آخرین اخباراخبارمقاله

هفته دفاع مقدس گرامی باد

Views: 5

انتهای عشق
این جا دشت ایثار است. این جا دریای مودّت و یک پارچگی موج می زند. این جا عشق جاری است. این جا کوهِ استقامت و استواری است. این جا هویزه، چزّابه، شلمچه، دو کوهه و… است. این جا سرداران شهید آرمیده اند. این جا هزاران لاله پرپر گشته اند. این جا صدای بال زدن فرشتگان را می توان شنید. این جا یعنی انتهای هستی، تا معبود رفتن و پرواز تا بی کران. این جا قدم گاهی است که از ذره ذره خاکش بوی بهشت می آید؛ بوی شجاعت، شهامت، ایثار و استقامت. این جا سرزمین خاطره ها و خاک خوب خدا، جبهه مردان الهی است.

این مسأله را حل کنید
شما که نام جبهه ها را شنیده اید، آیا می دانید هویزه کجاست؟ چه کسانی در آن جا کشته شده و دفن گردیده اند؟ چگونه تانک ها، ۱۲۰ تن از خوبان هویزه را پامال چرخ های آهنینشان کردند؟ اصلاً می دانید تانک چیست؟ می توانید این مسأله را حل کنید؟ گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود، از فاصله صد متری شلیک می شود و به حلقومی اصابت و آن را سوراخ می کند، حالا معلوم کنید «سَر» کجا افتاده است؟… یا این مسأله… هواپیمایی با سرعت بسیار از ارتفاع ده متریِ سطح زمین، ماشینی را که با سرعت در جاده مهران ـ دهلران حرکت می کند، مورد اصابت موشک قرار می دهد. اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود، معلوم کنید کدام «تَن» می سوزد؟ کدام «سَر» می پرد؟ چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید، غسل داد و کفن کرد؟

صدای «امّن یجیب»
سال ها گذشته، ولی خاطره هایشان زنده است. سال ها گذشته، امّا رؤیاهایشان از تمامی این جاده ها عبور می کند. فریادهایشان هنوز هم از بلندای تپه های «بوکان» به گوش می رسد. صدای «امّن یجیب» باز هم از کنار نخل های سوخته جنوب به گوش می رسد. صدای «یا زهرا» را باز هم می شنویم. سال هاست هر روز صبح آینه ها به آن ها سلام می دهند، شب ها درختان با زمزمه آن ها به خواب می روند و ابرها با آن ها می گریند؛ سبک بالان عاشقی که جانِ شیرین خویش را به کف گرفته و بی هیچ منتّی، آن را به دین و میهن خویش تقدیم ساختند.

با ما بگویید
حضور شما طلایه داران پرچم عشق و ایمان، شما که فتح را روایتی دیگر بودید، ما را به خوان گسترده ایثار و جوان مردیتان نشانده است. این بار می خواهیم از شما بشنویم. از شما که اروندرود هنوز آخرین وضوی عشقتان را به خاطر دارد و کرخه، هم چنان رشادت و مردانگیتان را بر سینه موّاج خویش تکرار می کند. با ما از آن سال هایی بگویید که در غربتْ قریب بودید. از آن روزهای خون و شهادت. از آن سُفره های ساده و با صفایی که تنها با نانی و نمکی تزیین می شد. از آن نگاه معصومانه پیران رزمنده ای که برای رسیدن به خط مقدّم، ملتمسانه می گریستند. از سیمرغان سبک بالی که برای رسیدن به قاف عشق و حقیقت، رنج و عطش و سوز را به جان خریدند. از آزادگانی که سال ها در اسارت ماندند، ولی یک قدم عقب ننشستند!

