صهیونیستی ارتباط پیدا کرد.

گروه یهودیان که در جنگ جهانی اول به همراه انگلیس وارد این جنگ شدند، به هاگانات پیوستند و به کمک این کشور، با انقلاب بزرگ فلسطین در سال های ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹ مبارزه و به اهدافی دست یافتند که عبارتند از:

ـ تشکیل گروه هایی با نظارت اورد وینگت، افسر انگلیسی، برای سرکوب انقلاب مردم فلسطین؛

ـ تشکیل پلیس یهود متشکل از ۲۲ هزار سرباز؛

ـ ایجاد نیروی بالماخ، واحد ویژه هاگانات به فرماندهی ایگال الون؛

ـ ایجاد گروه های دختران و پسران جوان اسراییلی.

۳. سازمان یهودی ساموئل
این سازمان در سال ۱۹۲۲ به ریاست هربرت ساموئل، صهیونیست تندرو در قدس و با هدف برپایی سازمان یهودی برای اداره فلسطین و همکاری اقتصادی و اجتماعی با دیگر سازمان های صهیونیست به منظور تأسیس میهنِ قومی یهود و تأمین منافع ساکنان یهود در فلسطین تشکیل شد.

سازمان یهودی ساموئل، با همکاری انگلیس و دیگر سازمان های صهیونیستی، یهودیان را برای مهاجرت به فلسطین تشویق کرد و ساموئل برای برتری بخشیدن به یهودیان در مقابل فلسطینیان، بسیار کوشید. او طرح اداره مناطق فلسطینی را براساس عملیات استعمارگرانه تنظیم کرد و پست های ریاست اداره ها و نهادها را به یهودیان بخشید و شمار کارمندان یهودی را به چهار برابر کارمندان فلسطینی افزایش داد. این در حالی بود که در دهه های ۱۹۲۰ و۱۹۳۰م.، مردم فلسطین بیش از ۹۳ درصد ساکنان این سرزمین را تشکیل می دادند و صاحبان اصلی آن بوده و هستند.

این سازمان، همچنین زبان عبری را در کنار زبان عربی و زبان انگلیسی، به عنوان زبان رسمی انتخاب و تعیین کرد و عبارت سرزمین اسراییل را به زبان عبری بر روی پول ها و تمبرها در فلسطین حک کرد. وضع قوانین ساده و آسان کننده مهاجرت یهودیان به فلسطین، اجبار کشاورزان فلسطینی به فروختن زمین هایشان، با وضع مالیات سنگین و دادن طرح های مهم عمرانی به یهودیان مانند طرح روتنبرگ در تولید برق، از دیگر فعالیت های سازمان یهودی ساموئل است.

در اختیار گرفتن رودخانه های اردن، یرموک، عوجا و دریاچه طبریه، ادعای حق مالکیت بر دریاچه میت (بحرالمیت)، بخشیدن زمین های بسیاری به یهودیان و فروختن بانک عثمانی ـ تنها بانکی که همه سهام آن در اختیار فلسطینیان بود ـ از دیگر عملکردهای سازمان یهودی ساموئل است.

ساموئل، همچنین خود را سخن گوی رسمی یهودیان جهان معرفی و بر فعالیت های آنان نظارت می کرد و برای ایجاد میهن قومی از راه شهرک سازی، مهاجرت یهودیان و تبلیغ زبان عبری، بسیار می کوشید. حاییم وایزمن، یک صهیونیست تندرو و همکار سازمان یهودی ساموئل، پیشنهاد کرد که یهودیان غیرصهیونیست نیز به این سازمان بپیوندند تا بتوانند از این راه، مرکز گفت وگوی یهود را تشکیل دهند و منبع مالی اضافی در اختیار بگیرند.

این پیشنهاد در شانزدهمین همایش صهیونیسم درسال ۱۹۲۹ میلادی تصویب شد. سازمان یهودی ساموئل اکنون از راه سه کمیته در قدس، لندن و نیویورک برای دست یابی اسراییل به هدف هایش فعالیت می کند. ۴. ارگون (سازمان نظامی قومی اسراییل)

این سازمان در سال ۱۹۳۱ با مشارکت عناصر مسلح از جنبش های بیتار و هاگانات و به رهبری ولادیمیر ژاپوتنسکی، آبراهام اشتیرن و دیوید رازیل از صهیونیست های تندرو، تشکیل شد. هدف این سازمان استعماری و نژادپرستانه، تشکیل دولت یهود در کرانه های غربی و شرقی رود اردن و شعار آن «دستی که تفنگ حمل می کند» بود.

ارگون تاکنون اقدام های تروریستی بسیاری علیه فلسطینیان انجام داده و با همکاری انگلیسی ها، در انتقال یهودیان به فلسطین مؤثر بوده است. کشتار دیریاسین درسال ۱۹۴۸ یکی از این اقدام هاست. رهبران رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۶۴م.، از ارگون به دلیل نقش برجسته اش در ایجاد و تحکیم پایه های این رژیم قدردانی کردند.

۵. سازمان هاشومیر (نگهبان)
نخستین سازمان صهیونیستی، تروریستی و مسلح است که در سال ۱۹۰۷م. در فلسطین تشکیل شد و شعار آن، کار و دفاع بود. دیوید بن گوریون و اسحاق بن زیفی، از طراحان طرح هجرت یهود، بین سال های ۱۹۰۴ تا ۱۹۱۴ این سازمان را تشکیل دادند.

۶. گروهان های یهودی (گروه تفنگ های شاهانه)
ولادیمیر ژاپوتنسکی، از رهبران صهیونیسم، ولادیمیر بن گوریون و اسحاق بن زیفی این گروهان ها را برای شرکت در جنگ جهانی تحت فرماندهی انگلیس، تشکیل دادند و با این اقدام توانستند کمک و حمایت انگلیسی ها را برای تشکیل میهنِ قومی یهود و تأسیس رژیم اسراییل در فلسطین جذب و جلب کنند. شمار افراد وابسته به این گروهان ها به پنج هزار و ۵۰۰ نفر رسید و در حمله انگلیس به سوریه، لبنان و فلسطین شرکت کردند.

