Views: 3
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ
درخواست توکل از خدا
خدایا من را در ماه رمضان از کسانی قرار ده که اهل توکل به تو هستند، چشمم به دست این و آن نباشد؛ چقدر خوب است که انسان توکل داشته باشد و اهل توکل باشد.
بخشش امام حسین (ع)
شخص عربی بود که خیلی گرفتاری داشت، خدمت امام حسین (علیه السلام) رسید؛ و عرض کرد من بدهکاری دارم و می خواستم به انسان کریمی مراجعه کنم و اینک خدمت شما رسیده ام.
حضرت فرمودند: سه مسئله از تو می پرسم اگر یکی از آن ها را جواب دادی، یک سوم قرض تو را می دهم و اگر دو سوال مرا جواب بدهی دو سوم قرض تو را می دهم و اگر هر سه مسئله را جواب دادی؛ کل قرض تو را ادا می کنم.
عرب گفت: مثل شما با این عظمت از من بی سواد سوال می کنید؟ (معلوم می شود، این شخص عرب آدم متواضعی بوده است.)
حضرت فرمود: از جدم رسول الله شنیده ام «الْمَعْرُوفُ بِقَدْرِ الْمَعْرِفَهِ» اگر خواستید به کسی احسان بکنید باید به قدر معرفتش احسان کنید؛ شما وقتی که می خواهید دستمزد بدهید متفاوت است پولی که به یک عمله می دهید غیر پولی هست که به یک معمار و مهندس می دهید؛ اگر یک مبلغ بالایی به یک مهندس می دهید بخاطر علم اوست؛ اگر جواب سوالاتم را بدهی قرضت را می دهم؟
حضرت فرمودند: بهترین چیزها در عالم چیست؟
عرب گفت: بهترین چیزها ایمان به خدا و ایمان به رسول (ص) و ایمان به اهل بیت (ع) می باشد.
حضرت از جواب عرب خوشش آمد و او را تشویق فرمودند.
حضرت سوال کرد: زینت انسان به چیست؟
عرب پاسخ داد: زینت ها مختلف است؛ زینت عالم به یک امر است؛ زینت ثروتمند به امر دیگری است و زینت شخص فقیر نیز فرق می کند.
زینت عالم به حلم اوست
اگر به من عالم کسی دشنام داد، نباید من هم به او دشنام بدهم و با او گلاویز بشوم.
شیخ محمد تقی بافقی و سرهنگ
در یک حمام عمومی؛ سرهنگی مشغول تراشیدن ریش خود بود؛ مرحوم شیخ محمد تقی بافقی (ره) در آن حمام مشغول استحمام بود، ایشان واقعه را می بیند و به سرهنگ تذکر می دهد و می گوید: تراشیدن ریش حرام است و این کار را نکنید؛ مرحوم بافقی از اولیاء الهی بود و خدمت امام زمان می رسیدند؛ کتابی هم در شرح حال ایشان نوشته اند به نام؛ «التقوی و ما ادراک ما التقوی» و این کتاب را پیدا کنید و بخوانید. سرهنگ نمی دانست که ایشان از علماست. و کشیده ای بر صورت شیخ محمد تقی زد و گفت: مشتی به تو چه؟!
مرحوم شیخ محمد تقی طرف دیگر صورتش را گرفت و گفت: یک کشیده دیگر هم بزنید، ولی ریشتان را نتراشید!
سرهنگ با خودش گفت حتما این شخص برای خودش شخصیتی است؛ از علماست؟
وقتی از حمام بیرون می رود، تازه متوجه شد که ایشان آیت الله شیخ محمد تقی بافقی است و بعد از این داستان از مریدان درجه یک شیخ محمد بافقی می شود و محاسن می گذارد و تا آخر عمر حتی در آن ایامی که مرحوم بافقی توسط رضا خان به شاه عبد العظیم تبعید شده بود در خدمت ایشان بود.
این ها همه به برکت حلم و بردباری ایشان بود. اگر شیخ محمد تقی عصبانی می شد و مریدان ایشان با سرهنگ بر خورد نا مناسبی داشتند، آیا این مسائل اتفاق می افتاد. صفت حلم و برد باری این مرد صالح سبب توبه آن سرهنگ کذایی شد.
ادامه روایت:
حضرت پرسید: زینت ثروتمند به چیست؟
عرب جواب داد: زینت ثروتمند به بذل و بخشش است.
بعضی افراد متمکن و ثروتمند چقدر وجوهات می دهند؛ مسجد می سازند؛ به آموزش و پرورش کمک می کنند؛ خیرات می کنند؛ بعضی از ایشان هم خسیس هستند و به قول معروف نم پس نمی دهند؛ خواهرش می رود رختشویی می کند و او در فکر جمع مال است؟! این ها زینت ندارند؛ اگر بمیرد، کسی به تشییع جنازه او حاضر نمی شود.
بعد حضرت پرسیدند زینت فقیر به چیست؟
عرب جواب داد: زینت فقیر به صبر است.
نان خالی می خورد؛ ولی به انقلاب چیزی نمی گوید! نه اینکه یک مقدار فشار روی او آمد و قیمت ارزاق زیاد شد بگوید: رضا شاه خوب بود؟! کجای رضا شاه خوب بود؟! تویی که این حرف را می زنی با این کلمه جهنمی می شوی؟ مگر انقلاب ما بخاطر شکم بوده است؟ اینکه می گویی خدا رضا شاه را بیامرزد این شما را جهنمی می کند؟! هر چند نماز خوان باشی!