تفکرات خام
دشمنان، تجاوزکارانه آمدند خام اندیشانه گمان می کردند که سه روزه تهران را تصرّف خواهیم کرد. این برای اولین بار نبود که ایرانْ عرصه تاخت و تاز بیگانگی قرار می گرفت که چشم طمع به آب و خاک این سرزمین دوخته بودند. البته این بار آمده بودند تا هم آب و خاکش را بگیرند و هم نظام اسلامی اش را ساقط کنند؛ نظامی که با اهدای قطره های خون بهترین و پاک ترین انسان ها به دست آمده بود. دشمنان خود نیز معترف بودند که آمده اند تا با دندان تیزِ طمعْ این سرزمین را از آنِ خویش کنند، ولی آن کوردلان، از نیروی مقاومتی که در سینه ها انباشته و پرچم دفاع و حماسه ای که برافراشته شده بود، غافل بودند.

رمز جاودانگی
در هشت سال جنگ تحمیلی، رمزی نهفته است که ایران و جوانان ایرانی را به لحاظ پایداری و ایثارشان در حفظ ارزش ها و تمامیت ارضی ایران اسلامی، و ناکام گذاشتن دشمن در رسیدن به اهداف شوم خود، ممتاز ساخته و به گونه ای بی سابقه، آنان را در تاریخ جهان برجسته کرده است. رمز این جاودانگی و برجستگیِ سبک بالان عاشق را در این جمله پیر فرزانه جماران می توان یافت که فرمود: «فرق بسیار است بین جوانانی که شب را با مناجات و قرائت قرآن و نماز و نیایش به سر می برند و حَمله را با ذکر خدا و اللّه اکبر شروع می کنند، با آنان که شب را با معصیت خدا و روز را در جنگ با خدا آغاز می کنند».

این روزه
این روزها که در میان آتش بازی های پرزرق و برق زندگی، آتش دشمنْ سوزمان کم شده است، این روزها که دیگر نه کسی سیمرغی می شناسد و نه نشانی از کوه قاف دارد، این روزها که دل گیریم از این هوای غم آلوده فراموشی، این روزها که در ازدحام جمعیتِ سرگردان و بی هدف گم شده ایم، این روزها که دیگر کم تر می توان نشانی از دریادلانی به دست آورد که برای رسیدن به حق و حقیقتْ دل به دریا می زدند. تا به ساحل نجات و پیروزی برسند؛ حماسه آفرینانی را می طلبیم تا درباورهامان همیشه تابنده باشند و از شهادتِ عزیزانی بگویند که رفتنشانْ مثل عبور سریع یک شهاب و وزش آرام یک نسیم ساده بود؛ چرا که تشنه سادگی و صفای آیینه وش وجودشان هستیم.

جبهه، تجلی گاه یاد خدا
هنرمندی که برای فیلم برداری ره سپار جبهه های حق علیه باطل شده بود، لحظه های پایانی عمر رزمنده ای را این گونه توصیف می کرد:«نگاهم به شکم پاره پاره شده یکی از رزمندگان خیره ماند. لبانش با تبسمی از ذکر، حرکتی موزون یافته بود. نزدیک رفتم. فکر می کردم واپسین لحظات زنده بودن خویش را به ادای وصیتی مشغول است یا شاید از فرط درد یا حتی تشنگی می نالد، اما سوگند به خدا که از او چیزی جز ذکر «یا سبّوح»، «یا قدّوس» و «یا ذَالجَلال و الاِکرام» نشنیدم. خواستم آن حالات روحانی را فیلم برداری یا دست کم صدای وی را ضبط کنم، اما توان کوچک ترین حرکتی در خود نیافتم و در برابر آن هم ایثار و جانبازی، با دستانِ سِرِشکمْ گونه هایش را نوازش کردم و زمانی به خود آمدم که مرغ روحش از قفس تن پرکشیده بود» و این چنین بود حماسه رزمندگان سپاه اسلامْ در وجب به وجب از خاک جبهه که سرشار از ترنّم های عاشقانه بود.