۷. سازمان حیروت (مبارزه برای آزادی اسراییل)
پیش از مرگ ژاپوتنسکی درسال۱۹۴۰، آبراهام اشتیرن با خروج و انشعاب از ارگون، سازمان حیروت را تشکیل داد که به اسم لحمی یا اشتیرن نیز معروف شد. این سازمان همان ایدئولوژی و سیاست نژادپرستانه ارگون را دنبال و مناخیم بگین، از نخست وزیران پیشین رژیم صهیونیستی، در قالب آن فعالیت می کرد. سیاست حیروت، تشکیل حکومت موقت، هجرت یهود به کرانه های رود اردن، تشکیل هیئت یهودی برای اداره فلسطین و برپایی همایش با هدف تأسیس دولت اسراییل بوده است.

۸. پلیس شهرک ها و تشکیلات یهودی «هاحایل»
پلیس شهرک ها در میانه جنگ جهانی اول و دوم، با اجازه و حمایت انگلیس تشکیل شد و تعداد نیروهای آن به ۲۰هزار نفر رسید. مقامات انگلیس با هدف مشارکت در واحدهای ارتش این کشور در جنگ دوم جهانی، سازمان هاحایل را تشکیل و اجازه دادند ۳۰ هزار جوان یهودی وارد آن شوند. این امر موجب شد صهیونیست ها، عناصر نظامی لازم را برای ایجاد ارتش اسراییل در آینده و نیز سلاح، تجهیزات و کارشناسان نظامی در اختیار داشته باشند.

۹. سازمان ارتش اسراییل
سازمان ارتش اسراییل به موجب قانون صادر شده از طرف دیوید بن گوریون، وزیر وقت جنگ و نخستین نخست وزیر رژیم صهیونیستی درسال ۱۹۴۸ تشکیل شد و به مرور زمان، با اجرای نقشه های استعمارگرانه صهیونیسم گسترش یافت.

صهیونیسم و رهبران رژیم صهیونیستی، پس از جنگ سال ۱۹۶۷م. با هدف اجرای عملیات تروریستی ضد فلسطینیان، مصادره زمین های آنان و ساخت شهرک ها، سازمان های مخفی و مخوفی را تشکیل دادند. برجسته ترین و تندروترین این سازمان ها که حزب لیکود نماینده آن است، کاخ است که بزرگ ترین جنبش جناح راست به شمار می رود و سازمان های متعددی از آن جدا شدند که به برخی از آنها اشاره می شود:

– سازمان ایال، وابسته به ایگال امیر، قاتل اسحاق رابین، نخست وزیر ترور شده اسراییل که رهبری آن را ابیس ربیب برعهده دارد.

– سازمان کاهاناحی به رهبری بنیامین کاهانا.

– سازمان امنیت راه ها که بازوی کاخ به شمار می رود و در شهر الخلیل فلسطین فعالیت می کند.

– سازمان داب که زیر پوشش جنبش تروریستی کاخ فعالیت می کند.

– سازمان حراب دیوید که شامل افراد تندرو راست گراست.

– سازمان سیکریکون که زیرمجموعه جناح راست اسراییل است و مخالف جناح چپ به شمار می رود.

– سازمان به اصطلاح طلایه داران حقیقت.

این سازمان جزو خطرناک ترین سازمان های تروریستی اسراییل است که به اعتقاد آنها «برای تحقق اراده خداوند» فعالیت می کند و معتقد است «نباید منتظر معجزه خداوند برای بازسازی معبد سلیمان و بازگرداندن قدرت یهود بود.» صهیونیست های ایدئولوژیک، عقیده و پافشاری دارند که مسجدالاقصی، بر روی معبد ویران شده سلیمان در قدس ساخته شده است و باید دوباره آن را ساخت.گروه های تندرو صهیونیست برای اثبات این ادعای خود، هنوز مدرک و شواهدی را ارائه نداده اند و پژوهش های تاریخی، بی اساس بودن رأی آنان را نشان داده است.

روابط ایران با رژیم صهیونیستی پیش از انقلاب اسلامی
شاه در نخستین سفر خود به ایالات متحده امریکا در ۲۶ آبان سال ۱۳۲۸، به شناسایی رژیم صهیونسیتی پرداخت در طول اقامت ۴۸ روزه شاه که با هدف جلب کمک های مالی و اقتصادی ایالات متحده صورت گرفت، محمدرضا پهلوی و همراهان وی، دیدارهایی پی درپی با سرمایه داران صهیونیست و محافل و لابی های صهیونیستی امریکا داشتند. این دیدارها، امر مسئله شناسایی رژیم صهیونیستی را در دستور کار سلطنت پهلوی قرار داد.

پس از آنکه ترکیه به عنوان نخستین کشور اسلامی، رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت، شناسایی دو فاکتوی شاه، دولت جعلی صهیونیستی را در فضای جنگ اعراب و اسراییل و تحولات ناشی از دو قطبی شدن نظام بین المللی را بیش از پیش تثبیت و تحکیم می کرد.

ضمن برقراری در راستای روابط سیاسی و دیپلماتیک شاه و رژیم صهیونیستی، سران صهیونیستی با استفاده از نفوذ سرویس اطلاعاتی خود (موساد) در بدنه سیاسی رژیم پهلوی و به بهانه ضعیف خواندن نمایندگی های خارجی ایران، کوشیدند با نفوذ در این بخش مهم از نظام سیاسی شاه، از راه زیر پوشش قرار دادن نمایندگی دیپلماتیک ایران در دیگر کشورهای جهان، اهداف، برنامه ها و تبلیغات جهانی مورد نظر خود را پیگیری کنند. به این ترتیب، فعالیت های پنهانی و جاسوسی صهیونیستی در سایه نمایندگی های سیاسی ایران، توانست مقاصد سیاسی، نظامی و اطلاعاتی خود را دنبال کند. برای مثال، نفوذ موساد در نمایندگی سیاسی ایران، زمنیه جمع آوری اطلاعات درباره تحرکات قومی گرایانه اعراب و کمونیسم منطقه ای را در خاورمیانه فراهم آورد.

پس از جنگ یوم کیپور در سال ۱۹۷۳، رژیم صهیونیستی به برقراری ارتباط با مصر، با عنوان قدرت جهان عرب، برای خروج از معادله امنیتی خاورمیانه، به شدت احساس نیاز می کرد. در این زمینه، زامیر، رئیس وقت موساد، با نصیری، رئیس ساواک در تهران دیدار و مذاکره کرد و پس از اشاره به زمینه های همکاری و توافقات میان شاه و رژیم صهیونیستی و ابراز نگرانی از مواضع شوروی در میان عرب، وی تقاضا کرد ایران برای دیدار میان مصری ها و صهیونیست ها وساطت کند و شخص محمدرضا پهلوی، به عنوان دوست واقعی رژیم صهیونیستی، پیام آن رژیم را به انور سادات، رئیس جمهور مصر ابلاغ کند.