حضرت سوال کردند: اگر این صفات در کسی نباشد حال او چگونه است؟
عرب گفت: باید آتشی از آسمان فرود بیاید و او را ازبین ببرد. یعنی عالمی که حلم ندارد و ثروتمندی که بذل و بخشش ندارد؛ و فقیری که صبر ندارد باید از بین برود.
بعد حضرت سوال کردند: نجات از مهالک به چیست؟
عرب گفت: توکل بر خدا.
همه این حدیث را برای قسمت آخر آن یعنی «توکل» خواندم؛ چون موضوع بخشی از دعای امروز در مورد توکل بود و از خداوند متعال در خواست کردیم که خدایا من را از متوکلین قرار بده.
نصیحتی به طلاب علوم دینیه
طلبه نباید با خود بگوید؛ اگر من الان درس بخوانم چکاره می شوم و چکاره بشوم ؛ مگه خود من وقتی طلبه شدم می دانستم چکاره می شوم؟! در آن ایام که ما درس می خواندیم « حدود ۶۳ سال قبل » ماهی « ۱۰ تومان » به ما شهریه می دادند؛ بعد که به شهر قم رفتم ماهی « ۱۵ تومان » شهریه می گرفتم؛ « ۵ تومان » آیت الله صدر « ۵ تومان » آیت الله حجت « ۵ تومان » آیت الله سید محمد تقی خوانساری؛ ما روزی « ۵ ریال » می گرفتیم و با نان خالی ارتزاق می کردیم و درس و بحث را رها نکردیم؛ با اینکه در همان ایام برای ماشین نویسی مدرک و تصدیق داشتم و میرزایی کرده بودم؛ سیاقه نویسی بلد بودم؛ چرتکه بلد بودم؛ الان هم که می خواهم برای مراجع وجوهات شرعیه بفرستم با چرتکه حساب می کنم؛ با فوت و فن بازار آشنا بودم؛ با وجود این فقط مشغول درس و بحث بودم و به فکر این مسائل نبودم که خوب اگر من درس بخوانم؛ در آینده چکاره می شوم … ولی متاسفانه بعضی از طلبه ها با خود می گویند آخرکار من چه می شود؟ و درس را رها می کند و دنبال کار و بار می رود! طلبه باید درسش را بخواند و مرتب نگوید؛ آخرعاقبت درس خواندن من چه می شود؟!
به خدا توکل داشته باشید؛ من با توکل به اینجا رسید ه ام؛ با توکل از صفر شروع کرده ام؛ «۵۱ سال پیش» که من به اینجا آمدم انبار خاک زغال بود و با توکل آن را به اینجا رسانده ام.
ادامه حدیث
حضرت از کلام و جواب های شخص عرب خشنود شدند و تمامی قرض او را پرداختند و سپس حضرت انگشتر دست مبارکشان را به این عرب دادند. [۳]
حضرت سید الشهداء به این عرب انگشتر داد؛ حاج آقا جعفر خندق آبادی نقل می کردند: تمامی ائمه علیهم السلام یک انگشتر در راه خدا داده اند، ولی امام حسین دو انگشتر داده است؛ یکی انگشتری بود که به این شخص عرب دادند و یکی هم انگشتری بود که در عصر عاشوراء دادند. در عصر عاشوراء با چه وضعی انگشتر را از دست امام حسین علیه السلام در آوردند. انگشتر به دست حضرت چسبیده بود و جدا نمی شد و با چه حالتی از دست مبارک ایشان خارج کردند!
وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْفَائِزِینَ لَدَیْکَ؛ خدایا من را از رستگاران قرار بده ؛ نه از اهل شقاوت
که وارد قیامت که میشوم اهل بهشت باشم، فائزین، رستگار.
وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ إِلَیْکَ؛ خدایا من را از مقربین در گاهت قرار بده؛
خدا نکند طوری زندگی کنیم که خدا به ما بگوید تو بنده من نیستی و ما را از درگاه ربوبی خودش دور کند و بگوید برو ؛ گاهی پدر به فرزند نا صالح خود می گوید ؛ برو تو دیگر فرزند من نیستی خدا هم گاهی به بنده خودش که غرق در معاصی شده است می گوید : از درگاه من دور شو که دیگر تو بنده من نیستی ! خدا کند که خدا به ما بگوید، تو بنده من هستی.
بِإِحْسَانِکَ یَا غَایَهَ الطَّالِبِین؛ به حق احسانت خواسته های من را اجابت کن؛
ای کسی که غایت طالبین تویی! انسان وقتی از همه جا نا امید می شود، آخر کار در خانه خدا می رود و آن وقت دعا مستجاب می شود.
راه شناخت استجابت دعا
اگر می خواهی بدانی دعایت مستجاب می شود یا نه !؟ به دلت مراجعه کن اگر دیدی در گوشه دلت به کسی غیر از خدا هم امیدواری بدان که دعایت مستجاب نمی شود ولی اگر از همه نا امیدی و چشم دلت دست به دامن الهی است بدان که دعای تو مستجاب شده است . در حدیث آمده است که به عزت و جلالم قسم من قطع می کنم امید کسی را که به غیر من امید دارد.
پی نوشت ها:
[۱] بحارالانوار ج : ۴۴ ص : ۱۹۶