Views: 15
پیامبر و خدیجه ، ادب و عاطفه
زندگی مشترک پیامبر(صلی الله علیه واله) و خدیجه(سلام الله علیها) درسآموز تمام مردان و زنانی است که جویای سعادت در زندگی خود هستند. عدم دلبستگی خدیجه به سیم و زر دنیا وتوجه به امور معنوی، عشق و علاقه به پیامبر(صلی الله علیه واله)، عطوفت و مهربانی متقابل رسول خدا (صلی الله علیه واله) و خدیجه(سلام الله علیها)، ایثار و وفاداری نسبت به یکدیگر، همه و همه درسهای آموزندهای است برای جویندگان سعادت.
شخصیت حضرت خدیجه(سلام الله علیها)
خدیجه را نباید تنها یک بانوی سرمایهدار دانست. که شتران حامل مالالتجاره را به مناطق مختلف میفرستاد، و سودهای کلان بدست میآورد، بلکه وی به عنوان یک شخصیت معنوی، عفیف، پاکدامن و ایثارگر، دارای شناخت و فکر بلند و تیزبین مطرح بود.
این بانوی بزرگ، حتی در دوران جاهلیت، که پاکدامنی جایگاهی نداشت، به دلیل عفّت و دامن پاکش، طاهره نامیده میشد. «و کانت تُدعی فی الجاهلّیه بالطّاهره لشدّه عفافها و صیانتها».(۱)
خدیجه آنچنان بر بلندای معنویت صعود کرده است که پیامبر خدا(صلی الله علیه واله) به کمال وی شهادت داده و فرموده است: «کمل من الرجال کثیر و لم یکمل من النساء الاّ أربع: آسیه بنت مزاحم امرأه فرعون، و مریم بنت عمران، و خدیجه بنت خویلد، و فاطمه بنت محمد(صلی الله علیه واله)».(۲)
مردان بسیاری قلّه کمال را فتح نمودهاند، ولی از زنان، چهار نفر به این قلّه دست پیدا کردهاند:
آسیه دختر مزاحم و همسر فرعون، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد(صلی الله علیه واله).
این بانوی با معرفت، آنچنان حقیقتشناس و تیزبین است که در میان همه مردان و زنان عصر بعثت، اولین فردی است که نبوت رسول خدا را تصدیق میکند، و مدال پرافتخار ایمان را بدست میآورد.(۳)
خدیجه از بهترین زنان بهشت و برگزیده خداوند تبارک و تعالی است.(۴)
مقام این بانوی بزرگ به اندازهای رفیع است که پیامبر خدا(صلی الله علیه واله) خطاب به وی فرمودند: «یا خدیجه انّ اللّه عزّ و جلّ لیباهی بکِ کرام ملائکته کلُّ یومٍ مرارا».(۵)
خدیجه! خداوند عز و جل روزی چندین بار به عظمت تو در نزد ملائکه مقربش مباهات میکند.
و در مورد دیگر نیز فرموده است: «قال جبرئیل: هذه خدیجه فاقرء علیهاالسلام من ربّها و منّی و بشّرها بیت فی الجّنه»(۶). سلام خداوند و مرا به خدیجه ابلاغ کن و مژده خانهای در بهشت را به او بده.
زمینه ازدواج با رسول خدا(صلی الله علیه واله)
خدیجه از پیش مانند سایر مردم، محمد (صلی الله علیه واله) عزیز قریش را به عنوان فردی امین و درستکار میشناخت. بر همین اساس از حضرتش دعوت کرد تا مسؤولیت یکی از کاروانهای تجارتی وی را بپذیرد، و شاید هم میخواست شخص مورد علاقه خود را به دقت بیازماید. به هر حال، محمد(صلی الله علیه واله) مسؤولیت کاروان را پذیرفت. خدیجه هم غلام مورد اعتماد خود مَیْسره را همراه حضرتش نمود، تا هم کمک کارش باشد، و هم هنگام بازگشت گزارش سفر را از وی دریافت کند.
علایم نبوت در سفر تجارت
در بازگشت کاروان تجاری، آن چیزی که بیشتر از خیر و برکت و سود تجارت این سفر، به سرپرستی محمد(صلی الله علیه واله)، نظر خدیجه را به خود جلب نمود، گزارش دلانگیز میسره بود:
… در بین راه به صومعه راهبی رسیدیم. امین کاروان زیر سایه درختی که نزدیک صومعه بود قرار گرفت، راهب صومعه آمد و پرسید: این شخص چه کسی است که زیر این درخت آرمیده است؟
گفتم: مردی از قریش، از اهل حرم.
گفت: تا کنون جز پیامبران خدا کسی زیر این درخت قرار نگرفته است!!
خدیجه بسیار متعجب شد و تشنه شنیدن سخنان میسره، که وی اضافه کرد و گفت:
در بین راه هوا به شدت گرم بود، ناگهان دو فرشته را دیدم که آمدهاند و بر سر امیر کاروان سایه افکندهاند و او زیر سایه فرشتگان حرکت میکرد.(۷)
این گزارش، آنچنان قلب خدیجه را از عشق به رسول خدا (صلی الله علیه واله) آکنده نمود که بلافاصله خود را به عموی دانشمند خویش، ورقه بن نوفل رسانید، و جریان را با وی در میان گذاشت.
ورقه بن نوفل گفت: اگر این گزارش میسره درست باشد، محمد (صلی الله علیه واله) همان پیامبری است که بعثتش به این امت وعده داده شده است، و من اوصاف وی را در کتابها خواندهام.(۸)
عشق سرشار خدیجه به محمد (صلی الله علیه واله)
آن گزارش میسره، و این نوید ورقه بن نوفل، چنان طوفانی از محبت محمد(صلی الله علیه واله) در دل خدیجه ایجاد کرد که بیصبرانه حضرتش را طلبید و خطاب به وی چنین گفت: «یا بنعم ، انّی قد رغبت فیک لقرابتک و سطوتک فی قومک و امانتک و حسن خلقک و صدق حدیثک».(۹) ای پسرعمو ، به دلیل خویشی، شرافت خانوادگی، امانتداری ، حسن خلق و راستگویی که در شما سراغ دارم، به شما اشتیاق پیدا کردم. آنگاه برای ازدواج با پیامبر(صلی الله علیه واله) اعلام آمادگی کرد.
این عمل خدیجه نشاندهنده این است که وی گرچه از نظر مال و ثروت ممتاز بود، اما دل به امور معنوی داشت. او طالب شخص با کمال بود، نه فرد پولدار.
بر اساس همین دیدگاه بلند بود که خواستگارانی پولدار چون عقبه بنابیمعیط و صلت بنابییهاب ، که هر کدام چهارصد غلام و کنیز داشتند را نپذیرفت(۱۰). اما در برابر شخص باکمالی چون رسول خدا (صلی الله علیه واله)، هم خود پیشنهاد ازدواج داد، و هم مهریه را از مال خود تعیین کرد. امام صادق(ع) میفرماید: در جلسه خواستگاری، خدیجه(سلام الله علیها) وقتی ملاحظه کرد عمویش ورقه بننوفل در برابر سخنان ابوطالب از عهده پاسخ برنمیآید، بیدرنگ گفت:
«یا عمّاه انّک و ان کنت اولی بنفسی منّی فیالشهود ، فلست اولی بی من نفسی، قد زوجّتک یا محمد نفسی و المطّهر علیّ فی مالی»(۱۱) عموجان ممکن است در مسایل دیگر اختیار مرا داشته باشید، ولی اینجا اختیار با خود من است. سپس گفت: ای محمد من خودم را به همسری شما درآوردم، و مهر را هم خودم از مال خود قرار میدهم.
این کار خدیجه عشق غیر قابل توصیف وی را نسبت به رسول خدا (صلی الله علیه واله) میرساند، آن هم عشقی مقدس و معنوی که وراء همه امور مادی است، عشق به کمال است؛ عشق به صداقت است، عشق به امانت است، عشق به همه خوبیهاست، و در یک کلام عشق به خداست.