رژیم شاه نیز برای ملاقات با انور سادات و بیکن سادات نخست وزیر وقت دولت جعلی صهیونیستی در زمینه های گوناگون، سرمایه گذاری کلان کرد، چنان که وام های کلان ایران به مصر، محصول این وساطت ها بود. سرانجام سادات در اواخر آبان ۱۳۵۶ سفر ننگین خود به بیت المقدس را اجرا کرد. با میانجی گری شاه در پروژه سازش اعراب و رژیم غاصب و خروج رژیم صهیونیستی از انزوای سیاسی در محیط پیرامونی خود، سیطره سرطانی رژیم جعلی صهیونیستی در منطقه خاورمیانه و قلب جهان اسلام، بیش از پیش گسترده شد.

انقلاب اسلامی و شمارش معکوس سقوط صهیونیسم
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، امام خمینی رحمه الله، بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران، صهیونیست ها، یهودیان سیاسی و نمایندگان و عاملان استعمار جهانی را غاصب جنایت کار معرفی کرد و مبارزه با این رژیم اشغالگر را تا آزادی سرزمین های مسلمانان و رهایی قدس شریف و مسجدالاقصی از چنگال صهیونیست ها لازم دانست. حضرت امام رحمه الله در پاییز سال ۱۳۵۲ هم زمان با جنگ اکتبر ۱۹۷۳، در پیامی خطاب به سران دولت های اسلامی نوشت: «… برعموم دولت های ممالک اسلامی و خصوصاً دول عربی لازم است که با توکل بر خدای متعال و تکیه بر قدرت لایزال، همه قوا و نیروی خویش را بسیج ساخته و به یاری مردان فداکاری که در خط اول جبهه، چشم امید به ملت اسلام دوخته اند، بشتابند…. سران کشورهای اسلامی باید توجه داشته باشند که این جرثومه فساد را که در قلب کشورهای اسلامی گماشته اند، تنها برای سرکوب ملت عرب نیست، بلکه خطر و ضرر آن متوجه همه خاورمیانه است».

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، امام نگرشی طردجویانه نسبت به رژیم جعلی صهیونیستی در پیش گرفت، چنان که به این رژیم جعلی، عنوان غده سرطانی منطقه داد. همچنین برای همگانی و سراسری کردن مبارزه با صهیونیسم و تشکیل جبهه ای واحد در برابر رژیم جعلی صهیونیستی، قضیه فلسطین را یک قضیه اسلامی و نه عربی خواند. امام خمینی رحمه الله برای جاودانی شدن مسئله قدس و فلسطین، آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را به عنوان روز جهانی قدس اعلام کرد و فلسطین را پاره تن اسلام خواند.

انقلاب اسلامی با تکیه بر منادی آن، امام خمینی رحمه الله ـ که دفاع و حمایت از مستضعفان و مسلمانان جهان را وظیفه نظام جمهوری اسلامی ایران می دانست ـ فصل جدیدی در مبارزه با صهیونیسم و دولت جعلی صهیونیستی در جهان اسلام و حوزه بین الملل آغاز کرد.

از جمله آرمان های حکومت اسلامی که معمار الهی انقلاب اسلامی، امام خمینی طراحی کرد، ایجاد تردید و خدشه در مشروعیت رژیم جعلی صهیونیستی بود. انقلاب اسلامی با طرح این دیدگاه که مسئله فلسطین مسئله ای اسلامی است، نه صرفاً عربی و با قرار دادن فلسطین در کانون توجه جهان اسلام، برای نخستین بار مرزبندی جدیدی را میان جهان اسلام و رژیم جعلی صهیونیستی ایجاد کرد. این امر افزون بر اینکه جبهه واحدی از امت اسلامی را در برابر دولت اشغالگر قدس تشکیل می داد، دیوار محکمی را که سران صهیونیستی در پوشش معاهده ننگین کمپ دیوید در سال ۱۹۷۹ برای خارج کردن خود از معادله امنیتی منطقه و خروج از انزوای سیاسی ساخته بودند، به یک باره فرو می ریخت.

موج بیداری اسلامی که در نتیجه پیروزی انقلاب اسلامی در جهان اسلام ایجاد شد، افزون بر اینکه مبارزه با صهیونیسم را هدفمند و نظام مند کرد، تمام برنامه های صهیونیسم برای سیطره و تسلط بیشتر بر مناطق اسلامی، برای نمونه ایده اسراییل بزرگ که تصرف مناطق اسلامی از نیل تا فرات را دربر می گرفت، با شکست روبه رو کرد. در این زمینه می توان به ظهور حرکت مقاومت سراسری در فلسطین و لبنان علیه اشغالگری رژیم جعلی صهیونیستی اشاره داشت.

می توان گفت موج بیداری اسلامی حاصل از آرمان های انقلاب اسلامی، در مبارزه با اشغالگری رژیم صهیونیستی، ماشین جنگی صهیونیسم را در اشغال و چپاول بیشتر سرزمین های اسلامی در منطقه متوقف کرد.

با پیروزی انقلاب، یک باره مسئله فلسطین و جنایت های ددمنشانه رژیم جعلی صهیونیستی در اشغال سرزمین ملت فلسطین، در بورد جهانی قرار گرفت.

پیام و دیدگاه انقلاب اسلامی که ستم صهیونیسم و مظلومیت ملت فلسطین را بیش از پیش برجسته می کرد، حساسیت افکار عمومی جهان را بر رژیم صهیونیستی و مناقشه فلسطین افزایش داد، چنان که درباره موجودیت جعلی رژیم صهیونیستی و آرمان های صهیونیسم، در نگاه افکار عمومی و محافل سیاسی جهان مورد تشکیک و تردید پدید آورد.