تبلور ارزش های مقدس
در حماسه دفاع مقدس، ارزش هایی تبلور یافت که ریشه در فرهنگ اسلام و باورهای دینیِ غیورمردان مسلمان ایرانی داشت؛ همان باورهای دینی که آنان را مشتاق دیدار دوست ساخته بود و نظاره کردن «وجه اللّه » را رؤیایی دست یافتنی ساخت. آنانْ درس مهرورزی، برادری و هم دلیِ با دوستان، و نیز درس استواری و سرافرازیِ در مقابل خصم دون را از قرآن کریم فراگرفته بودند تا ایثار و فداکاری را رنگی جاودانه بخشند تا آن جا که پرچم شجاعت و دلاوری را با تأسّی به سیدالشهداء علیه السلام و سقای کربلا بر قله بلند افتخار برافراشتند و عزت و کرامت را شکوهی دیگر بخشیدند، آن گونه که تاریخ با نظر به ویژگی های تاریک و غیرانسانی متجاوزان، در مقابل این همه بزرگی و ارزش واماند و انگشت حیرت به دندان گرفت.

جبهه ها، کربلای دوم
فضیلت های بشری، کم تر در صحنه نمایش تاریخ عرض اندام کرده اند، ولی آن گاه که مجال یافته اند تا خویشتن را بر همگان عرضه کنند و نقشی جاودانه بیافرینند، آن چنان شوری بر پا کرده اند که قلب ها و دل ها را به لرزه انداخته اند. روزهای دفاع مقدس، با حماسه هایی که دلاورمردانِ همیشه پیروز ایران آفریدند، آن چنان نقشی در صحنه نمایش تاریخ ایفا کرد که جز در کربلا نمونه اش را نمی توان یافت؛ چرا که اینانْ همان درسْ آموختگان آن مکتب بودند و شاگردان پیر فرزانه ای که حسین علیه السلام را الگو و اسوه اش می شمرد.

فریاد سنگرهای اروند
این جا اروند است. می توان سکوتِ همراه با غم را از سنگرهایش حس کرد، ولی از لابه لای همین سکوت، رساترین فریادها به گوش می رسد؛ صدای عشق، دلدادگی و حضور. هنوز می توان آهنگ عاشقانه نمازهای شبانه را در عرصه حضور تانک ها، کاتیوشاها، تفنگ ها و هواپیماها شنید. هنوز می توان همهمه بی قرار را از اعماق سنگرها، همراه با زمزمه اشک بر گونه های بندگی شنید. نگاه کنید! این رود آرام اروند است که بسیاری از غواصان و جوانانمان را به کام خود کشیده و اکنون چهره مظلومی به خود گرفته است.

ما در مقابل این همه از خودگذشتگی و ایثار این جوان مردان صحنه کارزار، چه داریم که ببخشیم؟ باید حرکت کنیم و ما نیز به پیش رویم و عطر آن روزها و خلوص آن خالصان را به باد صبح گاهی بسپاریم تا فضای جانمان را طراوتی دیگر بخشد و ما نیز چونان شهیدانمان، خدایی شویم.

نشان از حماسه ها
سنگرها را به خانه و کاشانه شان ترجیح داده بودند. دل هاشان به وسعت دریا بود و چشمانشان نورانی تر از ستاره. آنان، دست های سبز خدا بودند؛ عاشقان شورآفرینی که با الهام از خط سرخ عاشورا، پیروزی همیشگیِ خون بر شمشیر را بر لوح زمان نقشی برجسته زدند و امروز، امواج خروشان خلیج فارس، نیزارهای مجنون، مرداب های هورالهویزه و نخلستان های اروند، حماسه این خستگان راه معشوق را حکایت می کنند؛ حماسه ای که شهادتْ روشنی بخش دیدگانشان بود… شهادتی که نشانه نکو زیستن، نکوتر مردن و به سر منزل مقصود رسیدن بود.

در تمام لحظه ها با خدا باش
خسته ایم از جور روزگار، از ریاکاران به ظاهر رفیق. خسته از حیله گران دنیاپرست و از تمام ابرها که بر قلب هایمان سنگینی می کند، ولی در این روزهای یادآوریِ حماسه ها و عاشقی ها، تو که شلاق دشمن را تحمل کرده ای، تو که فراوان زخم زبان از کوردلان شنیده ای، تو که تمام مشکلات را بر دوش کشیده ای، تو که از جاده های پرخطر عبور کرده ای، تو که پشت درهای بسته ساعت ها به انتظار نشسته ای، نباید خسته باشی. باز هم مثل لحظه های جنگ در خروش و جوششی عمیق باشی. با کینهْ بجنگ با نیرنگْ بستیز، با نَفْسْ دربیفت و باز هم به فکر خدا باش. تو هیچ گاه تنها نخواهی ماند؛ هم دوش ستاره ها و هم پای فرشتگان در کنار آفتاب و ماهْ با خدا سخن خواهی گفت.

بسیج، فرهنگ است
هفته دفاع مقدس، یادآور دلاورمردی ها و حماسه آفرینی های مردانی است که نام ایران را در عرصه جهان برجستگی خاصی بخشیدند در این میانْ بسیجیانِ همیشه عاشق، کبوتران سبک بالی بودند که خالصانه و عاشقانه، هستیِ خویش را در طبق اخلاص نهادند و به دوست تقدیم کردند. بسیجْ مکتب شاهدان و شهیدان گم نام، و بسیجیْ هم سنگر و پیرو شهیدان است. بسیجْ فرهنگ است و تفکر بسیجی، معیاری ارزشی، اصیل، عمیق و انقلابی است. بسیجْ عشق است و بسیجی، عاشق. روح بسیجْ علی و فاطمه است و بسیجی، عاشقی است که کمال خود را در شهادتْ و شهادت را عین سعادت می داند. بسیجیْ ذوالفقار علی است؛ عاشق علی، پیرو علی، و مطیع و مرید علی است.

روحیه شهادت طلبی
خطرها را به جان می خریدند و به پیشواز مرگ سرخ می رفتند. ترسی از مرگ نداشتند و روحیه مجاهدت و رزمندگی شانْ با فرار از میدان نبرد و دغدغه زنده ماندن سازگاری نداشت. آن ها انسان های وارسته و شایسته ای بودند که مرگِ در راه خدا را با تمام وجود می خواستند؛ چرا که به خوبی می دانستند شهادتْ زندگی حقیقی، و شهیدانْ زندگان جاویدند. این جوانانِ شیفته شهاتْ انسان های برگزیده روی زمین بودند که بنابر فرمایش امام خمینی رحمه الله «بیمه بودن کشور و آسیب ناپذیر بودن ملت، مرهون همین روحیه شهادت طلبی آنان است».

اعتراف دشمن
پیران و جوانان و حتی نوجوانانی که برای دفاع از مرز و بوم این خاک مقدس پای در میدان های جنگ نهادند، آن چنان رشادتی از خویش به نمایش گذاشتند که اعجاب همگان را برانگیخت تا آن جا که دشمن زبان به اعتراف گشود.

یکی از فرماندهان برجسته عراقی، وقتی که زیر فشار مافوقش قرار گرفته بود که «چرا عقب نشینی می کنید و حمله نمی کنید»، گفته بود: «شما واقعیات میدان جنگ و ارتشتان را نمی دانید، ولی من این جا واقعیات را می بینم. رزمندگان ایرانی را می بینم که روی میدان های مین پا می گذارند و به ما حمله می کنند، ولی در همان حال سربازان خودمانْ پوتین هایشان را در می آورند و آهسته و بی صدا فرار می کنند. چگونه می توان جنگید و عقب نشینی نکرد؟»

سرمایه عظیم ایمان
هشت سال دفاع مقدس و سرافرازانه غیورمردانی که روح صفا و اخلاص را در جای جای جبهه ها جاری کرده بودند، به جهانیانْ به ویژه آنان که تنها چشم بر مادیات بازکرده اند، ثابت نمود که زمانی که کشوری مجهز به پیشرفته ترین و مجهزترین وسایل جنگی باشد، ولی سرمایه عظیم انسانی را به دنبال نداشته و کوله بارش از اعتقاد به خدا و توکل به او تُهی باشد، قطعا در صحنه نبرد شکست خواهد خورد.

در سال های خون و حماسه هشت سال دفاع مقدس، درخت اخلاص و توکل در باغ جان رزمندگان اسلام ریشه دوانده بود و ملت قهرمان و شهید پرور ایران و رزمندگان دلاور اسلام، با توسل به ریسمان مستحکم توکل و اعتقاد به خدا، در مقابل دشمن سرذلت فرونیاورند و نصرت الهی را به چشمان خویش دیدند.

شیرزنان تاریخ
مادرانی که فرزندان خویش را به جهاد تشویق می کردند، همسرانی که با دست خویش چفیه بر گردن شوهرانشان می انداختند، خواهرانی که بوسه بر سربندهای برادرانشان می زدند، شیرزنان تاریخ اند و چه حماسه ها آفریدند. دختران معصوم سوسنگرد، آن اسوه های عفاف که هر کدام در پس رنج های بی کران صحرانشینی و بیابان گردی، آرزوهای سال ها بعد را در دل می پروراندند، آن خواهران ماه، آن مظاهر شرم و حیا که زنده زنده به گور سپرده شدند، شیرزنانی بودند که دامان پاکشانْ پرورش گاه بزرگ مردان حماسه آفرینی بود که از تهدید و ارعاب همه دشمنانی که برای نابودی این انقلاب متحد شده بودند، نمی هراسیدند دشمن و سلاح تجهیزات پیشرفته اش، در عزم راسخشان خللی وارد نمی کرد.

جبهه، دانشگاه معنوی
جبهه مکانی است که قدم نهادن در آن، لیاقت و سعادت می خواهد و نصیب همه نمی شود، ولی آنان که مورد توجهات خاص خداوندی قرار می گیرند، این مکان عزیز را می یابند، آن چنان که در توصیفش می گویند: «وقتی جبهه نیستم، مثل این است که یک چیزی گم کرده ام». یا دیگری چه زیبا گفته است که: «جبهه، دانشگاهی است که مدرک آن پاک بودن، خلوص نیت و صبر و تحمل است. جنگْ بهترین فرصت برای آزمایش کردن ملت اسلامی و به ثمر رساندن انقلاب اسلامی است. زمان خودسازی و زمان آزمایش و امتحان واقعی، در جنگ است».

این روزها، یادآور فداکاری ه
دفاع مقدسْ آوردگاه حق و باطل، دانشگاه خودسازی و تکامل روحی، مدرسه عشق و محبت حقیقی، دریای نور با گوهرانی از اخلاص و ایثار، عرصه آفرینش حماسه های سترگ و ماندگار، تجلی گاه صحنه های زیبای ماندگاری، گستره آفرینش صحنه های باشکوهِ از خودگذشتگی و ایثار، زندگی راحت را رها کردنْ و خود را در کانون خطر قرار دادن برای دفاع از حریم مقدس اسلام و مملکت اسلامی بود. بکوشیم در این روزها که یادآور این همه خلوص و ایثار و صفا و صمیمیت است، جبهه و دردانه های پاکش را برای همیشه در اذهان زنده کنیم و بکوشیم تا برای همیشه، در یادهامان بماند که «یارانْ چه غریبانه، رفتند از این خانه».

بشیر صبح صادق
ما شاهدِ روزگار عشقیم ما خامه خون نگار عشقیم
ما وارث کربلای خونیم اسطوره ماندگار عشقیم
ما شمس مُنیر شبْ شکافیم ما آتش پرشرار عشقیم
ما غیرت لاله های سرخیم در باغ سحر بهار عشقیم
ماییم بشیر صبح صادق درگلشن خون، هزار عشقیم
خونین کفنانِ روسپیدیم عمری است که داغ دار عشقیم
ظلمت شکنانِ حق پرستیم با هیبت ذوالفقار عشقیم
فریاد حماسه بر لب ماست حلاّج صفت به دارِ عشقیم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا