Views: 79
در نیمروز دهم فروردین ماه یکهزار و سیصد و نه هجری شمسی در خانواده ای مذهبی پا به این دنیای خاکی نهاد. نامش را علی گذاشتند و چون از سلاله پاک سادات موسوی حسینی بودند او را سیدعلی خواندند. برسم شهرت پدرش میرسید حسین لقب داشت. آخرین فرزند خانواده بود و قبل از خودش دو برادر و یک خواهر داشت. از بد روزگار در همان اوان کودکی پدرش را از دست داد بطوریکه هیچ خاطره زنده یا ذهنیتی از ایشان نداشت و فقط شنیده هایی از مرحوم مادرش داشت و اطرافیان. برسم بسیاری از خانه های قدیم اصفهان در خانه ای چند خانواری زندگی می کردند و مادرش هم غیر خانه داری برای بازار هم کار می کرد. روزها و شب ها به گوش او آرزوی خود که مداحی و ذاکری پدرم بود را زمزمه میکرد. شش ماهگی پدرم برابر شده بود با محرم الحرام همان سال و مادرش او را طبق رسم قدیم روز عاشورا با لباس شش ماهه حضرت اباعبدا…الحسین به درب امام برده بود به این نیت که تا آخر عمر نوکر آن حضرت و خاندانش باشد و از بد و بلا و امراض روزگار مصون بماند. تا ۵سالگی را در خانه کنار مادر گذرانده بود و چون حافظه عجیبی داشت به سفارش اطرافیان او را به مکتب خانه ای در همان حوالی به مدیریت آقای جبل عاملی ملقب به «معلم» برده بودند. مثل بسیاری از خانواده های قدیم اصفهانی در کنار درس و مکتب اورا به نزدیکی از بانوان پاکدامن با تقوی و آشنا و مسلط به علوم قرآنی با افکار و عقاید پاک و بدون خرافه مذهبی برده بودند تا با عقاید دینی و مذهبی، قرآن، نماز، روایات و داستان های زندگی و سیره انبیاء و امامان از همان سنین طفولیت آشنا بشود و بر این اساس پرورش پیدا کند. از ایشان شنیده بودم که بر اساس خوابی که از همان اوایل مادرشان دیده بودند خیلی دوست داشتند که فرزندشان آسید علی مداح و ذاکر اهل بیت شود و بسیار هم در همین راستا ایشان را تشویق و ترغیب میکردند. از همان اوان کودکی و نوجوانی پدرم همراه برادر بزرگترش آقا سید حسن در مراسم و مجالس عزای سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدا…الحسین و هیئت بنی فاطمه شرکت میکرده و در همان اوان کودکی و نوجوانی با این هیئت و دست اندرکاران و اعضایش و به خصوص با مداحین و ذاکرین و وعاظ این هیئت که در آن روزها یکی از بزرگترین و هدفمندترین و با سابقه ترین هیئات مذهبی اصفهان بود، آشنا گردید. یکی از مداحان و ذاکران قدیمی این هیئت و شهر اصفهان، بزرگ مرشد و ذاکر امام حسین مرحوم مرشد رضا بوده که در عصر خود یگانه دوران و مسلط به علوم و فنون مداحی و سخنوریست و از توانایی های ایشان مستندات بسیاری به جا مانده. دوران کودکی و نوجوانی پدرم مقارن است با اوج توانایی های ایشان. بعد از این بزرگ مرد تاریخ مداحی و ذاکری شهر اصفهان و اطراف آن زبان زد خاص و عام بوده و هست. ایشان هم در علوم و فنون سخن وری و مداحی یگانه عصر خود بودند و دوران جوانی و میانسالی پدرم با ایشان مقارن است. از طرفی عشق و علافه وافر و خستگی ناپذیر پدرم و از طرفی هم بودن در کنار این اساتید بزرگ و حضور در مراسم و مجالس عزای حضرت امام حسین اولین و بهترین سرمایه معنوی برای پدرم شده بود. طبق گفته خود ایشان و مستنداتی که هست ایشان از سن ۹سالگی به صورت جدی در کسوت مداحی خاندان عصمت و طهارت درآمده و در این راه از همه چیز خود گذشته و قدم به این عرصه افتخار گذاشته بودند. از قدیم الایام صبح های جمعه در شهر اصفهان هیئتی برگزار میشد بنام هیئت مداحان اصفهان که اساتید بنام همچون شاعر شهید و عالم بزرگوار مرحوم استاد صغیر و دیگر اساتید در آن شرکت میکردند که پدرم هم به سبب شرکت در آن جلسات رفته رفته با این اساتید بزرگ، شعرا و ذاکرین ائمه اطهار از نزدیک آشنا گردیده و با آنان مراوده و از محضر آنان کسب فیض نمودند و همچنین در همان سالهای اولیه آشنایی پدرم با یگانه دهر، استاد آن زمان شاعر و عالم بزرگ مرحوم میرزا علی مشفقی متخلص به «مشفق» تحولی ژرف و بزرگ در روح و جسم پدرم بوجود آورد و سالیان دراز در پی کسب علم و فیض از آن مرحوم خدمت و شاگردی ایشان را به جا آورده. از علوم و کمالات مرحوم مشفقی که هرچه بگویم کم است و من هم در مرتبه ای نیستم که در این باره اظهار نظر کنم. کمتر کسی هست که آشنا به علوم ادبیات و علوم قدیمه باشد و نام ایشان