دیدگاه های انقلاب اسلامی در مبارزه با صهیونیسم و وجود جعلی غده سرطانی در منطقه و پیکره جهان اسلام، بسیاری از ایده ها و طرح های سران صهیونیستی را که در طول سال ها با برنامه ریزی هدفمند (از بعد نظامی تا بعد اقتصادی) دنبال می شد، به یک باره بر باد می داد، پی آمد اصلی این ایده ها و طرح ها، مشروعیت سازی رژیم جعلی صهیونیستی در خاورمیانه و روند سازش دول عربی سازشکار با اسراییل بود. به گفته جیمی کارتر، رئیس جمهور اسبق ایالات متحده، انقلاب اسلامی، تمام نتایج مذاکرات کمپ دیوید را بر باد داد.

با این روند باید گفت پیروزی انقلاب اسلامی، در موقعیت و ماهیت دولت جعلی صهیونیستی در خاورمیانه و تلاش های مذبوحانه سران صهیونیستی در مشروعیت سازی بین المللی این رژیم شک و تردید ایجاد کرد و این ماهیت را به خطر انداخت.۱

۱. مجید زادبود، روزنامه کیهان، ۲۰/۱۱/۱۳۸۸.

روز قدس و پی آمدهای جهانی آن
بی تردید، انقلاب اسلامی ایران نقشی بسیار اساسی در تقویت موضع بر حق فلسطینیان برای آزادی سرزمین های اشغال شده داشته است. در تاریخ اشغال فلسطین، حادثه ای به این مهمی، علیه ایده صهیونیستی اشغال فلسطین و آواره کردن ساکنان آن، به عنوان صاحبان اصلی این سرزمین و انتقال مهاجران یهودی به این سرزمین، رخ نداده و روز قدس با شکل گیری انقلاب اسلامی ایران، بزرگ ترین ضربه را بر صهیونیسم و حامیان غربی آن وارد آورده است.

فلسطینی ها با الهام گرفتن از انقلاب مردم ایران، مبارزه را به سمت مقاومت مردمی سوق دادند. امام خمینی رحمه الله با هدف یک پارچه سازی مقاومت در جهان اسلام، آخرین جمعه ماه رمضان را روز قدس اعلام کردند و روح تازه ای در جان های تکیده مسلمانان و مظلومان عالم دمید. هم زمانی روز قدس با ماه مبارک رمضان که تمامی توجه مسلمانان به سلوک دینی و توجه به خداوند متعال است، بر پیشینه الهی این روز مقدس فزونی بخشید. این نامگذاری و دعوت، با اقبال عمومی مؤمنان در سراسر جهان روبه رو شد. آنچه در تعیین روز قدس اهمیت دارد، انتقال احساس و روحیه ضدصهیونیستی از سطح سران، به مردمی بود. همین که مردمی عادی در روزی واحد راهپیمایی می کنند، نشان از همبستگی بیشتر در ارتباط با هدفی مشترک و مهم میان مسلمانان جهان دارد.

امام خمینی رحمه الله بارها در سخنان و نوشته های خود، درباره مسئله فلسطین و نقش روز قدس نکاتی بیان کرد. در سخنان ایشان در سال ۵۸، در پیامی خطاب به آزادگان و مبارزان جهان آمده است: «روز قدس، روزی است که باید سرنوشت ملت های مستضعف معلوم شود. باید ملت های مستضعف اعلام وجود کنند در برابر مستکبرین…. روزی است که باید همت کنید و همت کنیم که قدس را نجات دهیم و برادران مسلمان را از این فشارها نجات دهیم…. روز قدس، روز اسلامی است؛ روزی است که اسلام را باید احیا کرد و احیا کنیم و قوانین اسلامی در ممالک اسلامی اجرا شود؛ روزی است که باید جمهوری اسلامی در برابر کشورها بیرقش افراشته شود؛ روزی است که باید به ابرقدرت ها فهماند که آنان نمی توانند در ممالک اسلامی پیشروی کنند».۱

از دستاوردهای مهم روز قدس، گسترش روحیه ضدصهیونیستی است که خود پی آمدهای چندگانه ای در قبال مسئله فلسطین دارد که از آن جمله می توان به مخالفت جهانی با موجودیت اسراییل، ایجاد اهرم فشار علیه رژیم صهیونیستی و خارج کردن مسئله فلسطین از بعد ملی و تبدیل آن به بعد جهانی اشاره کرد.

۱. روزنامه اطلاعات، ۱۳/۶/۱۳۸۹.

الف) مخالفت جهانی رژیم صهیونیستی
از پی آمدهای روز قدس این است که مخالفت با فجایع رژیم غاصب صهیونیستی، از حیطه منطقه ای خارج شده و نگرشی جهانی یافته است، چنان که برای ابراز انزجار از رژیم صهیونیستی، تظاهرات هایی مردمی از خاوردور تا اروپای مرکزی برپا می شود که به حق، تا پیش از این، با چنین انسجامی سابقه نداشته است. برگزاری راهپیمایی های عمومی در حمایت از مردم فلسطین در مالزی، تایلند و پاکستان در برابر سفارت امریکا و درگیری آنها با پلیس و همچنین ثبت روز قدس در تقویم وقایع فرهنگی کرواسی، نشان دهنده گسترش انزجار جهانی از رژیم صهیونیستی است.

ب) ایجاد اهرم فشار علیه رژیم صهیونیستی
تعیین روز قدس، بی تردید، به برطرف شدن قبح مسئله مخالفت با رژیم صهیونیستی انجامید. تا پیش از این، رژیم صهیونیستی با صرف هزینه های هنگفت در عرصه تبلیغات، از خود در اذهان عمومی جهانیان، چنان بتی ساخته بود که تمامی اعمال و جنایاتش مشروع نشان داده می شد و کسی را یارای مخالفت با این وجه تبلیغاتی نبود. تعیین روز قدس، این تابو را چنان شکست که نه فقط آزادی خواهان جهان آشکارا به مخالفت با این رژیم پرداختند، بلکه به ایجاد اهرم های فشاری بر ضد این رژیم قائل شدند تا دست از جنایات خود بردارد. برای نمونه، می توان به اقدام روزنامه نگاران اردنی به تحریم کنفرانس بین المللی فائدای در اردن، به دلیل نماینده رژیم صهیونیستی اشاره کرد. همچنین، می توان به اقدام برخی کشورهای اسلامی در تحریم شرکت هایی که با این رژیم رابطه دارند، اشاره کرد که در هشتاد و سومین نشست مسئولان دفاتر منطقه ای تحریم رژیم صهیونیستی برگزار شد.

