Views: 43
[box type=”shadow” ]شهید مرتضی مأموریان نام پدر : تاریخ شهادت : تاریخ تولد : محل شهادت : [/box]
آن شب آسمان آکنده از غربت بود و نگاه مرتضی قصد سفر داشت. در عبور آن شب بی نشان، در لحظه ی سبز دعا تنها او بود و خدا و دستانی که به نشان بندگی سوی آسمان بلند کرده بود و سری که از خضوع بر سجده و اشک هایی که آرام و بی صدا به خاک می افتاد.
هنوز زمان زیادی از فرمان امام نگذشته بود. او لبیک گویان راهی مسجد شد تا به جمع مجاهدان بپیوندد. او چشمانش پیوسته به لب های امام بود تا با اشارتی جان فدایش کند و کلامش همیشه یاری رسان او.
از آن هنگامی که قدم در جبهه نهاد دیگر دنیا و ماسوایش همه برای او هیچ و بی ارزش شد . کم می خوابید و کم می خورد و هیچ به نفس خود اجازه راحتی نمی داد.
چیزی نگذشت که در جرگه ی عشاق به سلسله ی مستان پیوست و دستار در سماء سرخ جبهه ها به خون آغشت.
سپید رفت اما سرخ بازگشت تا راهش گواه بماند در خیل بی شمار زمینیان.
تاقطب نمای راه روشن رستگاری شود و همچون چراغی فراروی راه همگان قرار گیرد.
[toggle title=”امام خمینی (ره):” state=”open” ]شهادت در راه خدا مسئله ای نیست که بشود با پیروزی در صحنه های نبرد مقایسه شود، مقام شهادت خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است[/toggle]