این بانو میداند که همه سعادت و خوشبختی در ارتباط با فرستاده خدا است، و لذا در بیانی چنین میگوید: «سَعِدَتْ مَنْ تُکونُ لِمحمّدٍ قرینهً، فانّه یُزیِّنُ صاحِبَه»(۱۲) خوشبختی نصیب زنی است که همسر محمد(صلی الله علیه واله) گردد، زیرا محمد برای وی مایه افتخار است.
محبت و علاقه دو جانبه
عشق و علاقه خدیجه به رسول خدا (صلی الله علیه واله) یکطرفه نبود ، بلکه محبت دو جانبه بود. این واقعیت را ابوطالب(ع) در خطبه عقد چنین بیان کرد: « و له فی الخدیجه رغبه ولها فیه رغبه»(۱۳) خدیجه و محمد هر دو علاقهمند به یکدیگر هستند.
چه خوش بیمهربانی هر دو سر بی
که یک سر مهربانی دردسر بی
همان گونه که خدیجه نسبت به رسول خدا (صلی الله علیه واله) شناخت پیدا نموده و به حضرتش علاقهمند شده بود، رسول خدا(صلی الله علیه واله) نیز کمالات خدیجه(سلام الله علیها) را دریافته و او را شایسته برای همسری خود میدانست. و لذا با اینکه وی قبلاً دو شوهر دیگر کرده ، و از نظر سنی بنا به قولی ۱۵ سال از رسول خدا بزرگتر بود(۱۴)او را از هر زن دیگر برای همسری خود مناسبتر دید، و با وی ازدواج نمود، و او را همواره مورد احترام و تجلیل قرار میداد.
رسول خدا (صلی الله علیه واله) هیچ زنی را همتای خدیجه قرار نمیداد «یثنی علیها و یفضّلها علی سائر امّهات المؤمنین و یبالغ فی تعظیمها»(۱۵). او را ستایش میکرد و بر سایر همسران خود برتری میداد و در بزرگداشت و تکریم او تلاش زیاد مینمود.
ادب خدیجه در برابر رسول خدا(صلی الله علیه واله)
بررسی زندگی مشترک رسول خدا (صلی الله علیه واله) و خدیجه (سلام الله علیها) نشان میدهد که این دو شخصیت بزرگ که الگوی همه انسانهای باکمال میباشند، برای یکدیگر ارزش خاصی قائل بودند. وی نه تنها مال و ثروت خود را به رخ شوهر که دستش از مال دنیا تهی بود نمیکشید، بلکه با افتخار ثروت کلان خود را در اختیار همسر خویش قرار داد. وقتی پیشنهاد ازدواج را به حضرتش داد، حضرت در مقابل این پیشنهاد فرمود: «یا عم ابنه أنت امرأه ذات مال و أنا فقیر لاأملک الاّ ما تجودین به علیّ و لیس مثلک من یرغب فی مثلی و أنا أطلب امرأه یکون حالها کحالی و مالها کمالی».
شما بانویی هستید دارای ثروت و من فردی فقیرم که چیزی در اختیار ندارم، کسی دارای موقعیت تو رغبت به کسی مثل من پیدا نمیکند، من جویای همسریام که حالش مانند حال خودم و از نظر مالی همتای خود من باشد.
بانوی باکمال قریش که شرافت و کمال با ذاتش عجین بود، در پاسخ گفت: « واللّه یا محمد ان کان مالک قلیلاً فمالی کثیر، و من یسمح لک بنفسه کیف لا یسمح لک بماله، و أنا و مالی و جواری و جمیع ما املک بین یدیک و فی حکمک لا امنعک منه شیئا».
به خدا سوگند ای محمد اگر تو مالی نداری، من ثروت زیادی دارم، و کسی که خود را در اختیار تو قرار داده است، چگونه مالش در خدمت شما نباشد، من و سرمایهام، و کنیزانم و آنچه که در اختیار دارم از آن شماست، و تحت امر شماست و هیچ منعی از طرف من نیست.
آنگاه اشک در چشمانش حلقه زد و گفت:
واللّه ما هب نسیم الشمال
الاّ تذکرت لیالی الوصالی
ولا أضامن نحوکم بارق
الاّ توهمت لطیف الخیال
جور اللیالی خصّنی بالجفا
منکم و من یأمن جور اللیالی
رقوا و جودوا و اعطفو و ارحموا
لا بّد لی منکم علی کل حال(۱۶)
به خدا سوگند هر وزش نسیم، مرا به یاد شبهای وصال میاندازد
و چون از سوی (خانه) شما فروغی درخشیدن میگیرد، میپندارم که آن نور شبح و سایه شما است
درد و جور شبانهای از (فراق) شما کشیدهام، و چه کسی (دلدادهای ) است که از جور و رنج شبانه در امان باشد
ترحم و دلسوزی کنید، و عطوفت به کار گیرید، که در هر حال مرا گریزی از (دلبستگی) به شما نیست.
ممکن است کسی گمان کند، این ادب و احترام خدیجه آن هم نسبت به شوهری چون رسول خدا(صلی الله علیه واله) یک امر عادی و طبیعی است، در حالی که با اندک توجهی میشود دریافت که ادب خدیجه نسبت به شوهر عزیزش، فراتر از ادب یک زن در برابر شوهر است.
وی از آن جهت که شخصیت رسول خدا را شناخته، و رفعت مکان وی را درک کرده است، این گونه محترمانه برخورد میکند.
این ادب و احترام، حتی قبل از ازدواج نیز از این بانو نسبت به عزیز قریش دیده میشود. خدیجه هنگامی که از امین قریش برای سرپرستی کاروان تجارتی استفاده میکند، به دو غلام خود، میسره و ناصح میگوید: «اعلما قد ارسلت الیکما امینا علی اموالی و انه امیر قریش و سیّدها، فلا یدٌ علی یده، فان باع لایمنع، و ان ترک لا یؤمر، فلیکن کلامکما بلطف و أدب و لا یعلوا کلامکما علی کلامه».
من امینی بر اموال خود گماشتم، همو که امیر بزرگ قریش است، دستی بالای دست او نیست. اگر تصمیم بر فروش متاعی بگیرد، نباید کسی مانع شود. اگر تصمیم گرفت چیزی نفروشد، کسی حق ندارد دستوری به او بدهد. شما موظفید با لطف و ادب با وی سخن بگویید، و بالای حرف او حرفی نزنید.
قدردانی رسول خدا(صلی الله علیه واله) از خدیجه(سلام الله علیها)
اگر خدیجه نسبت به همسر گرامی خود این گونه رعایت ادب و احترام میکند، رسول خدا(صلی الله علیه واله) نیز از خدیجه به نحو شایستهای قدردانی مینماید، و برای خدیجه احترام خاصی قائل میشود، که در اینجا به نمونههایی از آن اشاره میشود.
رسول خدا(صلی الله علیه واله) در زندگی، خود با رأی و نظر خدیجه مخالفت نمینمود. مثلاً وقتی ابوالعاص، پسر خواهر خدیجه، زینب، دختر رسول خدا را خواستگاری نمود، «فسألت خدیجه رسولاللّه(صلی الله علیه واله) ان یزوّجه و کان رسولاللّه لا یخالفها»، خدیجه از رسول خدا(صلی الله علیه واله) خواست که زینب را به وی تزویج کند، و رسول خدا (صلی الله علیه واله) پیشنهاد وی را پذیرفت چون رویّه حضرت بر این بود که مخالفت خدیجه نمینمود.(۱۸)
رسول خدا (صلی الله علیه واله) آن چنان به خدیجه محبت داشت و قدردان بود که قبل از خدیجه همسری اختیار ننموده و تا خدیجه زنده بود نیز همسری اختیار نکرد.(۱۹)
این قدردانی رسول خدا (صلی الله علیه واله) نسبت به خدیجه تنها به زمان حیات او خلاصه نمیشد، بلکه پس از مرگ وی نیز همواره او را یاد میکرد و از وی تجلیل به عمل میآورد. با آنکه همسران دیگری داشت هر وقت به یاد خدیجه میافتاد از وی به خوبی یاد میکرد و گریه مینمود.
روزی عایشه گفت: ای رسول خدا، چقدر از خدیجه یاد میکنید! خدیجه پیرزنی بود از دست شما رفت، خدا بهتر از خدیجه را به شما عنایت کرده است!!
رسول خدا (صلی الله علیه واله) برآشفته گشت و فرمود: «صدّقتنی اذ کذبتم و آمنت بی اذ کفرتم و ولدت لی اذ عقمتم»(۲۰). او زمانی نبوت مرا تصدیق کرد که شما مرا تکذیب مینمودید. به من ایمان آورد، شما کافر بودید. وی مادر فرزندان من است، در حالی که شما چنین نیستید.
عایشه میگوید: من بعد از این با ذکر خیر خدیجه خود را نزد پیامبر(صلی الله علیه واله) عزیز میکردم!
عشق و عاطفه رسول خدا (صلی الله علیه واله) به همسر باکمالش به حدّی رسیده بود که دوستان خدیجه نیز از آن بهرهمند بودند.
عایشه میگوید: پیرزنی وارد بر رسول خدا(صلی الله علیه واله) شد، و از سوی حضرت مورد احترام خاصی واقع شد. پیرزن که از محضر رسول خدا (صلی الله علیه واله) خارج شد، پرسیدم: این زن چه کسی بود که این گونه مورد الطاف شما واقع شد؟
رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمود: این زن از دوستان خدیجه است. وقتی خدیجه زنده بود، زیاد نزد ما میآمد.(۲۱)
اینها همه به خاطر شخصیت والای خدیجه(سلام الله علیها) و فداکاریهای آن بانوی بزرگ بود. خدیجهای که داخل خانه پیامبر(صلی الله علیه واله) پناه آن حضرت به حساب میآمد و تمام ناراحتیها و شکنجههای جسمی و روحی وارده از سوی قریش را با عواطف غیر قابل وصف خود، جبران مینمود.
خدیجهای که مادر فرزندانش، یعنی: قاسم، طاهر، طیب، زینب، رقیّه و امکلثوم بود، و از همه مهمتر مادر امالائمه زهرای مرضیه (سلاماللّه علیها) بود، که اگر هیچ افتخاری برای خدیجه (سلام الله علیها) نبود، جز اینکه وی مادر فاطمه است، برای وی کافی بود.
و اینچنین بود که از دست دادن خدیجه برای رسول خدا(صلی الله علیه واله) بسیار ناگوار و دشوار بود، به گونهای مرگ خدیجه در روح و روان رسول گرامی اسلام، اثر گذاشت که سال درگذشت وی را که قرین وفات حضرت ابوطالب(ع) بود
(عامالحزن) نامید، و پس از وفاتش نیز هرگاه به یاد خدیجه میافتاد، یا کسی از وی نام میبرد، چشمان مبارکش پر از اشک شده و از خوبیهای خدیجه سخن میگفت.
پی نوشت :
۱ـ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۱.
۲ـ تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۳۴۶.
۳ـ بحار، ج۱۶، ص۲. سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۵۷. سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۰۹.
۴ـ بحار، ج۱۶، ص۲.
۵ـ عوالم العلوم، ج۱۱، ص۴۱.
۶ـ صحیح بخاری، چاپ دارالقلم، ج۵، ص۱۱۲.
۷ـ سیره ابنهشام، ج۱، ص۱۹۹.
۸ـ همان، ج۱، ص۲۰۳.
۹ـ همان، ج۱، ص۲۰۱.
۱۰ـ بحار، ج۱۶، ص۲۲.
۱۱ـ فروع کافی، کتاب النکاح، باب خطب النکاح، ح۹.
۱۲ـ بحار، ج۱۶، ص۲۳.
۱۳ـ فروع کافی، کتاب النکاح، باب خطب النکاح، ح۹.
۱۴ـ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۱.
۱۵ـ همان، ج۲، ص۱۱۰. صحیح بخاری، ج۷، ص۱۰۷.
۱۶ـ بحار، ج۱۶، ص۵۵.
۱۷ـ همان، ص۲۹.
۱۸ـ سیره ابنهشام، ج۲، ص۳۰۶.
۱۹ـ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۰.
۲۰ـ بحار، ج۱۶، ص۸. سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۲، ۱۱۷.
۲۱ـ بحار، ج۱۶، ص۸.