را نشنیده و یا از ایشان یادگاری ندیده باشد. در آن دوران از محضر و مکتب استاد مرحوم مشفقی شاگردان بسیاری کسب فیض می نمودند که چه در زمان حیات این مرد بزرگ چه بعد از فوت ایشان همگی صاحب نام و شهرت زیادی هستند امام استاد مرحوم مشفقی جدا از شاعری و فن بیان ید طولائی در زمینه نجوم، ریاضیات جبر و جفر و علوم غریبه داشتند. در زمینه استخراج تقویم هم یادگاری تا چند سال پیش از ایشان به جا مانده بود که هرسال با شروع ماه رمضان چاپ و در اختیار علاقه مندان قرار می گرفت. آشنایی اولیه پدرم با این استاد بزرگ در زمینه شعر و مداحی بوده ولی به مرور با آشنایی بیشتر به خلوت ایشان راه یافته و گوشه هایی از دریای بیکران علم این عالم بزرگ را کسب کرده بودند. پدرم و بقیه شاگردان آن مرحوم ایشان را به نام «معلم» می خواندند ولی تخلص شعری شعری ایشان«مشفق» بود. در مکتب آن مرحوم مداحان هریک بعد از گذراندن شرایطی و نشان دادن توانایی های خویش در زمینه مجلس داری، آشنای با لغات ثقیل، آشنایی با تاریخ ادبیات ایران و شناختن علوم و فنون شعر به هریک لقبی اعطا میشده که مرحوم پدرم ملقب به«سعید المداحین» بودند. همچنین ایشان برای شاگردانی که طبع و توانایی سرودن شعر را داشتند تخلصی انتخاب می کرده و برای پدرم تخلص«سقا» را برگرفته از نام خانوادگی انتخاب کرده بودند و سروده های اولیه پدرم را ویرایش و رفع اشکال می کردند. در همین سالها پدرم با انجمن های ادبی اصفهان آشنا شده و در آن ها شرکت میکردند زیرا شاهرگ حیاتی شعرای هر شهری همین انجمن های ادبی است و شرکت در آن ها در شهر اصفهان هم در گذشته و هم در زمان حال. بسیاری از این انجمن های ادبی دایر بوده و هست و نیاز هر شاعری شرکت و حضور در این مجالس است. با شرکت در این انجمن ها سروده های شعرا به گوش اساتید میرسد و اگر ایراد یا اشکالی دارد برطرف می شود و با شعر روز و زمان خود هم آشنا می شوند. سبک سروده های پدرم خراسان است و بیشتر سروده هایشان مذهبی، عرفانی، اجتماعی و مردمی است و شاکله ای مطابق با متقدمین دارد و همچنین نوحه ها و دمهای زیادی از ایشان به جا مانده که برای کاروان و دسته عزاداری سروده اند. تا این اواخر به یاد دارم که تمام دهه های محرم هر ده شب پدرم نوحه و دم جدیدی می ساختند و قبل از حرکت کاروان و دسته هیئت عزاداری با اعضای هیئت و سینه زن ها تمرین و کار می کردند معتقد بودند که اینگونه نوحه ها باید حماسی باشد و هم حال و هوای عزای امام حسین و شرایط یاران و احباب ایشان را زبان حال باشد و همچنین نظم و شاکله کاروان عزاداری را حفظ کند و مهمتر از همه درد روز جامعه و مردم را همراه داشته باشد تا مصداق «سخن کز دل برآید لاجرم بر دل بشیند» باشد. پدرم ارادت خاصی به حضرت امام رضا علیه السلام داشتند و مفتخر به ۱۲۱ بار زیارت مرقد مطهر آن حضرت شده بودند که طبق نیت قبلی در هر سفر قصیده ای در مدح و منقبت آن حضرت سروده اند و همچنین در اشعارشان ۲۸ رباعی با ردیف ۲۸ حرف از حروف الفبا در مدح و ثنای آن حضرت وجود دارد که انشاالله مورد قبول آن حضرت و خاندانشان و دوستداران آن امام همام قرار گیرد. در زمینه مداحی و ذاکری ایشان بسته به توان و شرایط خود شاگردانی پرورش داده اند که البته همه اساتید بزرگ بوده و هستند و انشاالله تا آخر عمر سمت نوکری و غلامی حضرت امام حسین و ائمه اطهار را داشته باشند و به آن مفتخر باشند. پدرم در شکل گیری و به نتیجه رسیدن بسیاری از هیئات مذهبی اصفهان نقشی فعال داشتند و آنچنان که در توان ایشان بود از هیچ تلاشی مضایقه نمی کردند. همچنین لازم به ذکر است که ایشان در تمام عمر خود حضور و انجام وظیفه در هیئت و حسینیه بنی فاطمه و نوکری و غلامی در راه خاندان عصمت و طهارت را در نهایت توان و بدون هیچ کم و کاستی باعث افتخار و کسب آبرو می دانستند و به یاد دارم که ایشان خود را نوکر و غلام امام حسین علیه السلام می نامیدند و بر این امر سعی کافی داشتند و این را یگانه آرزوی قلبی خود می دانستند که ای خاندان ایشان را حتی به سمت کفش جفت کنی عزادارانشان قبول نمایند و تا آخرین عصر نوزدهم ماه خرداد سال یکهزار و سیصد و هشتاد و شش که دعوت حق را لبیک گقتند این اولین و آخرین آرزوی قلبی ایشان از طفولیت تا دم مرگ بود.
نویسنده :سید جواد سقایی