ج) خارج شدن مسئله فلسطین از بعد ملی و تبدیل آن به مسئله جهانی
تا پیش از برپایی مراسم روز جهانی قدس، مسئله فلسطین، بیشتر مقوله ای عربی و مسئله ای منطقه ای شناخته می شد. پس از اعلام روز جهانی قدس و تحریک احساسات جهانی علیه جنایت ها و فعالیت های اسراییل، فلسطین از مسئله ای صرفاً عربی خارج شد و جنبه ای جهانی یافت. از آن پس، از خاورمیانه گرفته تا امریکای لاتین، ملت ها و دولت های آزاده، همواره جنایات رژیم صهیونیستی را محکوم کرده اند. این بیدارسازی جهانی و گسترش روحیه ضدصهیونیستی، از پی آمدهای روز جهانی قدس است. در این زمینه، می توان به اقدام دولت ونزوئلا در امریکای لاتین، به اخراج سفیر این رژیم از کاراکاس اشاره کرد.

انقلاب اسلامی، خاورمیانه را فتح می کند
ایران روزهای روشنی را پشت سرمی گذارد و با شتاب، قله های پیشرفت و تعالی را در می نوردد. برگزاری دو دوره مذاکرات هسته ای با وجود همه فشارها و ترور سه تن از دانشمندان هسته ای جمهوری اسلامی ایران در یک سال گذشته، ملت ایران را از حق مسلّم خود در توسعه و پیشرفت صنایع هسته ای باز نداشت.

دولتی متحد با ایران در عراق، عهده دار امور است. حزب الله لبنان، دولت امریکایی بیروت را ساقط کرد و با هوشیاری کامل، دولتی مردمی و طرفدار مقاومت بر سرکار آورد. اوضاع در مرزهای رژیم اشغالگر قدس نیز بحرانی است. رژیم صهیونیستی و حامیان مستکبر آن در جنگ ۳۳ روزه با حزب الله لبنان تمام حیثیت نداشته خویش را از دست دادند و در نبردی ۲۲ روزه در غزه، ملت ستم دیده فلسطین با مقاومتی دلاورانه در برابر اسراییل و همه دنیای غرب، حماسه ای ماندگار رقم زدند. دومینوی سقوط دیکتاتورهای دست نشانده امریکا در منطقه خاورمیانه آغاز شده و سرویس های اطلاعاتی و رسانه های بین المللی، اخبار این گوشه از جهان را لحظه به لحظه به سراسر جهان می رسانند. بن علی، دیکتاتور ضداسلامی تونس و مبارک، بزرگ ترین متحد استراتژیک غرب، برکنار شده اند و خاورمیانه جدید در حال شکل گیری است. در میان ناباوری صهیونیست ها که بیشترین مرز مشترک را با مصر دارند، محاصره پنج ساله غزه پایان یافته و ارتباط میان غزه و مصر برقرار شده است.

مسئولان امریکایی و اروپایی، همواره درباره حرکت انقلابیون مصر و تونس در مسیر نزدیکی به آرمان های انقلاب اسلامی ایران، ابراز نگرانی می کنند. در هفته وحدت، رهبران دینی شیعه و سنی، با حضرت آیت الله خامنه ای دیدار کردند و همگی، ایران را الگویی برای دیگر کشورهای منطقه دانستند. همچنین کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، با لبخندی تلخ به قاهره سفر می کند تا از سقوط کامل منافع غرب جلوگیری کند. دبیرکل حزب اسلامی کار مصر نیز تأکید می کند: الگو پذیری قیام ها در جهان عرب از انقلاب اسلامی ایران که از تونس شروع و به مصر سرایت کرده است، موجب نگرانی امریکا، غرب و صهیونیست ها می شود.

در حالی که نفس های غرب در منطقه خاورمیانه به شمارش افتاده است، دیگر ملت های منطقه علیه حکام وابسته قیام کرده اند. در لیبی برای نخستین بار، تظاهراتی میلیونی علیه معمّر قذافی برگزار و در بحرین، اجتماع شیعیان معترض به خاک و خون کشیده می شود. عربستان و امارات، سلاح های خود را برای سرکوب قیام شیعیان بحرین، در اختیار دولت بحرین گذشته اند. اردن و یمن هم وضعی این چنین دارند و در الجزایر نیز مردم به خیابان ها ریخته اند. تمام تارهای عنکبوتی منافع غرب به یک باره در حال فروریختن است و مسئولان اروپایی و امریکایی به کمای فکری رفته اند و سرعت اتفاقات منطقه، امکان هر گونه واکنش و مقابله ای را از بین برده است.

روزنامه رفورماتوریش هلند می نویسد: «با اینکه همچنان مشخص نشده که دولت های آینده مصر و تونس چه خواهند بود، اما انتظار می رود که این دولت های جدید، در هر صورت نسبت به سیاست غرب در منطقه، انتقاد کنند. پس اینکه تهران از قیام های مردمی کشور های عرب پشتیبانی می کند، آن قدر هم غیر منتظره نیست. رژیم ایران بار ها گفته تسلط غرب در خاورمیانه به زودی به پایان خواهد رسید».۱

امریکایی ها و هم پیالگان غربی، در حالی که در اتاق های فکر خود جنازه انقلاب مخملین در ایران را کالبدشکافی می کردند، به این امید که بتوانند دوباره این جسد را زنده کنند و راه بیندازند، زیر بهمنی سهمگین از خشم و نفرت مردم منطقه گرفتار شده اند و سقوط دیکتاتورهای دست نشانده شان در این گوشه جهان، همه آرزوهایشان را به باد داده است.

در این میان، ایران نخستین کشوری است که از انقلاب های مردمی و اسلامی منطقه حمایت می کند و شور و هیجان عجیبی در میان ملت ایران برپاست به ویژه که پیروزی انقلاب اسلامی ملت مصر با سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران هم زمان شده است. با این رویداد، مردم بیش از پیش به آرمان های انقلاب اسلامی ایمان آوردند و حتی ضعیف ترین چشم ها، آثار الهام بخش و نفس مسیحایی انقلاب اسلامی را بر منطقه می بینند.

در این شرایط، سخنان امام خمینی رحمه الله دوباره طنین اندازه شده است:

ما باید خود را آماده کنیم تا در برابر جبهه متحد شرق و غرب، جبهه قدرتمند اسلامی ـ انسانی با همان نام و نشان اسلام و انقلاب ما تشکیل شود؛ و آقایی و سروری محرومین و پابرهنگان جهان جشن گرفته شود…. ما اعلام می کنیم که جمهوری اسلامی ایران برای همیشه حامی و پناهگاه مسلمانان آزاده جهان است و کشور ایران به عنوان یک دژ نظامی و آسیب ناپذیر، نیاز سربازان اسلام را تأمین و آنان را به مبانی عقیدتی و تربیتی اسلام و همچنین به اصول و روش های مبارزه علیه نظام های کفر و شرک آشنا می سازد….۲

خاورمیانه جدید با هدف نزدیکی به آرمان های انقلاب اسلامی ایران پدید آمده است و برای مقابله با شکل گیری این منطقه قدرتمند که آمال و آرزوهای غرب را بر باد خواهد داد، باید قلب منطقه را نشانه گرفت. بر این اساس، هدف مشخص می شود: بار دیگر ایران!

۱. http://irdiplomatic.com، کد خبر: ۳۳۴۵.

۲. صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۹۲.

مقابله با شکل گیری خاورمیانه جدید
تحولات منطقه خاورمیانه، حول مقصد مشخصی در جریان است. پیروزی انقلاب اسلامی ایران بر نظام سلطه در میادین مختلف، دهان به دهان می گردد و موقعیت ایران به عنوان تنها کشور حامی مقاومت در برابر زیاده خواهی غرب و مبارزه علیه سلطه گران، از ایران، آرمان شهری روح افزا برای آزادی خواهان و امت های مسلمان و مظلوم منطقه ترسیم کرده است. امام خامنه ای، تنها رهبر در جهان اسلام است که پیشاپیش، نوید پیروزی ملت مصر را اعلام کرد و برای ملت های مقاوم منطقه، پیام خودباوری و استقامت فرستاد.

کمال الحلباوی، عضو ارشد اِخوان المسلمین مصر، در پاسخ به خبرنگار بی بی سی می گوید: «من از امام خامنه ای و تمام کسانی که از انقلاب مصر حمایت می کنند، تشکر می کنم…. من هم امیدوار بودم دولت خوبی مثل دولت ایران و رئیس جمهوری خوب و شجاعی مثل آقای احمدی نژاد داشتیم». ۱

با رخدادهای اخیر، ساختار پوشالین رژیم صهیونیستی به لرزه درآمده و از گوشه کنار، صداهای بلندتری در پیش بینی سقوط و نابودی این رژیم طنین انداز شده است و کارشناسان سیاسی، در تخمین زمان سقوط این رژیم جعلی با یکدیگر مناظره می کنند.

زخم های غرب از انقلاب اسلامی ایران هنوز التیام نیافته است. بنابراین آنها می کوشند به گونه ای جلوی تحولات در منطقه خاورمیانه را بگیرند؛ تحولاتی که در هرم شعله های اسلام خواهی خود، همه منافع غرب را به آتش می کشد. بر این اساس، سریع ترین و مؤثرترین راه انتخاب می شود. وقتی مقصد یک کاروان نابود شود یا آسیب ببیند، دیگر انگیزه ای برای حرکت باقی نمی ماند، کاروان بدون مقصد، کاروانی سرگردان است که می توان آن را به راحتی در گردنه ای به زیر تیغ برد و تمام دارائیش را غارت کرد.

غرب دست به کار می شود. سرویس های اطلاعاتی همه شکست های قبلی را بررسی می کنند. عاقبت روز ۲۵ بهمن، سالروز قیام ضدانقلاب علیه انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ و دقیقاً سه روز پس از جشن بزرگ انقلاب اسلامی انتخاب می شود. تجربه های قبلی اثبات کرده است اگر پیش از هر یک از اجتماعات مردم، فتنه ای در ایران شعله ور شود، زیر باران رعدآسای ملت ایران به سرعت خاموش خواهد شد. واسطه های خارجی دستور را به سران فتنه ابلاغ می کنند. فرمان این است: «از هر راهی که می توانید، خراشی بر چهره ایران بیندازید! ما به این چهره خراش خورده نیاز داریم تا ملت های آزادی خواه و مسلمان منطقه را از مقصدی که برگزیده اند، ناامید کنیم».

با اینکه غرب، سخت گرفتار مسائل خاورمیانه است و هنوز نمی داند با لبنان، با مصر، با تونس، با الجزایر، با لیبی، اردن، یمن، بحرین و در کل با شعله های خشم ملت های بیدار شده منطقه چه باید بکند، جبهه ای جدید را در ایران بازمی گشاید. جبهه ای که برای یافتن راه فراری از سرنوشت تاریک غرب در خاورمیانه جدید، مددکار او باشد. به این ترتیب، سرسپردگی و خیانت سران فتنه، ابعادی تازه پیدا می کند و مانند پناه بردن منافقان به دامن رژیم بعث در میانه جنگ تحمیلی، کوس رسوایی فتنه گران طنین انداز می شود.

سران فتنه به درخواست عوامل خارجی، بیانیه ای با مضمون دعوت مردم برای راهپیمایی در روز ۲۵بهمن صادر می کنند. بهانه این راهپیمایی، حمایت از انقلاب ملت مصر است، در حالی که سه روز پیش، در سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، همه آحاد ملت ایران، با هر سلیقه و اندیشه ای، در حمایت از انقلاب اسلامی و حمایت از نهضت های اسلامی مصر، تونس و دیگر ملت های مظلوم منطقه راهپیمایی کرده بودند و این دعوت تفرقه افکنانه، جز برای انجام دادن مأموریتی جدید نبود. در حقیقت، از شعاردهندگان نه غزه، نه لبنان که دل در گرو امریکا و اسراییل دارند، ادعای حمایت از انقلابیون مصری که تمام منافع امریکا و اسراییل را به خطر انداخته اند، مضحک است.

۱. رجانیوز، کد خبر: ۷۸۴۲۵.

خیانت به انقلاب اسلامی آشکار می شود
سران فتنه مو به مو، مأموریت خود را اجرا می کنند. آنها به بهانه حمایت از انقلاب مردم مصر، از وزارت کشور مجوز یک راهپیمایی مستقل از آحاد ملت را درخواست می کنند. از سوی دیگر، اسراییل که بیشترین نگرانی را از سرنگونی مبارک و انقلاب مسلمانان مصری دارد، با تمام توان از فتنه گران حمایت می کند. فراخوان اغتشاش در ۲۵ بهمن به بهانه حمایت از ملت مصر در سایت وزارت خارجه اسراییل به زبان فارسی منتشر می شود. در فراخوان وزارت خارجه اسراییل برای سران فتنه و انصارشان آمده است:« با نزدیک شدن موعد فراخوانی میرحسین موسوی و مهدی کروبی برای انجام تظاهرات به پشتیبانی از خیزش مردمی در مصر و تونس و در حالی که اوضاع در الجزایر و یمن نیز به شکل فزاینده ای رو به وخامت می رود، مقامات جمهوری اسلامی ایران بر تلاش های گسترده برای جلوگیری از هرگونه بیان اعتراض به رژیم افزوده اند و در عین حال نیز سخنگویان امریکایی به شیوه ای آشکارتر در کنار مردم ایران قرار گرفته و از حکومت، خواستار شده اند به سرکوب پایان بخشد و به مردم امکان دهد به تظاهرات مسالمت آمیز دست زنند.» در این میان، رادیو فردا در گزارشی با عنوان «کاخ سفید، خواستار اجازه ایران برای تظاهرات مردم شد»، بیانیه ای از تام دانیلون، مشاور امنیت ملی امریکا، منتشر که در آن آمده است: «از حکومت ایران می خواهیم تا به مردم خود اجازه دهد از حقوق جهانی خود برای تجمع صلح آمیز، تظاهرات و اجتماع که در مصر به کار گرفته شد، استفاده کنند». ۱

رهبر فرزانه انقلاب، آیت الله العظمی خامنه ای، پیش از این در بیانات ۱۹ دی سال گذشته، این جریانات را این گونه توصیف می کند:

در داخل، جناح های ضد دین، از توده ای بگیر تا سلطنت طلب تا بقیه اقسام و انواع بی دین ها کجا ایستاده اند؟ یعنی همان کسانی که از اول انقلاب با انقلاب و با امام دشمنی کردند، سنگ زدند، گلوله خالی کردند، تروریسم راه انداختند. سه روز از پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن (۲۵بهمن ماه) گذشته بود، همین آدم ها با همین اسم ها آمدند جلوی اقامتگاه امام در خیابان ایران، بنا کردند شعار دادن. همانها الان می آیند توی خیابان، علیه نظام و علیه انقلاب شعار می دهند! چیزی عوض نشده».

حمایت گسترده بیش از چهل شبکه ماهواره ای فارسی زبان از سران فتنه و اغتشاشگران، نشان از امیدبستن بسیار غرب و امریکا به بروز اتفاقی جدید در ایران به منظور رهایی آنها از سقوط آزاد منافعشان در منطقه خاورمیانه داشت.

سران فتنه در بیانیه ای مشترک به مناسبت ۲۲ بهمن ۱۳۸۹، نظام جمهوری اسلامی را با نظام پادشاهی پهلوی مقایسه می کنند و چنین می نویسند: «آیا دردناک نیست که بعد از گذشت بیش از سی سال از انقلاب، دوباره دغدغه مردم، مواجهه با بازتولید همان مناسبات پادشاهی و این بار به نام دین باشد؟… تا آنجا که امروز شرایط سیاسی کشور ازخطر بازتولید مناسبات شاهنشاهی، جز موروثی بودن حکومت چیزی کم ندارد!» این در حالی است که جریان های ضد انقلاب، از نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی بارها چنین ادعایی را تکرار کرده اند. جالب اینکه حتی ادبیات این بیانیه ها شباهت بسیاری به ادبیات منافقان دارد. برای مثال، مسعود رجوی، سرکرده منافقان در نامه ای خطاب به بیل کلینتون، رئیس جمهور اسبق امریکا، چنین می نویسد: «با خوشوقتی بسیار، از سوی مقاومت عادلانه مردم ایران برای صلح و آزادی که علیه دیکتاتوری تروریستی ـ مذهبی حاکم بر ایران مبارزه می کند، پیروزی شما بر حسب آرمان ها و اهداف اعلام شده تان، یک پیروزی برای دموکراسی و حقوق بشر در دنیای امروز به شمار می رود…».۲

امام خمینی رحمه الله در برابر چنین ادعاهایی، سخنان کوبنده ای ایراد کرد و فرمود:

اینک، باز تفاله های رژیم خونخوار سابق درصددند که با کمک و همکاری گروهک های واپس زده و قلمداران غرب و شرق زده، تجدید حیات کنند و با قلم های به ظاهر خلقی و زبان های فریبنده، در خارج و داخل، جمهوری اسلامی را متزلزل کنند و در جهان، جمهوری ما را رژیمی ظالمانه و بد تر از رژیم پهلوی معرفی کنند و افکار عمومی را مشوش و به ابرقدرت ها مشروعیت دخالت در امور کشور دهند.

اینان با نام آنکه در ایران، قانونی نیست و در ایران حکومت جنگل پابرجاست و به نام آنکه تمام نهادهای جمهوری، بر خلاف قوانین دنیا، به غارت اموال و اتلاف نفوس دست زده اند، می خواهند راه را برای اربابان خود یا ابرقدرت شرق و بلوک کمونیست یا ابرقدرت غرب و بلوک سرمایه داری باز کنند و ایران عزیز را با اسم آزادی که مراد آنان بی بند و باری است، به لجن بکشند و ملت مسلمان را از صحنه خارج کنند.۳

۱. http://www.samenonline.ir، کد خبر: ۱۵۴۰.

۲. سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، ج ۳، ص ۴۲۲.

۳. صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۴۰۴.

شکست یأس پراکنی در خاورمیانه
مأموریت فتنه گران انجام می شود. عصر روز ۲۵ بهمن ماه ۸۹، در شلوغ ترین ساعت های عبور و مرور خیابان های تهران، با سد کردن خیابان و آتش زدن سطل های زباله و شعارگویی علیه انقلاب اسلامی، فتنه کلید می خورد. آنچه در خبرها از تعداد اغتشاش گران گزارش می شود، میان جمعیتی هزار نفره تا جمعیتی ده هزار نفره متغیر است.

دندان های اسراییل تیز می شود. همه غرب سلطه گر برای فرو انداختن ستون خیمه مقاومت در جهان اسلام، به میدان می آید. رسانه های بیگانه دست به کار می شوند. باراک اوباما برای فتنه گران پیام می دهد و ایران را با مصر مقایسه می کند. خوراک شبکه های بی بی سی و صدای امریکا برای چند روز، تحلیل، دروغ، بزرگ نمایی و امیددهی به هم پیمانان امریکا و اسراییل در منطقه است.

دو نفر از مردم عادی که یکی از آنها دانشجویی بسیجی بوده است، به ضرب گلوله منافقان به شهادت می رسد. شمار زیادی از مردم که ظاهری مذهبی داشته اند، مجروح و مضروب می شوند. مردم دوباره به خیابان ها می آیند و فتنه گران با دیدن خیل مردم، فرار را بر قرار ترجیح می دهند. کل ماجرا در سه ساعت پایان می یابد. به این ترتیب، رسانه های غربی برای حفظ اعتبارشان، به حالت عادی خود باز می گردند و از ادامه اغتشاش ها ناامید می شوند.

سران فتنه دوباره به صحنه می آیند و با بیانیه ای دیگر، می کوشند رسوایی پیش آمده را جبران کنند و امید را در دل فتنه گران زنده نگاه دارند. با این حال، پروژه اغتشاش، شکست می خورد و فتنه گران توّهم زده که مسیر اغتشاش ها را از میدان امام حسین تا میدان آزادی تعیین کرده بودند، حتی موفق نمی شوند در یکی از این میدان های کوچک شهر، جمعیتی را گرد هم آورند. جریان فتنه به مکر الهی گرفتار می شود و همه تیرها به خود بانیان فتنه باز می گردد و سرانجام دستاوردهای بی نظیری نصیب ملت ایران می شود که عبارتند از:

بیداری عمومی و اتحاد مسئولان: با آشکار شدن وابستگی و خیانت سران فتنه در روز ۲۵ بهمن ، حتی آنهایی که در دو سال گذشته کوچک ترین موضعی علیه فتنه گران نگرفته بودند، به میدان آمدند و به مردم انقلابی پیوستند. همه فعالان سیاسی کشور جریان فتنه را محکوم و اشد مجازات قانونی را برای سران فتنه مطالبه کردند. همچنین، در مجلس شورای اسلامی، اکثریت نمایندگان، برائت و نفرت خود را از سران فتنه اعلام کردند و اشد مجازات را برای آنها خواستار شدند. مراجع عظام تقلید، ائمه جمعه، گروه های مختلف سیاسی کشور نیز به طور یک پارچه، خواهان محاکمه و مجازات سران فتنه شدند.

پنبه شدن همه رشته های تهاجم فرهنگی: از آغاز تهاجم فرهنگی امریکا و غرب، بسیاری از جوانان و نیروهای انقلابی، به حالت انفعال درآمده بودند و تهدید نرم دشمنان سلطه گر، مخفیانه در حال رسوخ به همه زوایای کشور بود. پس از فتنه سال ۸۸ و در پی آن فتنه ۲۵ بهمن۸۹، هوشیاری فراگیری، نیروهای انقلاب و مردم سربلند ایران را فرا گرفت. عامه مردم طرح ها و برنامه های شبانه روزی دشمن را تا نزدیک ترین فاصله ها لمس و احساس کردند. همه فهمیدند که حمله ای گسترده تر از هشت سال تهاجم رژیم بعث به کشور در جریان است و باب جهاد و مبارزه، همچنان باز و نیازمند رزمندگانی از خودگذشته است. تکاپو و نشاط کنونی در مردم و نیروهای انقلاب و حساس شدن آنها به مسائل مرتبط با انقلاب اسلامی، نهضت اسلامی ملت ایران را ۳۲ سال جوان تر کرد.

این در حالی بود که کشورهای غربی پس از سرمایه گذاری سنگین، تأسیس انواع شبکه های ماهواره ای فارسی زبان، پشتیبانی همه جانبه از گروه های معاند و ضدانقلاب، فعالیت های جاسوسی، تحریم های اقتصادی و انواع و اقسام روش ها و حیله ها از آغاز تولد انقلاب اسلامی تاکنون، منتظر بودند نتیجه این همه هزینه را در چنین روزهایی برداشت کنند.

زورآزمایی قدرت الهی در برابر قدرت مادی: ملت ایران شاهد دو اتفاق هم زمان بود: از سویی قیام ملت مصر آنها را به یاد روزهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی انداخت و نسل سوم انقلاب نیز غلبه خون بر شمشیر و مدد الهی به مجاهدان راه خدا را دیدند و از دیگر سو، ملت مسلمان ایران، دیگربار با همه وجود، نتیجه اقتداکردن به سالار شهیدان در دفاع از زندگی عزتمندانه و شرافتمندانه و ایستادن در برابر همه دنیای مادی غرب را احساس کرد و با گوشت و استخوان خود دانست که دست خدا بالاتر از دست همه مستکبران عالم است.

در حالی که ملت مصر از هرگونه حمایت رسانه ای و حتی دسترسی به اینترنت و تلفن محروم بود و کوچک ترین حمایت های مالی از هیچ نقطه جهان به آنها نمی رسید و در حالی که همه قدرت های مادی و دارندگان سلاح های هسته ای و صاحبان بزرگ ترین زرادخانه های تسلیحاتی جهان، در مقابل انقلاب آنها ایستاده بودند، با دست خالی بر فرعون مصر پیروز شدند.

ملت ایران این رخدادها را می دید و از سویی می دید که جریان فتنه داخلی با برخورداری از پشتیبانی تمام قدرت های مادی جهان، چگونه در برابر ملتی که تنها سلاحش ایمان و عقاید الهی اوست، نابود و در امواج خروشان ملت ایران غرق شد؛ جریانی که از حمایت رسانه ای همه قدرت های مادی و همه فن آوری های موجود از اینترنت و ماهواره گرفته تا تجهیزات جاسوسی فوق پیشرفته برخوردار بود و تمام دنیای طاغوت با همه تجهیزات و سرمایه خود از آن پشتیبانی می کردند.

اینک به نظر می رسد در آستانه روز قدس و در زمانه ای که خاورمیانه اسلامی، حول محور آرمان های انقلاب اسلامی شکل گرفته است، نوید آزادی بیت المقدس هر چه رساتر به گوش می رسد و ناقوس مرگ رژیم اشغالگر قدس، روزگاری است که نواخته شده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا