بازدیدها: 88
اولین روز از بهار سال ۱۳۳۸ همزمان با تولد دوباره ی طبیعت اصغر متولد شد. صدای گریه اش با دعای یا مقلب القلوب پدر درهم آمیخت و محول الاحوال، حال او را دگرگون ساخت و مدبرالامر زندگی اش را بندگی و مرگش را شهادت رقم زد.هفت سال درس زندگی در دامان پرمهر مادر و در زیر سایه ی عنایت پدر آموخت تا به سن تحصیل رسید. پس نه سالی مقیم محفل دانش آموزان بود و پس از آن وارد عرصه ی کار شد. زمانی که روح خدا در کالبد مرده ی روزگار دمید و زمزمه ی آزادگی سر داد، اصغر هم به جمع مریدان و پیروانش پیوست و دست در دست مردم برای رسیدن به هدفی بزرگ قیام کرد. او که اسلام را راه نجاتی برای مردم می دانست در آن خفقان سیاسی جامعه در مسجد به تدریس ایدئولوژی اسلام پرداخت. با پیروزی انقلاب و تحمیل جنگی نابرابر به میهن اسلامی او که به تن کردن ردای شهادت را راهی برای تکامل انسان می دانست راهی میدان رزم شد. مدت زمان زیادی نگذشت که توانایی ها و استعدادهایش آشکار شد و به عنوان فرمانده ی محور لشکر امام حسین(علیه السلام) قبول مسئولیت کرد. اصغر که وجودش آیت مهربانی و خوشرویی بود با همگان برخوردی صمیمی و دوستانه برقرار می کرد و بسیار شوخ طبع و خوش زبان بود. او قبل از رسیدن به سن تکلیف پیوسته در خانه ی پروردگار سر بندگی بر آستان دوست می نهاد و در شفافیت آبی بیکران نماز و عبادت آینه ی باطن صفا می داد. همدم جانش آیات مبارک کلام وحی بود و با صوت خوش دیگران را نیز بر سر این خان رحمت می نشاند. سرانجام او پس از سی ماه جانفشانی و رشادت در عملیات محرم جان به جان آفرین تسلیم نمود و شهد شیرین شهادت نوشید.